فرزند امام خامنه ای و نمایندگان استان قزوین

از راست آقا سید مجتبی خامنه ای- روح الله عباسپور (نماینده بوئین زهرا) – سید مرتضی حسینی(نماینده قزوین)

از راست آقا سید مجتبی خامنه ای- روح الله عباسپور (نماینده بوئین زهرا) – سید مرتضی حسینی(نماینده قزوین)
در پي استقبال خوب از مطالب «اين تصوير را شناسائي كنيد(1)» كه تصويري از وجيهه الله ميرزا سپهسالار از قديميترين مالكان حصار خروان و برادر همسر ناصرالدين شاه را معرفي مي كرد، و «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2) درباره «ارباب جمشيد مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري ایران» و «این تصویر را شناسایی کنید (3) از کدخدا حسین بابایی» و «این تصویر را شناسایی کنید (4) که تصویر شهید محمد ولی ابراهیمی بود، با ارائه تصوير ديگر، روزنه ديگري از تاريخ شهر مان، حصار خروان را باز می كنيم.
......

از افراد علاقهمند به مباحث تاريخي به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت ميشود، آقايي که در اين تصوير مشخص شده است را شناسائي كنند.
راهنمایی:
«هیچ یک از بستگان صاحب این تصویر در حصار خروان نیستند!»
راهنمایی 2 و 3:
قطعاً همه اهالی حصار خروان نام و نام خانوادگی اين آقا را شنیده اند.
اعضای هر خانواده در حصار خروان، اگر یکبار مدارک خود را مرور کنند با نام این آقا مواجه خواهند شد!
به گزارش
پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، جنازه آریل شارون، جنایتکاری که از 14 سالگی
به گروه "هاگانا" نیروی ویژه کشتار خانواده های فلسطینی برای بیرون راندن
آنها ار منازلشان، پیوست و تا پایان عمر دست از ریختن خون ساکنان سرزمین
فلسطین برنداشت، دیروز در ویلا و مزرعه شخصی اش در صحرای نگو دفن شد.
در
لحظه قراردادن جنازه شارون درون قبر، تمام منطقه با صدای مهیبی شروع به
لرزیدن کرد به طوری که مراحل دفن به علت وحشت حاضرین، برای دقایقی متوقف
شد.
پایگاه های زلزله نگاری جهان، وقوع زمین لرزه ای به قدرت سه و نیم
ریشتر را ثبت کردند و نکته جالب آنکه، مرکز زلزله، منطقه دفن شارون گزارش
شده است.
رسانه های منطقه بلافاصله این خبر را به عنوان حادثه ای عجیب و عبرت آموز گزارش کرده اند.
رسانه
های رژیم صهیونیستی نیز وقوع زمین لرزه را در زمان دفن شارون گزارش کردند و
جالب آنکه حتی کاربران یهودی ساکن در سرزمین های اشغالی نیز در کامنت ها و
پیام هایی که برای این خبر گذاشته اند، نوشته اند که حتی زمین فلسطین نیز
حاضر به پذیرفتن جسد این جنایتکار نبود و مقامات، به زور او را دفن کردند.






در پي استقبال خوب از مطالب «اين تصوير را شناسائي كنيد(1)» كه تصويري از وجيهه الله ميرزا سپهسالار از قديميترين مالكان حصار خروان و برادر همسر ناصرالدين شاه را معرفي مي كرد، و «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2) درباره «ارباب جمشيد مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري ایران» و... با ارائه تصوير ديگر، روزنه ديگري از تاريخ شهر مان، حصار خروان را باز می كنيم.
......
از افراد علاقهمند به مباحث تاريخي به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت ميشود، شخصيت اين تصوير را شناسائي كنند.
راهنمایی:
يكي بود؛ يكي نبود.
قبلاً هم در قصه های ديگر گفته بوديم که مردي ساده لوح به نام «رمضان قلی» بود که از قضا خود را زيرک و با هوش می دانست. اما کارهايش باعث می شد که دیگران متوجه سادگی او می شدند. او مخصوصاً وقتی به شهر می رفت اصرار می کرد زیرکی خود را به ديگران بفهماند تا آنها گمان نکنند با یک روستايي ساده لوح، طرف هستند.
يک روز رمضان قلی با الاغش به صحرا رفته بود تا بار بیاورد وقتی چند کيسه گندم و بادام بار الاغ کرد فهیمد که حیوان قوت کافی برای بار بردن ندارد. زيرا ديگر پير شده است. تصمیم گرفت تا الاغش را بفروشد و الاغ جوان و پر زور ديگری بخرد.
صبح روز بعد سوار الاغ شد و مقداری هم شیر و پنير و تخم مرغ در خورجین الاغش گذاشت تا در شهر بفروشد و به جای آن قند و چای بخرد. کمی هم پول برداشت تا الاغ جوان تر بخرد. وقتی به شهر رسید محصولات خودش را فروخت و مقداری قند و چای خرید و راهی بازار مال فروشان شد. الاغ پیر خودش را با قیمتی ارزان فروخت و بعد سراغ الاغ جوان تری را گرفت.
بعد از ورانداز کردن چند الاغ، یکی از آنها را نشان کرد تا بخرد. مال فروش، گفت:
این الاغ چموش است. به درد تو نمی خورد.
رمضان قلی گفت:
اتفاقاً من همین الاغ چموش را می خواهم.
مال فروش گفت:
من باید خوشحال باشم که این الاغ مشتری دارد. اما دلم برای تو می سوزد که سن و سالی داری. باید یک الاغ «رام» و «راه رو» بخری. اما، این الاغ چموش، شر و شور است. جفتک می اندازد. به هر کسی سواری نمی دهد. به درد که آدم جوان و سرزنده می خورد که بتواند آن را رام کند. اگر رم کند یا جفتک بیندازد.
رمضان قلی که احساس کرد مال فروش تجربه او را در رام کردن الاغ نادیده گرفته است بیشتر گفت:
ولی من عمری با الاغ ها زندگی کرده ام. می دانم الاغ چموش را چگونه رام کنم. تو آن را بفروش و به فکر من نباش.
بعد هم برای اینکه تجربه خود را اثبات کند، جلو رفت و سعی کرد با یک پرش جوانانه سوار الاغ شود. اما الاغ با خونسردی قدمی جلو تر رفت و رمضان قلی را نقش بر زمین کرد. مال فروش گفت:
نگفتم این الاغ چموش است و به هر کسی سواری نمی دهد. بیا و یک الاغ رام بخر.
رمضان قلی که دچار کمر درد بدی شده بود، ناگزیر شد حرف او را قبول کند و الاغی رام بخرد تا لااقل تا روستا، سالم برگردد.
ماه صفر، نه تنها ماه حزن اهل بيت (س)، بلکه ماه اندوه اصحاب نيز هست. از وقايع مهم اين ماه، جدای از رحلت حضرت ختمی مرتبت (ع) و حضرت امام مجتبی (ع)، اوج گيری جنگ صفين و شهادت جمعی از بهترين یاران حضرت امير مومنان (ع) است. مقاله حاضر فهرستی اجمالی از اصحاب پیامبر (ص) را که در صفین در رکاب امیر مومنان(ع) بودند و بعضاً به شهادت رسیدند را معرفی می کند.
نخستین نظرخواهی کادح (کانون دانش آموختگان حصار خروان) بنا بر درخواست رئيس محترم شورای اسلامی حصار خروان، در حال انجام است.

به گزارش حصارنا، «علی شیر محمدی» رئيس شورای اسلامی، با اشاره به «شرایط قانونی» حصار خروان برای ارتقاء از «دهستان» به «شهر» از دانش آموختگان درخواست نموده نظرات مشورتی خود را در این خصوص حول چند محور «سازوکارهای قانونی»، «مسائل فرهنگی و اجتماعی» ارائه دهند.
دبیرخانه کادح هم پرسش هایی را همسو با محورهای مورد نظر تهیه و برای دانش آموختگان ارسال می کند تا آراء و پيشنهادهای خود را طی 10 روز آتی تسلیم نمایند.
کِلِنو، جُوشُو
(کِلون در و آب جوش)
يکى بود و يکى نبود.
در روزگاران قديم، رعيّتى بود که خرى پير داشت. رعيت، ديد خر از بس پير شده ديگر توان کار ندارد و نگه داشتن آن اسباب زحمت است. خر را از خانه بیرون کرد تا، ديگر علفِ مفت و مجّانی نخورد.
خر پير، راه صحرا را در پيش گرفت و رفت و رفت تا اينکه به يک «شير» رسيد. شير از ديدن خر تعجب کرد و گفت:
تو را نمی شناسم؛ اینجا چه می کنی؟
خر گفت:
من خرم. چون حیوانی اهلی هستم با آدميزاد، زندگی می کردم. برای همين تاحالا مرا نديده ای! اما حالا که پير و از کار افتاده ام، اربابم مرا از خانه بیرون کرد. تو که هستی؟
شير که دلش برای خر سوخته بود خودش را معرفی کرد و گفت:
من سلطان حیوانات هستم. اما تا به حال، آدمیزاد ندیده ام. آدم، چطور جرأت کرده است به يکی از حيوانات اين قدر زور بگويد. با من بیا و يک آدمیزاد نشانم بده تا او را به جای اربابت مجازات کنم.
خر گفت:
اما تو نمی توانی، آدمیزاد را مجازات کنی او موجود باهوشی است.
شير که احساس کرد، خر شجاعتش را ندیده است، گفت:
به هر حال من شجاع ترین حیوان هستم که سلطان آنها شده ام. تو يک آدمیزاد به من نشان بده تا ببینی چگونه مجازاتش می کنم.
خلاصه؛ خر و شیر به راه افتادند و رفتند و رفتند تا به یک آدم رسيدند. خر او را از دور نشان داد و گفت که جرأت ندارد به آدم نزدیک شود. شیر از دور آدمیزاد را ورانداز کرد و گفت:
او که روی دو پا ایستاده است و نمی تواند با من چهار پا مبارزه کند. به علاوه ناخن و دندان تیز هم ندارد. حتی شاخ هم ندارد. چطور از او می ترسی؟
بعد هم از خر جدا شو و سراغ آدمیزاد رفت تا او را مجازات کند. آدمیزاد، «نجار» بود و با میخ و تخته مشغول ساختن صندوق بود. شیر که خیالش راحت بود می تواند او را مجازات کند با غرور پيش رفت و گفت:
چه می کنی آدمیزاد؟!
نجار با خونسردی گفت:
براى تو خانه مىسازم تا زمستان شکه شد از برف و سرما، اذیت نشوی! حالا برو داخل خانه ببینم به اندازه قواره تو هست یا نه!
شير فریب خورد وبه داخل صندوق رفت. نجار هم فوراً در صندوق را با ميخ بست و از آنجا که نگران بود مبادا شیر، صندوق را بشکند، زنش را صدا زد و گفت:
مَه رو! کِلِنو! جوشو!
یعنی آهاى مَه رو خانم! کلون در را با آب جوش بیاور. زن فوراً، چفت چوبی و بزرگی که پشت در خانه بود را همراه با ديگ پر از آب جوش که برای پلو پختن آماده بود، آورد. نجار، هم روی صندوق پرید و آب جوش را از روى جداره های صندوق، به روی شير ريخت. شير از سوزش و ترس خودش را به در و دیوار صندوق کوبید تا صندوق شکست. امّا نجار باز هم دست از سر او برنداشت. کلون را برداشت و تا شیر بفهمد از کدام سو باید فرار کند، چندین ضربه محکمه به سر و روی شیر کوبید. شیر، غرش کنان و ترسان پا به فرار گذاشت.
القصه؛ شیر همین طور فرار می کرد تا اینکه به چند شیر دیگر رسید. آنها وقتی سلطان خود را با سر و روی زخمی و آشفته دیدند، ماجرا را پرسیدند.
شير که پشمهايش ريخته و بدنش سوخته بود، ماجرا را شرح داد اما برای اینکه دوستانش او را ملامت نکنند تا توانست از هیبت و زیرکی آدمیزاد تعریف کرد. بقیه شيرها هم عصبانى شدند و گفتند:
با ما بیا و آدمیزاد را به ما نشان بده تا به او بفهمانیم جسارت به سلطان حیوانات چه مجازاتی دارد.
شير سوخته، اول نپذیرفت اما وقتی اصرار بقيهٔ شيرها را دید امیدوار شد بتواند روی آدمیزاد را کم کند. بنابراین جلو افتاد و بقیه شیرها هم به دنبالش به راه افتادند. گله شیرها آمدند و آمدند تا به نزدیکی خانه نجار رسیدند. نجار وقتی این صحنه را دید ترسيد و برای نجات جان خود به روی درخت رفت. شيرها، زیر درخت حلقه زدند. نجار هم همان بالا ماند تا شاید شیرها خسته شوند و بروند. ساعتی گذشت تا اینکه گرسنگی و خستگی به سراغ شیرها آمد. اما با خود گفتند که اگر آدمیزاد را مجازات نکنند، دیگر نزد بقیه حیوانات آبرویی ندارند. شير سوخته گفت:
بهتر است شما روى پشت من برويد تا دستتان به او برسد.
شيرها یک به یک روى کول شير سوخته رفتند و نزدیک بود پنجه آخرين شير، به آدمیزاد برسد. نجّار ناگهان داد زد:
ماهرو! کِلِنو! جوشو!
شیر سوخته تا این صدا را از دهان نجار شنید یاد صحنه آب جوش و ضربه های کلون افتاد و از ترس پا به فرار گذاشت. بقیه شیرها هم روی زومین افتادند و دست و پايشان مجروح شد و لنگان لنگان دنبال شیر سوخته رفتند. وقتی به او رسیدند پرسیدند:
چرا فرار کردي و با فرارت ما را چلاق کردی؟ مگر آدمیزاد چه گفت؟!
شير سوخته گفت:
او همان چیزی را گفت که بعد مرا به اين روز انداخت.
پی نوشت:
این داستان در جلد هشتم «فرهنگ افسانههاى مردم ايران» اثر على اشرف درويشيان و رضا خندان مهابادي(نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰) به اندک تفاوت هایی درج شده است.سَرِ ميرزا كوچك خان؛
يك شب مهمان حصار خروان

بازنشر به مناسبت سالروز شهادت میرزا
![]()
سالها پيش از قول مُعَميرين و افراد مُسِن حصار خروان، نقل شده بود كه سر ميزا كوچك خان، را ديدهاند. اين واقعه مربوط به چه زماني است؟
ميرزا كوچك خان در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجري شمسي به شهادت رسيد. بنابراين بايد واقعه حضور اين سر در حصار خروان را بايد پس از اين تاريخ مورد بررسي قرار داد.
ادامه این مطلب را در پست سابق مطالعه فرمایید
در
گفتگوهای افواهی از پیران حصار خروان شنیده ایم که «ناصر الدین شاه»
چهارمین شاه قاجار، زمانی به حصار خروان سفر کرده است. این سفر چه زمانی
بوده است؟
مطالعه اسناد و گزارش های تاریخی عصر ناصرالدینشاه
نشان می دهد که وی بارها از مسیر تهران به قزوین گذشته است. این گذر از
ابتدای سلطنت وی، زمانی که پس از مرگ محمد شاه قاجار، به همت امیر کبیر از
تبریز به تهران آورده شد تا به جای تخت سلطنت بنشیند آغاز شده و بارها از
جمله در سفرهای وی به مناطق غربی کشور تکرار شده است. بدیهی است در مسیر
این سفرها گذر وی به «حصار خروان» نیز افتاده است.
با این حال،
حداقل یکبار خود وی به تفصیل از اقامت در حصار خروان سخن می گوید و آن
زمانی است که عازم سفر سوم خود به فرنگستان بوده است.
ناصر الدین شاه و سفرهای او
ناصرالدینشاه قاجار ( تولد: ۲۵ تیر ۱۲۱۰ ه.ش – قتل: ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ ه.ش) که پیش از پادشاهی «ناصرالدین میرزا» خوانده میشد، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. از القاب او «قبله عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد از قتل «شاه شهید» است. وی نزدیک به 50 سال بر ایران حکمرانی کرد و طولانیترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار دارد. در تاریخ جهان کمتر کسی با این طول زمان، سلطنت کرده است. در ایران دوره اسلامی، سلطان سنجر سلجوقی و شاه طهماسب صفوی تنها کسانی هستند که بیش از 50 سال حکومت کرده اند.
![]()
ناصرالدین شاه در شکارگاه
ناصر
الدین شاه، نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را به تفصیل نوشته است.
او علاقه وافری به شکار، سیر و سفر و گشت و گذار داشت و خاطرات سفرهای خود
را هم اغلب مشروح نوشته است. این نوشته ها اطلاعات تاریخی جالبی درباره
مناسبات دربار قاجار، وضع مردم ایران و نوع زندگی آنان را ارائه می دهد.
سفرهای
مهم ناصرالدین شاه در داخل کشور عبارتند از: دو سفر به خراسان در سال های
1283 (در یادداشت اول کتاب سفرنامه خراسان، انتشارات فرهنگ ایران زمین،
1354، سفر اول به خراسان 1286 ذکر گردیده است.
ناصرالدین شاه و اعتضادالسلطنه؛ منشی و کاتب او
روزنامه
اخبار این سفر، به تحریر علی نقی خان حکیم الممالک انشاء و به خط علی اصغر
در کارخانه ی آقامیرباقر طهرانی در 485 صفحه و چند تصویر کار میرزابزرگ
غفاری به چاپ سنگی رسیده است. و 1300 ه.ق. (در این سفر میرزاابراهیم آقا
آبدار امین السلطان در راه وفات می کند؛ شرح این سفر که به تحریر خود شاه
است، توسط محمد حسن خان اعتماد السلطنه به سال 1306 به صورت چاپ سنگی و خط
خوش در دارالطباعه خاصه دولتی انتشار یافته و تجدید طبع آن به صورت لوحی
(افست) در سال 1354 توسط انتشارات فرهنگ ایران¬زمین زیر نظر ایرج افشار
سیستانی در اختیار علاقه مندان قرار گرفت.
او دو سفر به گیلان
در سالهای 1286 و 1304 ه.ق. هم داشت اما سفر دوم را تا قزوین ادامه داد و
به علت برف و کولاک شدید این سفر را ناتمام گذاشت و به تهران بازگشت. سفر
دیگری به مازندران در سال 1292 ه.ق. و سفری به عراق عجم (ولایات مرکزی
ایران) در سال 1309 ه.ق. داشت. علاوه بر سفرهای بلندمدت، پیوسته به خصوص در
فصل تابستان به مناطق خوش آب و هوای نزدیک تهران مانند فیروزکوه،
شهرستانک، دوشان تپه، جاجرود، کن و سولقان، آهار، شکراب و... می رفت و شب و
روز را در کوه و صحرا به سر می برد و در این مورد نیز متناوباً به درج
خاطرات خود می پرداخت.
افزون برموارد مذکور در فوق که مربوط به
سفرنامه های منتشرشده ی وی می باشد، سفرهای دیگری به اقصی نقاط کشور داشته
است که یا در اوایل پادشاهی او بوده و خاطرات خود را ننوشته و یا منتشر
نشده است. او ظاهراً 7 سفر نیز به قم داشته است که 4 بار آن در خلال سفرهای
دیگر و 3 بار فقط برای عزیمت به قم بوده است.

دلقک های دوره ناصرالدین شاه که مأمور خنداندن او بودند
ناصرالدین
شاه چند سفر هم به خارج از ایران دارد. در سال 1287 ه.ق به عتبات عالیات
سفر نمود و به زیارت بقاع متبرکه عراق رفت و سفرنامه آن را از خود به
یادگار گذاشت.
او همچنین سه بار هم در سالهای 1290، 1295 و
1306 ه .ق. به فرنگستان رفت و سفرنامه های خود را از لحظه حرکت از تهران و
گاهی چند روز قبل از حرکت تا زمان برگشت به تهران به رشته تحریر درآورد.
خاطرات وی در سفر اول و دوم به خط خودش و در سفر سوم به تقریر وی و خط
همراهانش از قبیل دخترش «فخرالدوله»، البته تا مرز ارس، «غلامحسین خان امی
خلوت»، «ابوالقاسم خان ناصرالملک»، «ابوالحسن خان فخرالملک» و غیره نوشته
شده است.
فهرست سفرنامه های نوشته شده ناصرالدین شاه به ترتیب تاریخی موارد زیر است:
1. سال 1283 ه.ق: سفر اول خراسان که 6 ماه طول کشید.
2. سال 1286 ه.ق: سفر گیلان که 2 ماه طول کشید.
3. سال 1287 ه.ق: سفر عتبات که 5 ماه و اندی طول کشید.
4. سال 1290 ه.ق: سفر اول اروپا به اصرار میرزاحسین خان سپهسالار اعظم و صدراعظم وقت که 5 ماه و 9 روز طول کشید.
5. سال 1295 ه.ق: سفر دوم اروپا که 4 ماه و 9 روز طول کشید. از این سفر او چراغ برق و گاز را به ارمغان آورد.
6. سال 1300 ه.ق: سفر دوم خراسان که 4 ماه و چند روز طول کشید.
7. سال 1304 ه.ق: چمن سلطانیه و سفر نیمه تمام گیلان که تا قزوین رفت و به خاطر برف و کولاک برگشت.
8. سال 1306 ه.ق: سفر سوم به اروپا به خاطر عزیزالسلطان (ملیجک سوم) که 6 ماه و 12 روز به طول انجامید.
درباره سفرنامه سفر سوم
اشارات مورد بحث ما درباره «حصار خروان» در سفرنامه سوم او ذکر شده است. این سفر که آخرین و طولانی ترین سفر او به فرنگستان است در بهار 1268 ه.ش (شعبان 1306 ه.ق) آغاز شده است. چنانکه پيشتر گفتیم متن سفرنامه این سفر را خود او ننوشته است. مطالب مربوط به داخل ایران (از تهران تا ارس) به قلم دخترش «فخرالدوله» نوشته شده است. بنابراین نکاتی که درباره حصار خروان نوشته شده به قلم فخرالدوله است.
«توران آغا» ملقب به فخرالدوله از دختران با سواد و ادیب ناصرالدین شاه بود. مادر وی «خازنالدوله» نام داشت. او زن صیغه ای ناصرالدین شاه و «گرجی تبار» بود. فخرالدوله خواهر دیگری به نام «تومان آغا» ملقب به فروغالدوله و ملکه ایران داشت که همسر علی خان ظهیرالدوله (صفا عليشاه) شد. تومان آغا و شوهر و فرزندانش به سلک دراویش درآمدند و همزمان فراماسونر هم بودند. نامه های فروغ الدوله و نیز اسناد ظهیرالدوله را ایرج افشار سیستانی گردآوری و منتشر کرده است.
![]()
«توران آغا فخرالدوله» دختر ناصرالدین شاه که با پدرش به حصار خروان آمد. او نویسنده بخش حصار خروان سفرنامه است.
فخرالدوله داستانهای شفاهی ایرانی را مکتوب کرد. آثار فاخری چون «رستم نامه» و «امیر ارسلان نامدار» را او نوشته اشت. این داستانها را «نقیب الممالک» قصه گوی مخصوص ناصرالدین شاه، برای شاه تعریف می کرد. فخرالدوله هم پشت پرده می نشست و این قصه ها را می نوشت و برای آنها نقاشی می کرد. نگارنده بارها این دو اثر را خوانده است. ویژگی بارز هر دو قصه امیر ارسلان نامدار و رستم نامه، استفاده هنرمندانه از فن «تعلیق» است. برای آشنایی بیشتر با جلوه های ادبی این آثار می توانید به مقاله مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی درباره «نقیب الممالک» که در کتاب «دیداری با اهل قلم» (تهران. انتشارات علمی) منتشر شده، مراجعه کنید.
بنابراین نویسنده بخش های مربوط به ایران در سفرنامه سوم، بانوئی با ذوق بود.
فخرالدوله با پدرش و همسر خود مهدی قلی خان، مجدالدوله به سفرهایی ییلاقی میرفت و ضمن سوارکاری و تیراندازی وقایع سفر را ثبت می کرد. او دیوان شعری با چندهزار بیت شعر نیز داشت که با خط خود آنها را نوشت. این دیوان شعر در کتابخانه سلطان محمودمیرزا در پاریس نگهداری میشد و در حال حاضر سرنوشت آن مشخص نیست. از فخرالدوله غزلیاتی به سبک عراقی در تذکرههای دوران ناصری منتشر شده است.
این بانوی ادیب، عمر
طولانی نداشت و در 33 سالگی به مرض «سل» در گذشت. بر سنگ گور او در صحن حرم
حضرت فاطمه معصومه (س) چند بیت از اشعرار او را هک کرده اند.
سفرنامه
سوم با عنوان «روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه در سفر سوم فرنگستان» به
تصحیح «فاطمه قاضیها» و «محمد اسماعیل رضوانی» در یک مجلد از سوی موسسه
انتشاراتی «رسا» در تهران چاپ شده است.
آغاز سفر
تدارک سفر از اوائل فروردین و ماه شعبان آغاز شده است. در حالی که پيش سفر وضع دربار در تهران به هم ریخته بود. زنان دربار از نبود چندماهه شاه در حیرت و سرگردانی بودند و چاکران و غلامان مرتبط دور و بر شاه را شلوغ می کردند. شاه در ذکر وقایع روز سهشنبه تا پنجشنبه 8 تا10 شعبان (21 تا 23 فروردین) این اوضاع را شرح می دهد. بخش هایی از آن را با اختصار ذکر می کنیم:

«امان امان از دست مرد و زن و عوامالناس، حقيقت غلط كرديم اعلان سفر فرنگ كرديم، روز سهشنبه هشتم شعبان است و ما باز گرفتار و مشغول. ناهار را رفتيم بالاخانه سردر شمسالعماره خورديم، بعد آمديم پائين دور درياچه، مثل ملخ آدم ايستاده است، از همه قسم و همه جنس دو تا چادر هم برپا بود... اجتماع زيادي ايستاده بودند، امينالسلطان، امينالدوله، سايرين همه بودند، عزيزالسلطان هم با اتباعش ايستادهاند...»
شاه در فکر تدارک سفر است که همه چیز به هم ریخته است:
«بعد
من مغزم پر از خيال و كار بود، رفتم طرف نارنجستان دراز، امينالدوله و
امينالسلطان را همراه برده با آنها گفتگو ميكردم و روي نيمكت نشسته حرف
ميزدم، در اين بين ديدم قيه و آشوبي برپا شد و از طرف پاي تالار موزه داد و
بيدادي بلند است، گفتم چه خبر است، خيال كردم شايد عزيزالسلطان اصرار كرده
توي قايق نشسته است و طوري شده توي آب افتاده است، خيلي متوحش شديم...
معلوم شد محمدحسن ميرزا و باشي را عزيزالسلطان توي قايق نشانده آنها هم
آمدهاند وسط حوض جوش، باشي خواسته است محمدحسن ميرزا را نزديك فواره
بياورد كه آب فواره برويش بريزد او نميگذاشته، كشمكش كرده يكبار قايق
برگشته است و اين دو نفر با لباس و كلاه زير آب رفتهاند قايق وارونه هم
روي آنها تقريباً 10 دقيقه بوده است، بعد بيرون ميآيند و مثل موش آب كشيده
ميروند توي اطاق سياه سرايدارباشي و ميفرستند از خانهشان رخت و كلاه
تازه ميآورند و عوض ميكنند.»
سفرا و دیپلماتهای خارجی
برای وداع به محضر شاه می رسند. در آن روزگار به سفیر «وزیر مختار» می
گفتند. آمریکا هم در ایران سفیر داشت. بیان این قسمت خاطرات ارزش تاریخی
دارد زیرا می توان فهمید در سال 1286 سفرای کشورهای مهم در تهران چه کسانی
بودند:
«همين امروز عصرش، سُفرا آمدند به حضور براي وداع سفر فرنگستان و اجماعاً ملاقات شدند، «دالغوركي» وزيرمختار روس احضار شده است. ميرود به پطر، «وُلف» وزيرمختار انگليس هم ميرود به انگليس، «مسيو بالوا» وزيرمختار فرانسه هم با زنش ميرود به پاريس، «بارون شنك» وزيرمختار آلمان هم ميرود به آلمان، از سفرا كسي كه ميماند وزير مقيم ينگي دنيا (آمریکا) است و وزيرمختار اطريش و «شارژ دافر» ايطاليا، «خالد بيگ» سفير عثماني هم ميماند، در سفارت روس «پوچيو شارژ دافر» خواهد بود و در سفارت فرانسه هم «شارژ دافري» كه تازه آمده و آدم پوسيده اي است.»
وضع دربار و حرم خانه آن قدر به هم ریخته است که شاه تمایل ندارد همه آنها را بنویسد. شاه حتی در مستراح هم از دست چاکران استراحت ندارد و یکی پشت در ایستاده تا از شاه انعام(!) بگیرد:
«اين اوضاعي كه براي رفتن فرنگ ما فراهم آمده بود در حقيقت نميتوان نوشت، از بس از بيرون و اندرون كار سرِ ما ريخته بود هر كس را نگاه ميكردي يك جور عرض داشت. هر گوشه ميرفتيم يكي عريضه ميداد يكي عرض ميكرد يكي چرند ميگفت، يكي انعام ميخواست، ديگر آدم ذله ميشد، روزي 3 هزار كاغذ و برات و فرمان صحه ميگذاشتيم امين السلطان بيچاره كه از بس كار داشت هيچ پيدا نميشد گاهي هم كه ميآمد با صد من كاغذ، از اين روزها يك روز بعد از اينكه سه هزار برات و فرمان صحه گذاشتيم رفتم جائي توي جائي نشسته بودم ديدم يكي صورتش را چسبانده به درِ جائي و داد ميزند و عرض ميكند كه من اينجا ميمانم و انعام ميخواهم وچه وچه؛ هي عرض ميكند! آمدم بيرون ديدم نايب برادر باشي است، ايستاده است با مهديخان فراش خلوت قلمدان آوردهاند پشت جائي، انعام ميخواهند، برات آنها را هم صحه گذاشتم، ديدم ديگر با اين وضع نميشود ماند.»
در نهایت شاه تصمیم می گیرد برای رها شدن از آشفتگی دربار دو روز زودتر از موعد مقرر سفر را آغاز کند و همه زنان حرم را غافل گیر می کند:
«اندرون هم كه ميرويم زنها ميريزند سر آدم ميخواهند نعره بزنند يخهشان را پاره كنند و گريه كنند اما خودشان را نگاه ميدارند، براي روز دوازدهم (شعبان) همه وعده روز دوازدهم را به ما ميدهند، فروغالدوله، افسرالدوله، ضياءالسلطنه، واليه، دخترهاي ما هم همه اندرون آمده بودند و وعده روز دوازدهم را ميدادند، خلاصه ديدم با اين اوضاع محال است بتوانيم بمانيم تا روز دوازدهم، خيال كردم روز دهم بيخبر دربرويم... صبح روز پنجشنبه دهم (شعبان) از خواب برخاستيم... از خاله پرسيدم چه ميپزي گفت: خورش چغاله ميپزم توي دلم گفتم امروز اين خورش زهر مار خواهد شد... بعد آمدم دوباره اندرون، باز ديدم هيچكس نيست فروغالدوله را توي حياط ديدم ميگفت امروز ميروم ديدن فخرالدوله باز عصر ميآيم تا روز دوازدهم هستيم بعد از اندرون رفتم بيرون و ديدم الحمدالله هيچكس نفهميد، يواش توي كالسكه نشستم و رانديم... حتي عزيزالسلطان هم نميدانست ما ميرويم... رسيديم به سلطنتآباد... نهارخورديم بعد از نهار پياده رفتم باغ گبرها (زرتشتی ها) و عمارت كُنت و غيره را گردش كرديم... بعد عزيزالسلطان آمد... تعريف ميكرد كه همين كه شما رفتيد، امينالسلطان به اعتمادالحرم و آقا نوري گفت كه شاه رفته است، آقا نوري رفته بود اندرون خبر كرده بود كه انيسالدوله و اميناقدس و كتابخوان و اقل بكه و اهل قهوهخانه كه بايد تا سرحد بيايند، چادر كنند بروند عشرتآباد كه شاه امشب ميرود عشرتآباد كه زنها همه گريه كرده بودند، يك محشري شده بود، قال مقال و همهمه شده بود، كنيزها، زنها همه گريه كرده بودند، امينالسلطان تعريف ميكرد كه در اندرون و ديوانخانه و فراشها، سرايدارها، مردم، نوكرها همه مات شده بودند، توي شهر همهمه غريبي پيچيده بوده است...» (صص 32 تا 34)
از تهران تا حصار خروان
ناصرالدینشاه طی روزهای دهم تا شانزدهم شعبان 1306 (23 تا 29 فروردین 1268) مسیر تهران تا حصار خروان را طی کرده است. در راه او با «گله های آهو» مواجه می شود و گزارشی اجمالی از روستاهای خوش آب و هوای مسیر ارائه می دهد:
«سوار كالسكه شده قدرى كه رانديم؛ (صدای) هاىهاى بلند شد كه آهو! يك دسته آهو از جلو درآمده بود كه مجد الدوله، ابو الحسن خان، اكبرى و غيره تاختند، درقدرق تفنگ انداختند؛ نزدند. آهوها گريختند، بعد ما هم سوار شديم و سواره رانديم، صحراى بسيار باصفاى خوبى بود خوش علف و سبز و خرم بود. «محمد پشندى» فراش خلوت، پيدا شد. جولان بازى مىكرد دهات را نشان مىداد، اسم دهات را مىگفت، رانديم براى لب آب كه از «كُردان» مىآيد... افتاديم به نهار، امين السلطان و پيشخدمتها بودند، نهار خورديم سر نهار طولوزان و اعتماد السلطنه روزنامه مىخواندند. دندانساز و طولوزان را امروز ديدم كه آمدهاند بعد از نهار سوار شديم رانديم براى (روستای) «چندار» سليمان خان افشار، يك تپهاى هست كه نگاه مىكند به امامزاده، امامزاده قدرى مخروبه است اما بايد معتبر باشد، گفتم انشا اللّه برگشتن از فرنگ، امامزاده را تعمير كنيم. چندار (املاک) خالصه (سلطنتی) است. دست سليمان خان است يك دهى هم هست، اسمش «قلعه» است؛ ملكى خود سليمان خان است. چندار و قلعه بهم چسبيده است. صحراى بسيار خوب باصفائى است. دهات خوب دارد «وليان»، «دو زنبر» (دوزعنبر)، «سقاها» است، «آجين»، «دوجين»، «فشند» همه از دور دامنه كوه پيداست، خيلى قشنگ. ده «كُردان» هم پيدا بود. دامنه تپهاى كه ميان قلعه و چندار است چمن بسيار خوبى سبزى بود.»
موکب شاهی، در طول روز چند بار توقف می کرد تا او استراحت کند و چای عصرانه بنوشد. در یکی از توقف ها، درویش زشت روئی سر می رسد و انعام می گیرد و زنهای دهات به تماشای کاروان سلطنتی می ایستند:
«يك چشمه صاف خوبى هم بود. كنار چشمه آفتابگردان (سایه بان) را زدند افتاديم به چاى عصرانه، جا انداختند دراز كشيدم، يك ربعى هم گويا خوابم برد. برخاستم، عرق كرده بودم، چاى عصرانه خورديم، «مجد الدوله» يك درويش آورده بود مىگفت مدح مىخواند، درويشِ جاهلِ بدگلى بود، قدرى خواند انعامش دادم رفت. پيشخدمتها همه بودند بعد سوار شديم از روى تپه آمديم پائين رانديم رو به (روستای) «ينگى امام»، كالسكه را گفته بودم بياورند، راه و بيراه هرطور بود آورده بودند، سوار كالسكه شديم، رانديم، زنهاى زياد از دهات آمده بودند تماشا، نزديك ينگى امام ديگر كالسكه نمىرفت سوار اسب شديم، سراپرده را بالاتر از كاروانسرا زدهاند، وارد منزل شديم، شب سر شام موزيكانچىها آمدند زدند، بعد از شام خوانندهها آمدند، محمد صادق و پسرهاى آقا على اكبر و غيره زدند و خواندند.» (ص41)
ورود ناصر الدین شاه به حصار خروان
گویا کاروان سلطنتی قرار بود 16 شعبان (29 فروردین) مسیر روستای کوندج را در پيش بگیرد و غروب در کوندج اطراق کند اما از ترس اینکه مبادا «کنه» به جان شاه بیفتد به حرکت ادامه می دهد و با گذر از محیطی سر سبز و خرم و جاده ای صاف و هموار می گذرد تا به حصار خروان برسد:
«امروز بايد برويم كونده اما چون كونده قشلاق مافيها است و شتر و ايل و حشم آنجا منزل كردهاند مىگفتند كنه دارد، اردو را نيم فرسنگ بالاتر از كونده در ده حصار زدهاند بايد امروز برويم حصار. صبح برخاسته رخت پوشيديم، عزيز السلطان آمد، او را ديدم و سوار شد رفت، حرم همه رفته بودند. سه ساعت از دسته رفته بيرون آمده سوار شديم، الحمد للّه از شهرى مَهرى، هيچكس دم كالسكه (مزاحم) نبود، امين السلطان خودش بود و دو تا گوشش، سوار كالسكه شد، رانديم صحرا همه تا چشم كار مىكند صاف است، طرفين جعده دست راست و دست چپ سبز و خرم و پرگل و پرعلف است يك دانه سنگ پيدا نمىشود، كوههاى طرف دست راست همه نرم است و مهگير هم هست... عزيز السلطان و آدمهايش ايستاده بودند، يك مار قوى بزرگ خيلى كلفت هم كشته بودند، آوردند، ديدم.» (ص 44)

از ادامه سخن او معلوم می شود که در مسیر حصار خروان در آن سالها، «کاروان شتر» هم عبور می کرد. کوندج «مهمان خانه» داشته و مسکن زمستانی «ایل مافی» بوده است. یکی از بزرگان محلی برای شاه پول می آورد:
«بعد از نهار سوار اسب شديم رانديم تا جعده سوار كالسكه شديم، رانديم، رسيديم به مهمانخانه كونده، پشت مهمانخانه خانه، خانه سوراخ سوراخ مثل لانه جانور. (کوندج) قشلاق ايلاتمافى است كه هنوز هم اينجا هستند. ريشسفيدانشان آمده بودند جلو؛ پول و پيشكشآورده بودند. يعنى ميرزا محمد خان داده بود، رانديم نيم فرسنگى بالاتر از كونده رسيديم به اردو كه حصار است.» (ص 45)
از اشارات ناصرالدین شاه در این قسمت معلوم می شود که ملک حصار خروان «سلطنتی»(خالصه) بوده و در آن ایام در اختیار علاء الملک بوده است. طبق گزارش شاه، آن ایام حصار خروان جایی آباد و باصفا، با جمعیت زیاد بود. او هیچ یک از روستاهای مسیر را که ذکر کردیم «پرجمعیت» قلمداد نکرده است. اهالی حصار خروان به تماشای کاروان سلطنتی آمده اند. خیمه گاه سلطنتی را در کنار جوی آب و استخری بنا کرده اند. شاه، حصار خروان را آن قدر زیبا توصیف می کند که آرزو می کند بار دیگر فقط به قصد تماشای «گل ورک» به حصار خروان سفر کند:
«حصار اول خالصه بود حالا علاء الملك خريده است حالا ملكاو است، سراپرده را كنار نهرى زدهاند، درخت بيد و غيره دارد، جاى باصفائى است، دهحصار خانوار زياد دارد اما درخت چندان ندارد، مرد و زن زيادى آمده بودند سرراه تماشا، از اندرون وارد سراپرده شديم، آمدم بيرون چادر ما را جاى بسيار بسيارباصفائى زده بودند، نهر بزرگى كه به قدر سه سنگ آب دارد از دم چادر مىگذرد، درخت بيد لب نهر كاشته بودند، زمين سبز بود، تمام اين صحرا گل وَرَك است اما حالا وقتشنيست انشا اللّه بايد يك دفعه وقت گل ورك اينجاها بيائيم.» (ص 45)
علاء الملک، با نام اصلی «حاج میرزا عبدالله خان» سومین پسر میرزا نبی خان امیر دیوان قزوینی و ماهنوش لب خانم، سی و ششمین دختر فتحعلیشاه بود. علاءالملک برادر صلبی حاج میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم وقت هم هست. درباره او و دیگر مالکان حصار خروان قبلا به تفصیل طی دو مقاله سخن گفته ایم.
در مدت اقامت ناصرالدین شاه در حصار خروان بساط خنده و کشتی گیری برای تفریح شاه برپا می شود:
«امين السلطان، مجد الدوله، پيشخدمتها بودند. «شاهسون افشار كوچولو» كه دو سال پيش از اين طهران آمده بود دو سالبود رفته بود، حالا اينجا پيدا شد، خيلى خوشم آمد. با حاجى ابراهيم انيس الدوله كشتىگرفت. خيلى خنديديم بعد جا انداختند.» (ص 45)
شب پنجشنبه 17 شعبان هوای حصار خروان مغشوش می شود. باد و باران شدید نمی گذارد شاه و درباریان استراحت کنند. بارشی که برای کشاورزی خوب است. اما شاه تصمیم می گیرد بازهم به حصار خروان سفر کند و با اقامت چند روزه در کوههای اطراف به صید و شکار بپردازد. اما این سفرها را باید 40 روز بعد از نوروز انجام دهد مثل آن شب، گرفتار بارش شدید و هوای مغشوش نشود:
«دراز كشيدم خوابم نبرد، برخاستيم كه ديدم هوا مغشوش شد و باد پرزورى گرفت و هوا ابر شديد شد و خيلى سرد شد بعد قورق شد حرم آمدند تجير عقب چادر را باز كرديم رفتيم توى صحرا تا آخر بيدها كه لب نهر بود رفتيم اما هوا خيلى سرد بود، در اين بين ابر شديد شد و باد زياد آمد بنا كرد به باريدن. به تعجيل آمديم توى چادر باران زيادى آمد، باران به قدر يك ساعت باريد و اين باران براىزمين و زراعت خيلى فايده داشت رعدوبرق زيادى هم شد اما باد از بس پرزور بود ابرها را متفرق كرد،هوا صاف شد.اما تا حالا كه شام مىخوريم همينطور باد مىآيد و خيلى سرد است، مثل زمستان. انشا اللّه بعد از اين هروقت قزوين مىآئيم بايد چهل روز ازعيد نوروز گذشته باشد كه وقت بحبوحه گل ورك است و حُكماً بايد انشا اللّه بيائيم و درهمين حصار همين جا كنار نهر سراپرده بزنند و 5-4 شب بمانيم كه روزها سواربشويم برويم كوههاى دست راست به شكار و گردش. (ص 45)
عزیمت از حصار خروان
نهایتاً کاروان سلطنتی پس از یک شب اقامت در جریان سفر سوم به فرنگستان، صبح روز 17 شعبان 1306 (30 فروردین 1268) از حصار خروان به سوی قزوین حرکت می کند. در این بخش اطلاعاتی از ترکیب کاروان و ادای احترام سوارکاران به شاه و قیمت اسب ها، ارائه می دهد که جالب است:
«عزيز السلطان، خودش هم سر سوارها ايستاده بود، ماشا اله مثل سركردههاى كهنه، امين السلطان و غيره بودند، از جلو صف سوارها گذشتيم. عزيز السلطان هم سواره با مامىآمد در حقيقت ميرزا محمد خان سوارها را طورى نگاه داشته بود كه جاى ايراد نبود كه هيچكس بتواند عيبى بجويد و ايراد بگيرد، سوارها خودشان و لباس و اسبشانهمه خوب بود، زين و برگ نو و اسبهاى خوب، اسب از 60 تومان قيمت كمترنداشتند، اسب داشتند كه 100 تومان و 200 تومان مىارزيد. از جلو سوارها گذشتيم، بعد سوارها آمدند، ما ايستاديم از جلو ما گذشتند، رفتند جلو، عزيز السلطان هم ماشا اللّهمثل سركردههاى قزاق جلو سوارها مىرفت، بعد اسب دواند آمد جلو ما ايستاد، بعد گفتم سوارها همه اسب دواندند، گردوخاك كردند؛ بعد از سان سوار به كالسكه سوارشده رانديم، خير اله خان مافى كه مدتى مأمور اسدآباد افشار بود حالا اينجا پيدا شد، 20- 10 نفر سوار از قصبه اسدآباد آورده بود...»
سپس از مراسم استقبال بزرگان قزوین گزارش می دهد و حاکم وقت شهر، باقر خان که در آبادانی قزوین کوشیده است:
«رانديم رسيديم دكون باغستان، دستههاى سيد و علما و تجار و شاهزادهها همه آمدند، اهل شهر جمعيتكرده بودند، 100 نفر سوارهاى قراسوران آقا باقر خان را هم ديدم، خيلى خوش لباس و خوب بودند، يك خيابان خوبى هم مشجر آقا باقر خان ساخته است، خيلى خيابان خوبىاست از دروازه الى مهمانخانه، من توى كالسكه بودم. عمداً سوار اسب نشدم براى اينكه عرضهچى و غيره جلو اسب ما ندوند، زن و مرد زيادى از اهل قزوين تماشا آمده بودند.»
شاه در عمارت کلاه فرنگی (سبزه میدان) مقیم می شود و از تلاش باقرخان حاکم وقت قزوین برای آبادی شهر به نیکی یاد می کند:
«همينطور
رانديم تا وارد آلاقاپو شديم. اين قزوين آن قزوين نيست كه ما دو سال
پيشازين آمديم، بالمره عوض شده است در حقيقت آقا باقر خان سحر كرده است
تمامعمارات و باغها را بطور بسيار خوب همه را تعمير كرده است در حقيقت از
نو ساختهاست، عمارتهاى صفويه و نادرى و رُكنيه همه را از در و پنجره و
سنگفرش و پرده وچهلچراغ و مبل و غيره با كمال سليقه و خوبى درست كرده است.
كلاهفرنگى صفويهمنزل ما است، توى باغ بزرگ عمارتِ رُكنيه، امين اقدس
مىنشيند، جاى آن سالى مافخر الدوله مىنشيند، حياط بزرگ صفويه را انيس
الدوله و ساير حرمخانه مىنشينند، ديگر از باغچهبندى و درختكارى و
سبزىكارى و تميزى و قشنگى به گفتن و نوشتن نمىآيد، زير كلاه فرنگى
حوضخانه بسيار بسيار قشنگى است، توى كلاه فرنگى ديگر از هر قبيل پيشكش؛
شال و پول، شيرينى و اسباب خوردهفروشى و اسباب قزوين و بنشن و غيره آنقدر
پيشكشى گذاشته بود كه آدم سرش گيج مىرفت... (ص47)
فواید این بحث
ناصر الدین شاه قاجار، از مهمترین حکام ایران در دوره معاصر بود. در دوره طولانی سلطنت او، جهان در شرایط انقلاب صنعتی و استعمار دول استکباری تحولات شگرفی داشت. اما دربار ایران به دلیل ضعف اقتدار، فقدان تدبیر، عدم استفاده از ظرفیت نخبگانی و دانشمندان ایرانی نمی توانست کشور را رشد دهد. همزمان نفوذ عوامل استعمار و منورالفکران در دربار، موجب عقب نگه داشته شدن ایران می شد.

ناصرالدین شاه قاجار، با همه ناتوانی ها و ضعف ها، پادشاهی باذوق بود. شعر می سرود و شرح سفرهای خود را می نوشت. مطالعه خاطرات و سفرهای او به ما کمک می کند وضع دربار قاجار را بیشتر بشناسیم.
بخش هایی که در این مقاله از سفرنامه سوم ناصرالدین شاه به فرنگستان ذکر کردیم نه تنها ما را تا حدودی با دربار قاجار آشنا می سازد بلکه تا حدودی وضع حصار خروان را به تصویر می کشد. روستائی بزرگ، سبز و خرم، با جمعیت زیاد و محیطی دل انگیز که شاه قاجار را به وسوسه می اندازد با وجود سفرهای چندگانه خود به فرنگ، ایام بیشتری را به حصار خروان بیاید. همچنین اشارات مستقیمی از موقعیت ملکی و مالک حصار را شاهد بودیم.
قصه های عامیانه حصار خروان، طی هفته های اخیر در روزنامه هشمهری «ویژه نامه استان قزوین» منتشر می شود.
به گزارش حصارنا، این قصه ها که اغلب آنها در وبلاگ انجمن منتشر شده بود، با درخواست شورای سردبیری ضمائم همشهری، در ويژه نامه استان قزوین این روزنامه منتشر می شود. تا کنون 8 مورد از این قصه ها با عناوین «مهمان نوازی رعیت و بازرگان»، «نفت تاجر و شست نوکر»، «قهر شغال»، «چیچک و پيرزن»، «آغاز پادشاهی با یک پوست گاو»، «فرزند نسام چشمه» و... منتشر شده است.
انتشار این قصه ها ادامه دارد. علاقه مندان برای مطالعه این قصه ها می توانند به لینک قصه های عامیانه مراجعه کرده یا به دفتر همشهری استان مراجعه نمایند.
همچنین از نویسنده این قصه ها (محمد مهدی شیر محمدی) سفرنامه ها و مقالاتی درباره استان قزوین «ویژه نامه استان قزوین هشمهری» در منتشر شده است.
تحقیقات نشان میدهد مرگ آگاهی در بعضی از حیوانات وجود دارد و با مطالعه دقیق رفتار آنها میتوان نتیجه گرفت که لحظات پایان عمر حیوانات برای خودشان و اطرافیانشان قابل درک است.
شامپانزه
شامپانزهها شبیهترین موجودات به انسان به لحاظ تکاملی هستند و خصوصیات فیزیکی و روانشناختی مشابه زیادی با انسانها دارند.زیست شناسانی که مدت ها محل زندگی شامپانزهها در باغوحش اسکاتلند را زیر نظر گرفتند برای مثال به مرگ شامپانزه ماده پنجاه سالهای در سال ۲۰۰۸ اشاره میکنند.
در آخرین
ساعات زندگی این شامپانزه، همه اعضای گروه روی سکوی نزدیک او جمع شده و
آرام پوست او را نوازش میکردند. پس از مرگ این شامپانزه ماده، همه از او
دور شدند و تنها دختر او تمام شب را کنار مادرش باقی ماند. نکته جالب دیگر
این که حتی پس از چند روز و عادی شدن رفتار شامپانزهها، آن ها تا چند روز
روی سکویی که شامپانزه پیر آخرین ساعات زندگیاش را روی آن گذراند،
جستوخیز نمیکردند.
فیل
تحقیقات زیادی اثبات میکند که فیلها
نسبت به مرگ آگاهند و در لحظات مرگ با یکدیگر مهربانتر میشوند و نه تنها
خویشاوندان درجه اول بلکه بقیه فیلها نیز نسبت به فیلی که لحظات آخر زندگی
را میگذراند، توجه ویژه دارند و با حالتی حاکی از ترحم تلاش میکنند
نیازهای او را رفع کنند. برای نمونه فیلی که در حال مرگ بود، پنج خانواده
از فیلهای دیگر به حالت پرستاری به فیل در حال مرگ سر میزدند و به او
برای زنده ماندن کمک میکردند.
قو
قوها پرندگان زیبا و از
مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند. در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در
طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای
دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر خود میخواند که با
اتمام آواز جانش را از دست میدهد. هنوز کسی به درستی نمیداند که آیا قوها
واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر اما افسانهها و
تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا هم چنان در فرهنگهای مختلف
پابرجاست.
منبع: جام نیوز

حجت الاسلا والمسلمین سید مجتبی خامنه ای در حال تدریس درس خارج ازفقه
من، سيرم!
يكي بود، يكي نبود
يك روز سر سفره غذا، دختركي يكي يك دانه، مشغول بهانهجويي و قهر و نازِ شد. هرچه پدر و مادر، نازِ او را ميكشيدند او بازهم بهانه ميآورد و غذا نميخورد.
يا ميگفت؛ «غذا شور است.»
يا ميگفت: «من اين غذا را نميخورم.»
يا...
خلاصه از پدر و مادر اصرار و اصرار و از او تكرار كه «من غذا نميخورم. اصلاً سيرم. ميل ندارم.»
بعد هم قهر كرد و براي اينكه از اصرار پدر و مادرش خلاص شود، از كنار سفره برخواست و از اتاق بيرون زد.
پدر، ناگزير مشغول خوردن غذاي خودش شد. اما مادر، دلش نميآمد بدون دخترش، غذا ميل كند. اين بار پدر، به مادر اصرار كرد و گفت:
«حالا دخترمان سير است. تو چرا غذا نمي خوري؟»
دقايقي گذشت و وقتي مادر هم ديد، دخترش يك دندگي را ادامه داده و حاضر به همراهي با آنها نيست، تصميم گرفت غذاي خودش را بخورد. اما بازهم دلش براي دخترش سوخت. اول غذاي دخترش را جدا كرد تا مبادا براي او به اندازه كافي غذا نماند.
دخترك كه خيلي هم سير نبود از پشت پنجره، اين صحنه را تماشا ميكرد و ديد مادرش اندكي غذا براي او كنار گذاشت. ناگهان صدا زد:
«من كه سيرم! اما آن غذا سهم هر كسي است. كم است!»
به گزارش خروان نيوز به نقل از واحد خبر صدا و سيماي قزوين، «عبدالحسین داداشی» در مراسم افتتاح سالن ورزشی چند منظوره روستای "قشلاق" از توابع شهرستان آبیک گفت: با توجه به پیگیریهای مسئولان استانی و تصویب مصوبه شورای برنامهریزی توسعه استان قزوین و وزارت اطلاعات مبنی بر شهر شدن روستاهای قشلاق و زیاران از توابع بخش مرکزی در کمیسیون زیربنایی وزارت کشور، تا دو ماه آینده این روستاها به شهر تبدیل میشوند.
وی افزود: با شهر شدن دو روستای قشلاق و زیاران در آینده نزدیک شهرداری در این دو روستا مستقر میشود.
...............

«علي رضائيان» با وجود رأي بالا از پذيرش رياست شوراي بخش محمديه امتناع كرد و نائب رئيس اين شورا شد.
بر اساس اين گزارش «علي رضائيان» كه از شوراي اسلامي حصار خروان به عنوان عضو شوراي بخش معرفي شده بود، با كسب 9 رأي به عنوان رئيس شوراي بخش محمديه برگزيده شد. اما وي با امتناع از پذيرش اين مسئوليت به دليل اشتغالات، رياست شوراي بخش را واگذار كرد و با اصرار ديگر اعضا به عنوان نائب رئيس برگزيده شد.
همچنين «محمد صفري» كه از شوراي اسلامي «ورس» به عنوان عضو شوراي بخش معرفي شده بود، با كسب 7 رأي به عنوان نائب رئيس اول شوراي بخش محمديه برگزيده شده بود كه با كنارهگيري علي رضائيان از رياست شورا به عنوا «رئيس بخش محمديه» برگزيده شد.
ديگر اعضاي شوراي اسلامي بخش محمديه «محمد عرب» از شوراي اسلامي «ولامدر»، «دوستعلي احمدي» از شوراي اسلامي «چاله»، «خانم رفيعي» از شوراي اسلامي «ديزج» و «ميكائيل سلماني» از شوراي اسلامي شهر محمديه هستند.
اعضاي شوراي اسلامي «بخش محمديه» همچنين به اتفاق آرا، «ميكائيل سلماني» عضو شوراي محمديه و رئيس دوره سوم شوراي محمديه، را براي عضويت در «شوراي اسلامي شهرستان البرز» معرفي كردند.
«علي رضائيان» عضو باسابقه شوراي اسلامي حصار خروان، در انتخابات شوراي «بخش محمديه» به عنوان رئيس برگزيده شد.
به گزارش «خروان نيوز» در نخستين جلسه اعضاي شوراي اسلامي بخش محمديه، اعضاي اين شورا، هيئت رئيسه آن را انتخاب كردند.
بر اساس اين گزارش «علي رضائيان» كه از شوراي اسلامي حصار خروان به عنوان عضو شوراي بخش معرفي شده بود، با كسب 9 رأي به عنوان رئيس شوراي بخش محمديه برگزيده شد.
همچنين «محمد صفري» كه از شوراي اسلامي «ورس» به عنوان عضو شوراي بخش معرفي شده بود، با كسب 7 رأي به عنوان نائب رئيس اول شوراي بخش محمديه برگزيده شد.
ديگر اعضاي شوراي اسلامي بخش محمديه «محمد عرب» از شوراي اسلامي «ولامدر»، «دوستعلي احمدي» از شوراي اسلامي «چاله»، «خانم رفيعي» از شوراي اسلامي «ديزج» و «ميكائيل سلماني» از شوراي اسلامي شهر محمديه هستند.
اعضاي شوراي اسلامي «بخش محمديه» همچنين به اتفاق آرا، «ميكائيل سلماني» عضو شوراي محمديه و رئيس دوره سوم شوراي محمديه، را براي عضويت در «شوراي اسلامي شهرستان البرز» معرفي كردند.
خبر تكميلي
«علي رضائيان» با وجود رأي بالا از پذيرش رياست شوراي بخش محمديه امتناع كرد و نائب رئيس اين شورا شد.
به گزارش حصارنا به نقل از خروان نيوز
علي رضائيان، كه به نمايندگي از شوراي حصار خروان به عضويت شوراي بخش محمديه درآمده بود، با وجود كسب 9 رأي به دليل اشغتالات كاري از پذيرش مسئوليت رياست شوراي بخش محمديه صرفه نظر كرد و در نتيجه محمد صفري از شوراي "ورس" به عنوان رئيس قبول مسئوليت كرد.
اسمها نينا سياهكالي مرادي، وهي إيرانية عزباء عمرها 27 سنة ومهندسة معمارية متخصصة أيضا بعلوم الكومبيوتر، وفازت في الانتخابات الأخيرة بعضوية مجلس بلدية قزوين، عاصمة المحافظة المعروفة بالاسم نفسه في الشمال الإيراني، لكنهم حرموها من المنصب لأنها "مثيرة" للشهوات وليس بالإمكان أن تعمل مع بقية أعضاء المجلس، وكلهم رجال وبعضهم من الملالي.
سموها ظاهرة، وكتبوا عنها الكثير في وسائل الإعلام الإيرانية، وآخره خبر ضج الخميس الماضي بعنوان متحفظ يقول: "رد صلاحيت عضو شوراى شهر پس از انتخابات بدليل عدم رعايت شئون اسلامى" ومعناه بالعربي المختصر مع التصرف: استبعادها من الفوز بالانتخابات البلدية لعدم مراعاة الشؤون الإسلامية.
نينا، الحاملة أيضا لشهادة تحكيم برياضة "الكونغ فو" وفق ما تذكر في صفحة لها باسم "وب سایت رسمی مهندس نینا سیاهکالی مرادی" على الإنترنت، وتعرفت "العربية.نت" إلى المهم منها مترجما، حققت فوزا ساحقا بالانتخابات البلدية التي جرت مع التشريعية والرئاسية في يونيو/حزيران الماضي "وفاجأت النظام القلق من أن تتكرر ظاهرتها" بحسب ما كرر معارضون إيرانيون بمواقع إخبارية لهم "أون لاين" وفي مواقع التواصل.
وحصلت نينا، العاملة في قزوين كمهندسة متخرجة ببرامج "مايكروسوفت" لهندسة وتصميم المواقع الإلكترونية، على 10 آلاف صوت واحتلت المرتبة 14 بعدد الأصوات بين 163 مرشحا، ممن ذاق معظمهم طعم الهزيمة، إلا من فاز مثلها، لكن جميع الفائزين تولوا مناصبهم قبل 10 أيام، باستثنائها هي بالذات.
وفي التفاصيل التي ألمت بها "العربية.نت" من ترجمة ما
كتبوه في إيران وخارجها عن رفض فوزها، أن "مجلس المراقبة" سبق ووافق على
ترشحها، وهو الهيئة العليا التي تحدد ملائمة المرشحين في الانتخابات
للدستور والقوانين والشريعة، إلا أن أعضاء بلدية قزوين رفضوها، متذرعين
بأنها استغلت جمالها لتحصل على الأصوات، عبر نشر "صورها" وتوزيعها أثناء
حملتها الانتخابية التي خاضتها تحت شعار: أفكار شابة لمستقبل شاب.
ولم يرق لبعض الملالي الطبيعة الانفتاحية لحملة نينا مرادي الانتخابية،
فكتبوا بيانا تنشر "العربية.نت" صورته مع هذا التقرير، ووقعوه وختموه
وأرسلوه الى حاكم قزوين والنافذين في المحافظة، قائلين إن صورها في
الإعلانات والأفيشات مبتذلة وفيها إغراءات منافية للدين.
ثم كثفوا
الحملة ودعوا إلى منعها من الاستمرار في الترشح، لكن حملتهم باءت بالفشل،
لأنه اتضح أن نينا لم تنشر سوى صورة واحدة لها في الإعلانات، وباللباس
الشرعي كما هو في إيران. مع ذلك، فبعد فوزها نالوا منها وحرموها من المنصب
تماما، لكن صدى حرمانها بدأ يضج في إيران، ووصل إلى الخارج.
Iran’s women have been promised sweeping improvements to their civil rights under the country’s new President, Hassan Rowhani, but change has not come soon enough for one city councillor, who has been barred from office for being too sexy.
Nina Siakhali Moradi, 27, has found her political career cut short after religious conservatives overturned her election to the city council in Qazvin, the ancient capital of the Persian empire, 100 miles north west of Tehran
همچنين بازتاب اين خبر در
تلويزيون خبري فرانس 24 (فرانسه)
نشست خبری حجت الاسلام و المسلمين حسيني نماینده مردم آبیک، البرز و قزوین در مجلس شورای اسلامی پیش از ظهر ديروز جمعه با بحث بر سر انتخابات شوراها، رأي اعتماد به وزرا و استاندار آينده قزوين سپري شد.
به گزارش حصارنا به نقل از "خروان نيوز" حسینی در این نشست خبري كه در حسینیه آیت الله شالی (ره) برگزار شد گفت: با حضور مردم در ۲۴ خرداد ماه و پس از اختلافات اصولگرايان آرایش سیاسی جدیدی در كشور ايجاد شد. انتخابات 24 خرداد با وجود شایعهپراکنی ضدانقلاب که 40 درصد مشارکت را پیشبینی میکردند و همچنین غربیها که این رقم را از 20 درصد بیشتر عنوان نکرده بودند با شکوه و عظمت خاصی برگزار شد.
حزب كارگزاران در انتخابات مجلس پنجم از روحاني حمايت نكرد
وی افزود: روحانی همیشه و در همه دورهها کاندیدای روحانیت مبارز بوده و حتی حزب کارگزاران (طرفداران هاشمي) نیز برای انتخابات مجلس پنجم وی را به عنوان کاندیدا قبول نکرد و میتوان به قطعیت گفت روحانی ماهیتی اصولگرایانه دارد.
نماینده مردم قزوین، البرز و آبیک در مجلس تصریح کرد: با توجه به شعار روحانی در انتخابات که اعتدال بود کابینه پیشنهادی وی نیز باید این مهم را دارا میبودند و به همین دلیل برخی از افراد پیشنهادی وی برای تصدی وزارتخانهها که در فتنه 78 و 88 مشارکت جدی داشتند از نظر مجلس رد بودند که از این جمله میتوان به "میلی منفرد" اشاره کرد.
حسینی تصریح کرد: در روزهای گذشته مجلس روزهای پرکاری را میگذارند به طوری که از ساعت 6:30 صبح تا 12 شب نمایندگان مدام در جلسه شرکت میکردند.بنده که عضویت در هیئت رئیسه فراکسیون اصولگرایان، هیئت رئیسه فراکسیون روحانیون و همچنین عضویت در کمیسیون فرهنگی را در مجلس برعهده دارم را نیز جلسات پرکاری را در این روزها داشتم.
تعامل مجلس با وزراي پيشنهادي
وی خاطرنشان کرد: برخی از وزرای پیشنهادی از جمله نجفی متأسفانه خود را در مجلس بسیار دست بالا میگرفتند به طوری که وی در گفتوگو با نمایندگان اعلام میکرد این وزارتخانه است که به من احتیاج دارد نه من به وزارتخانه.
نماینده مردم قزوین، البرز و آبیک در مجلس تأکید کرد: سه جلسه اختصاصی فراکسیون اصولگرایان نیز در خصوص زنگنه برگزار شد و رأی آوردن وی به دلیل حمایت جانانه روحانی از وی بود که اذعان داشت زنگنه در حلقه اقتصادی وی قرار دارد.
وی افزود: وزیر ورزش نیز سابقه تند اصلاحاتی داشته و علاوه بر آن تخصصی نیز در زمینه ورزش نداشت.
حسینی گفت: وزیر اقتصاد که نیز توانست رأی بالایی از مجلس بگیرد سیاسی نبود و به عنوان یک چهره اقتصاددان میتواند چهرهای معتدل داشته باشد. دفاع جانانه روحانی از زنگنه برای تصدی وزارت نفت باعث شد ایشان رای اعتماد بیاورد.
حسينی درباره انتخاب استاندار آینده قزوین نیز گفت: دکتر رحمانی فضلی وزیر کشور، انسان منطقی و اعتدالگرایی است و تحت تاثیر افراد قرار نمیگیرد.
وي با اشاره به گفتگوهايش با وزير كشور گفت: رحماني فضلي در کمیسیون قول داد در انتخاب استانداران که دغدغه اکثریت نمایندگان مجلس بود علاوه بر توجه به سوابق فرد از نظر مشورتی نمایندگان آن استان و نماینده ولی فیقیه هم استفاده کند.
وي افزود: به روحانی گفتم که آقای عیلخانی مسئولیتی در استان قزوین ندارد که بخواهد در کار استان و عزل و نصبها دخالت کند.
جلوي انتصاب استاندار تندرو ميايستيم
حسيني تصريح كرد: ما به دنبال این نیستم چه کسی استاندار شود گرچه پیشنهادهای خود را ارایه میدهیم ولی به دنبال فردی توانمند، اعتدالگرا و کارآمد برای حل و پیگیری مشکلات استان هستیم.
حسینی بیان کرد: ما با کسی شوخی نداریم اگر استاندار بعدی از افراد تندرو باشند به دکتر روحانی هم گفتهام در مجلس و استان جلوی آن میایستیم و برخورد میکنیم.
وی با اذعان به اینکه با استاندار فعلی ارتباطی ندارد گفت: استانداری فعلی توانایی برای پاسخگوی به تکاپوی و تلاشهای نمایندگان استان برای افزایش بودجه ندارد و همراهی نیز ندارد.
روند تأييد صلاحيت داوطلبان شوراها
عضو هيأت نظارت بر انتخابات شوراها همچنين به مسئله شورای شهر قزوین اشاره کرد و گفت: در تایید صلاحیتهای کاندیداهای شورای شهر حجت شرعی داشتیم.
حسینی اعلام کرد: هيأت نظارت بر انتخابات شورای اسلامی شهر نمیتواند در مدت اندک پرونده ۱۰ هزار نفر را بررسی کند و این توقع غیرمعقول است و آقای لاریجانی نیز در یک جلسه غیر علنی از نمایندگان مجلس خواست برای افزایش مشارکت مردم، اکثریت افراد تایید صلاحیت شوند.
وی ادامه داد: ما به اینکه مراجع ۴ گانه هر کدامشان بدون مستندات خواستار رد صلاحیت فردی باشند تن ندادیم.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با اشاره به تایید صلاحیت دو نفر از بانوان فعلی شورای شهر و بروز برخی شایعات نیز گفت: نه این دو نفر حامی من بودند و نه کاری برای حمایت کردهاند و نه قولی دادهاند که من مدیونشان باشند و من در پرونده این دو نفر موردی پیدا نکردم که آنان رد صلاحیت شوند.
حسینی بیان کرد: حتی عدهای اطلاعات نادرست به امام جمعه محترم قزوین داده بودند و پیش ایشان هم عرض کردم اهل معامله نیستم و به حجت شرعی برای رد صلاحیت برخیها نرسیدم ولی اگر شما به حجت شرعی رسیدید اعلام کنید.
وی خبرداد: فرماندار قزوین گزارش مبنی بر تخلف ۷ نفر از کاندیداهای شهر قزوین ارایه کردند که بعضا تا ۱۰ تخلف داشتند، ولی برای یک نفر خواستار رد صلاحیت شده بودند که ما هیچکدام را رد نکردیم.
نماینده مردم آبیک، البرز و قزوین در مجلس شورای اسلامی در خصوص شائبههای بوجود آمده در رد صلاحیت «نینا سیاهکالی مرادی» اولین عضو علی البدل شورای اسلامی شهر بعد از انتخابات و نزدیک کردن یک اصولگرا به شورای شهر تصریح کرد: بعد از انتخابات براساس مدرکی به حجت شرعی برای رد صلاحیت ایشان رسیدیم و با توجه به شخصی بودن مساله که لزومی برای گفتن آن نمیبینم.
حسینی در خصوص تایید انتخابات شورای شهرهای بیدستان و محمود آباد نیز گفت: براساس گزارش وزارت اطلاعات و دیگر دستگاهها خرید و فروش رای از ۱۰ تا ۴۰ هزار تومان در برخی کاندیداها در بیدستان محرز بود.
وي درباره تأييد انتخابات اين شهر نيز گفت: ما در هيأت نظارت قزوین انتخابات را ابطال کردیم ولی در نهایت هيأت نظارت تهران آن را تایید کرد. در بحث انتخابات محمود آباد نیز فرمانداری مستنداتی ارایه کرد که ۷۰۰ نفر از حوزه انتخابیه دیگر در این حوزه رای دادند، ولی هیات مرکزی تهران با توجه به نسبت جمعیتی محمود آباد انتخابات را تایید کرد.
مدیر شهرسازی و معماری اداره کل راه و شهرسازی قزوین از ابلاغ طرح جامع و تفصیلی شهرهای شریفیه، بیدستان، آبگرم و شال استان قزوین از سوی شورای عالی شهرسازی و معماری ایران در تیر ماه سال جاری خبر داد.
به گزارش روابط عمومی اداره کل راه و شهرسازی قزوین، محسن اسماعیلی اظهار داشت: طرح جامع تفصیلی این شهرها از سوی مهندسان مشاور طرح مربوطه تهیه و در جلسه کارگروه امور زیربنایی مسکن بررسی شد.
اسماعیلی افزود: این طرح پس از تصویب از سوی شورای برنامهریزی و توسعه استان تأیید شد و طی جلسهای در کمیته فنی شورای عالی شهرسازی و معماری ایران مورد بررسی و تصویب قرار گرفت.
وی ادامه داد: مصوبه یاد شده به همراه لزوم انجام برخی اصلاحات به استان اعلام و پس از رفع نواقص انجام اصلاحات مندرج در اعلام مصوبه، مدارک طرح جامع تفصیلی شهرها در نهایت از سوی شورای عالی شهرسازی و معماری ایران به استان ابلاغ شد.
سرپرست اداره معماری و طراحی شهری نیز بیان کرد: طرح جامع تفصیلی شهر شریفیه بر اساس جمعیت پیشبینی شده برای شهر تا پایان دوره طرح در سال 1400، معادل 40 هزار و 439 نفر در محدودهای به وسعت 243.8 هکتار شامل کاربریهای مورد نیاز ساکنان شهر با تراکم ناخالص پیشنهادی 166 نفر در هکتار تهیه شده است.
حمیدرضا نجفی افزود: طرح جامع تفصیلی شهر بیدستان بر اساس جمعیت پیشبینی شده برای شهر تا پایان دوره طرح، معادل 30 هزار نفر در محدودهای به وسعت 166 هکتار شامل کاربریهای مورد نیاز ساکنان شهر با تراکم ناخالص پیشنهادی 180 نفر در هکتار تهیه شده و همچنین مساحت حریم شهر نیز 721 هکتار مورد تصویب قرار گرفته است.
نجفی طرح جامع تفصیلی شهر آبگرم را بر اساس جمعیت پیشبینی شده برای شهر تا پایان دوره طرح، معادل هشت هزار و 160 نفر در محدودهای به وسعت 120 هکتار شامل کاربریهای مورد نیاز ساکنان شهر و با تراکم ناخالص پیشنهادی 68 نفر در هکتار عنوان کرد.
وی تصریح کرد: طرح جامع تفصیلی شهر شال معادل 21 هزار و 600 نفر در محدودهای به وسعت 350 هکتار شامل کاربریهای مورد نیاز ساکنان شهر با تراکم ناخالص پیشنهادی 61.7 نفر در هکتار تهیه شده است.
منبع تصاوير: وبلاگ خاطرات جبهه (حمید داودآبادی)







آغاز پادشاهي با يك پوست گاو
يكي بود، يك نبود.
در روزگاران قديم، مرد مرموز و جنگجويي به نام حسن صباح زندگي ميكرد كه از يمن راهي الموت شد و با ساختن قلعههاي بزرگ، در كوههاي الموت پادشاه كوهستانها شد.
او اولين قلعه را در گازرخان درست كرد. او براي آغاز پادشاهي خود، از راه دينداري و پارسائي وارد شد.
وقتی حسن صباح وارد روستاي «گازرخان الموت» شد زاهد و عبادت بسيار او مردم ساده دل را به او متمايل كرد. او از دار دنيا تنها يك دست لباس و يك پوست گاو داشت كه آن را مثل سجاده بر زمين مي گستراند و بر روي آن عبادت ميكرد. وقتي هم ميخواست بخوابد آن را مثل يك لحاف بر سر خود ميكشيد تا گَرم شود.
مردم گازرخان براي تقدير از عبادت و پارسايي او تصميم گرفتند به او هديهاي بدهند. براي همين پيش او رفتند و گفتند كه قطعه زميني را براي او در نظر گرفتهاند تا در آن براي خود باغچهاي بسازد و با كشت و زرع در آن گذران زندگي كند.
اما حسن صباح اين هديه را نپذيرفت و از گفت:
من مردي زاهد هستم و دنيا را ترك كردهام. نياز به ملك و باغ ندارم.
وقتي اين خبر به گوش اهالي ديگر روستاها رسيد آنان نيز به گازرخان آمدند تا سيماي اين مرد پارسا را از نزديك ببينند. در حضور اجتماع بزرگ مردم روستاهاي الموت بازهم، اهداي قطعه زميني به او مطرح شد و حسن صباح بازهم آن را نپذيرفت. سرانجام با اصرار مكرر مردم، او گفت:
من مردي پارسا هستم و نيازي به ملك و باغ ندارم. اما حالا كه شما اصرار ميكنيد يك قطعه زمين به اندازه همين پوست گاوي كه سجاده من است را از شما ميگيرم. همين قدر زمين براي درست كردن مزرعه يا باغچه و گذران زندگي من بس است. اما براي قبول اين هديه سه شرط دارم.
مردم روستاهاي الموت شرايط او را پذيرفتند زيرا با مشاهده دينداري او مطمئن بودند كه حسن صباح شرط بدي براي آنها تعيين نخواهد كرد. سپس حسن صباح گفت:
شرط اولم اين است كه همين امروز براي زمين قولنامهاي بنويسيد و همه بزرگان روستاهاي الموت كه اينجا حاضرند آن را امضا كنند. مبادا بعداً عدهاي بگويند حسن صباح از روستائيان الموت، زميني را به زور گرفته است.
شرط دوم اين است كه جاي زمين را خودم مشخص كنم.
و شرط سوم اين است كه براي تعيين جاي آن يك هفته به من وقت بدهيد.
مردم شرايط او را قبول كردند و خودشان براي اين زمين اهدايي قولنامه نوشتند. بعد هم براي ابراز محبت به او هركس كه قولنامه را مهر و امضا ميكرد كنار مهر و نام خود مي نوشت؛
اين قطعه زمين را از مزرعه من انتخاب كنيد تا زمين من به قدوم مبارك شما متبرك گردد.
القصه همه مردم، قولنامه را امضا كردند و در كنار امضاي خود تا توانستند به او عرض ارادت نمودند.
وقتي مردم با حسن صباح خداحافظي كردند و رفتند او يك هفته وقت صرف كرد و مشغول بريدن پوست گاو شد و آن را مانند يك نخ نازك به طريقی بريد که چون آن را گشود و گستراند تمام روستاهاي الموت را در بر گرفت!
پس از يك هفته اهالي الموت ديدند، با دست خود، قولنامه نوشته و املاك خود را به او تقديم كردهاند و خود رعيت او شدهاند! از اينجا بود كه چارهاي نداشتند جر اينكه پادشاهي او بر روستاهاي خود را بپذيرند.
مدیرکل دفتر امور شهری استانداری قزوین: شهردار منتخب بايد حسن شهرت داشته باشد
مدیرکل دفتر امور شهری استانداری قزوین بر انتخاب شهرداری توانمند و برخوردار از حسن شهرت تأکید کرد.
خبرگزاری فارس: شهردار منتخب برخوردار از حسن شهرت باشد
به گزارش روابط عمومی استانداری قزوین، غلامحسن اسلامیصدر اظهار داشت: بر اساس قانون، نخستین وظیفه شوراهای اسلامی شهرها بلافاصله پس از تشکیل جلسه انتخاب شهردار است که بر اساس شرایط و ملاکهای تعیین شده در قانون باید نسبت به این امر اقدام کنند.
وی افزود: تاریخ شروع به کار شوراها دقیقاً یک ماه پس از آغاز به کار ریاست جمهوری جدید یعنی در 12 شهریور ماه است که نخستین جلسه خود را به دعوت فرمانداران تشکیل میدهند.
مدیرکل دفتر امور شهری استانداری قزوین اضافه کرد: پس از آن اعضا در محل شورای شهر نخستین جلسه خود را به شیوه هیئت رئیسه سنی تشکیل میدهند که دو وظیفه انجام مراسم تحلیف و اجرای انتخابات هیئت رئیسه دائم از وظایف آن است.
اسلامیصدر با اشاره به انتخاب شهردار از سوی هیئت رئیسه قانونی تصریح کرد: شورا میتواند شهردار را از بین کارکنان شهرداری به عنوان سرپرست انتخاب کند و یا نسبت به ابقای شهردار جدید اقدام کند و مصوبه آن را برای فرماندار ارسال کند تا فرماندار نسبت به انطباق مصوبه شورا با قانون انتخاب شهرداران اقدام کند.
این مسئول عنوان کرد: شهردار منتخب باید فردی توانمند و برخوردار از حسن شهرت باشد و پس از انتخاب در شهر محل خدمت، اقامت اختیار کند.
ما بكاريم ديگران بخورند
يكي بود يكي نبود.
روزی گذر پادشاهي به باغي رسيد و ديد پیر مردی قد خميده در آن نهال ميكارد. پادشاه، تعجب کرد و دستور داد او را حاضر کردند. سپس به پيرمرد گفت:
با اين قد خميده و سن زياد، تو كه معلوم نيست فردا زنده بماني، چه اميدي به درخت كاري داري؟! اصلاً اين درخت به ثمر برسد، مگر زنده هستي تا از ميوه آن بخوري؟!
پیر مرد گفت:
دیگران کاشتند ما خوردیم. ما هم بکاریم تا دیگران بخورند.
پادشاه از اين سخن پيرمرد خوشنود شد و دستور داد به او هديهاي نيكو بدهند.
شهردار شهر خاکعلی با اجماع اعضای شورای اسلامی این شهر، عزل و داوود موسیزاده به عنوان سرپرست شهرداری منصوب شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از آبیک، خاکعلی پس از آبیک دومین شهر شهرستان آبیک و جزو بخش بشاریات است که در سال 84 به شهر تبدیل شده و یدالله لطفی به عنوان نخستین شهردار این شهر کار خود را در شهرداری آغاز کرده است.
علی خسرویزاده دومین شهردار خاکعلی بوده و پس از وی شهرداری با سرپرستی علیرضا صالحی اداره شده است.
بنابر این گزارش با پیگیری مسئولان استان قزوین و شهرستان آبیک احمد محمدیملالر شهردار جدید خاکعلی که سابقه فعالیت در شهرهای دو استان تهران و اردبیل را در کارنامه کاری خود داشت، به عنوان چهارمین شهردار بر کرسی شهرداری نشست.
اعضای شورای اسلامی این شهر در 21 شهریورماه سال 91 در مراسم معارفه شهردار جدید عنوان کرده بودند که با همدلی و وحدت با شهرداری در راستای پیشرفت و عمران این شهر گامهای خوبی برداشته میشود.
حمید شفیعی عضو شورای اسلامی شهر خاکعلی در خصوص برکناری احمد محمدی ملالر چهارمین شهردار این شهر به خبرنگار فارس در آبیک گفت: نارضایتی شهروندان، عملکرد نامناسب، عدم اجرای دقیق مصوبات و ضعیف بودن در امور اجرایی از مهمترین دلایل برکناری شهردار بوده است.
وی افزود: در 10 ماه فعالیت شهردار خاکعلی، بیش از 10 میلیارد ریال اعتبار برای طرحهای عمرانی در اختیار وی گذاشته بودیم که آن طور که باید و شاید اجرایی نشد.
این مسئول خاطرنشان کرد: با اجماع اعضای شورای اسلامی شهر، محمدی ملالر برکنار شد و با حکم عبدالحسین داداشی فرماندار این شهرستان، داوود موسیزاده به عنوان سرپرست شهرداری خاکعلی سکان شهرداری این شهر را در 13 تیرماه بر عهده گرفت.
شفیعی خاطرنشان کرد: عزل شهردار نفع شخصی نبوده بلکه بنابر مصلحت مردم و شهر خاکعلی صورت گرفته است.
گفتنی است، اعضای شورای اسلامی شهر خاکعلی، محمدی ملالر را استیضاح کرده و از وی 18 سئوال پرسیده بودند که شهردار نتوانسته بود پاسخهای قانعکننده به شورای شهر بدهد و این مسئله هم مزید بر برکناری وی شد.
موسیزاده سرپرست جدید شهرداری خاکعلی و پنجمین شهردار این شهر 16 سال سابقه کار در شهرداری دارد و زمانی هم سرپرست شهرداری شال بوده است.
پاسخ مسابقه «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2)
«ارباب جمشيد» مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري در ايران
چنانكه
در راهنمايي مسابقه اعلام كرديم، نام «ارباب جمشيد جمشيديان» در پاسخ به
مسابقه تصويري اول (وجيهه الله ميرزا سپهسالار) هم آمده بود.

اين
تصوير متعلق به ارباب جمشيد از قديميترين مالكان حصار خروان است. وي پس
از وجيهه الله ميرزا سپهسالار، برادر همسر ناصرالدين شاه، عهدهدار مالكيت
حصار خروان گرديد. در ادامه با تكيه بر كتب مرجع، منابع تاريخي و نيز آثار
زرتشتيان، به معرفي بيشتر ارباب جمشيد مي پردازيم. با توجه به توصيه برخي
دوستان كه در كامنتها نيز درج شده، سعي داريم معرفي ارباب جمشيد را
خلاصهتر بنويسم تا مطالعه آن فرصت كمتري از مخاطبان گرامي بگيرد.
از شاگردي تا صرافي
ارباب
«جمشید جمشیدیان» بازرگان و صراف بزرگ زرتشتي در سال ۱۲۶۷ ه. ق (1229 ه.ش)
در یزد به دنيا آمد و نهايتا در ۱۶ دی ماه ۱۳۱۱ ه.ش در تهران همراه با
فقر و نداري، دار فاني را وداع گفت.
پدرش «بهمن» در 11 سالگی
او را به تجارتخانه «رستم دینیار مهربان» معروف به «ارباب مهربان» از
بازرگانان بزرگ زرتشتي سپرد تا ضمن شاگردي راه و رسم تجارت را بياموزد.
ارباب جمشيد در 20 سالگی «تجارتخانه جمشيديان» را بروجرد تأسيس كرد تا
پارچههاي دستبافت، گيوه و... را بستهبندي و به تهران، كرمان، اصفهان
و... بفرستد. پس از چندي كارش رونق گرفت و دفاتر تجاري خود را توسعه داد.
در سال ۱۲۹۰ ه.ق در تهران اقامت كرد و مركز تجاري خود را در سرای
«مشیرخلوت» قرار داد. وي دفاتر تجاري خود را در تهران، بندرعباس، قم،
اصفهان، كرمان، اصفهان، بم، بوشهر، رشت، رفسنجان، سيرجان، شيراز،
قزوين، قم، كاشان، كرمان، همدان و يزد داير كرد. او در ضمن تجارت
منسوجات به «صرافي» نيز روي آورد. صرافان، كار مبادلات پولي را انجام مي
دادند و به نوعي پدران بانكداري در جهان بودند. شعب تجاري او به سرعت
اعتبار زيادي كسب كرد و در بغداد(عراق)، پاريس (فرانسه)، بمبئی و کلکته
(عراق) و ديگر كشورها نيز داير گرديد.
ارباب جمشيد، با كمك
رئيس حسابداری خود، دفاتر حسابداری ويژهای تهيه كرده بود كه روش
جديدی در بازرگانی آن زمان محسوب میشد.در اوج فعاليت او 150 زردشتی در
تجارتخانه وي كار میكردند. آنان نخستين محلههای زردشتی نشين تهران را
در اطراف خانه وی ايجاد كردند.
با حمايت و مشاورت ارباب
جمشيد، دوستان و همكيشان وي نيز وارد عرصه تجاري شدند. ارباب بهمن، بهرام،
فرودين، اداره چاپارخانه (پست دولتي) را برعهده گرفتند. ارباب شهريار
ساساني، ارباب كيخسرو كرماني ارباب جهانيان و ارباب فرامرزيان هم
تجارتخانههايي بنا كردند و همگي با تجارتخانه ارباب جمشيد، داد وستد مي
كردند.
بسياري از زمانها، براتها را به تجارتخانهي ارباب جمشيد، حواله ميدادند و آن تجارتخانه معتبر هم براتها را پرداخت ميكرد.
عمران و آباداني و خدمات خيريه
ارباب
جمشید، علاوه بر فعاليت تجاري به عمران و آباداني نيز علاقه بسياري داشت.
او با احداث قنواتي، املاک جمشیدآباد (پارك جمشيد تهران) و امیرآباد
(خيابان كارگر تهران) و حصار خروان را آباد كرد.
با هزينه
ارباب جمشيد، چند آبانبار و سقاخانه در یزد و اين شهر به بندرعباس نيز
ساخته شد. وي همچنين براي آسايش زرتشتيان در استحمام، چند گرمابه رایگان
برای آنان ساخت و در ملك شخصی خود مدرسه «جمشيد جم» را برای زردشتيان بنا
كرد كه تحصيل در آن رايگان بود. او گفته بود: «ناراحت هستم كه
فرزندانم بهگونه خصوصي در منزل از بهترين آموزگارها استفاده كنند و
فرزندان خانوادههاي ديگر، از آموزش بازبمانند.»
كارمندان او
به نوعي بيمه درماني بودند و او هزينههاي پزشكي و درماني آنها و خانواده
آنها را نيز ميپرداخت. او به عروس و دامادها در آغاز زندگي، كمكهاي
بلاعوض ميكرد.
او توجه خاصي به امور دینی زرتشتیان داشت.
زماني كه به تهران نقل مكان كرد چون در اين شهر هنوز آشتكدهاي برپا نبود،
یک موبد زرتشتي را نيز از یزد به تهران آورد و در منزل شخصی خود محلی برای
نيايش زرتشتیان مقيم تهران تدارك ديد.
پرفسور جكسن، رخدادنويس
بنام، در كتابي به نام persia past present ، مينويسد: «ارباب جمشيد،
تاجر بلندآوازه و نيكنامي است كه براي درستي و خدمت به مردم و بخشش، مورد
احترام همه طبقات مردم است و براي احترامي كه در دربار شاهي به دست آورده،
ميتواند جلوي سواستفاده برخي مردم نادان نسبت به زرتشتيان را بگيرد چون
ميتواند اطلاعات را به شاه برساند و رفع ستم كند. اين بازرگان ايراني
زرتشتي و يزدي با بخشش و راستي و درستي و خدمت به مردم از هر طبقه با هر
دين و مسلكي در حقيقت پيرو دستور ديني خود يعني انديشه، گفتار و كردار نيك
بوده و به آنها عمل ميكرده است.»
با اين وجود وي به مراسم
عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع) نیز کمک مالی می کرد. براي حمل و نقل عزاداران
و نيز تعزيهخوانان تعدادی اسب و درشکه و قاطر به دستههای سوگوار واگذار
ميكرد و براي تعمير تکایا و پرداخت هزینه سفر کربلا و مشهد نيز وجوهي را
اختصاص مي داد.
وي در شبهای اول ماه، به امور نیازمندان
رسیدگی می کرد و افرادي از طرف وي مأمور شناسائي مستمندان و اعطاي مواد
غذائي و كمك به ايشان بود.
رئيس التجار زرتشتيان
كار
او آن قدر مورد قبول عامه قرار گرفت كه آوازه شهرت او به دربار شاه قاجار
هم رسيد و ارباب جمشيد توانست طي سالهای ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ ه. ق به عنوان تاجري
معتبر مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گيرد. از اين رو مي توانست ايدههاي
بزرگ خود را با جلب نظر شاه پيگيري كند.
در پي همين مراودات با
دربار، ناصرالدينشاه، مظفرالدين شاه، محمد علي شاه، وزرا و حكمرانان
ولايات از او وامهاي كلان ميگرفتند. ارباب جمشيد املاك و باغههاي زيبايي
در اطراف تهران رخيداري كرد به طوري كه گاه شاه و درباریان براي تفرج به
باغهاي وي مي رفتند و او با يك سینی پر از سكههاي طلا به استقبال شاه مي
رفت! با ارائه اين خدمات، مظفرالدینشاه در سال ۱۳۲۱ه.ق به او لقب رئیس
التجار زرتشتيان و نيز نشان و جبّه و شال مخصوص اعطا کرد.
همزمان
با اين مرداودات اوضاع زرتشتيان در ايران بسيار بهبهود يافت و آنان
توانستند آشتكدههاي خود را بازسازي كنند. در سال ۱۳۲۶ه.ق محمدعلی شاه،
ارباب جمشيد را به ریاست مخزن دولتی منصوب كرد. در این زمان او لباس قشون،
اعم از قزاقخانه و سربازخانه، را تأمین می کرد.
حمايت از مشروطيت و نمايندگي مجلس
از
ديگر خدمات ارباب جمشيد کمک مالی بسیار به مشروطهخواهان بود. قشون
مجاهدان وقتي به فرماندهي ستارخان و باقرخان، عازم تهران شدند در املاك
ارباب جمشيد مقيم و پذیرایی شدند. تنها یک فقره از کمکهای او به مشروطه
طلبان، پرداخت 20 هزار تومان وجه نقد بود. كاروانهاي تجاري وي همچنين
اسلحه و مهمات را در عدلهای پارچه و پنبه جاسازی میکردند و از بوشهر به
تهران رسانده و به مجاهدان تحويل مي دادند. هنگام تحصن مردم تهران در سفارت
انگلیس، به واسطه "حاج محمدتقی بنکدار" ارباب جمشيد 8 هزار تومان برای
تأمین هزینه متحصنان پرداخت كرد.
با استقرار مشروطيت به
پيشنهاد علما، اقليتهاي ديني هم در مجلس صاحب كرسي شدند. ارامنه و کلیمی
ها نمايندگي خود را به آیتاللّه سیدمحمد طباطبائی و آیتاللّه سید
عبداللّه بهبهانی تفويض كردند. اما زرتشتیان ارباب جمشید را به عنوان اولین
نماینده خود براي حضور در مجلس شورای ملی معرفي كردند.
در
دوره دوم مجلس، ارباب جمشید به سبب گرفتاریهای شغلی و بیماری، وکالت مجلس
را قبول نكرد ولي به سبب علاقه زرتشتيان به وي و اصرار آنان، او
میرزاکیخسرو شاهرخ را معرفي كرد وي که بعدها به ارباب کیخسروشاهرخ معروف
شد، طي چندين دوره نمايندگي زرتشتيان را برعهده گرفت.
هماكنون
در نزديكي چهار راه استانبول تهران دو خيابان فرعي به نامهاي ارباب جمشيد
و ارباب كيسخرو، وجود دارد. خيابان ارباب جمشيد، به سبب استقرار تعداد
زيادي دفتر فيلم سازي سالها به عنوان "هاليوود تهران" شناخته ميشد.
كارنامه نه چندان خوب
ارباب جمشيد با همه خدمات تجاري و عمراني در ايران، خطاهايي هم داشت. به ويژه حضور او در عرصه سياست چندان بي نقص نبود. از خطاهاي ارباب جمشيد، پيوستن به لژهاي فراماسونري و اعتماد به عمال انگليسي بود. پيوندي كه بعدها چنانكه خواهيم ديد، براي وي نتيجه خوبي نداشت و انگليسيها زماني كه وي را سد راه نفوذ خود در نظام بانكداري ايران ديدند او را به فلاكت كشاندند.
ارباب جمشيد، با سر اردشير ريپورتر، زرتشتي هندي و سرپرست تشكيلات جاسوسي انگليس در ايران رفاقت داشت و پسرش ارباب رستم جمشيديان با تنها دختر سر اردشير ريپورتر ازدواج کرد.
ارباب جمشيد همچنين به لژ بيداري ايرانيان پيوست. اين لژ فراماسونري، با اعمال نفوذ سر اردشير ريپورتر، نقش مرموزي در جريان انحراف مشروطيت داشت. احتمالا پيوستن ارباب جمشيد به اين لژ، در اثر رهنمودهاي سر اردشير ريپورتر بوده است.
به گزارش عبدالله شهبازي، ارباب جمشيد همچنين در ترويج «بهائيت» كه عناصر مهمي در لژهاي فراماسونري داشتند، نقش داشت و برخي از زرتشتيان به اشاره ارباب جمشيد، بهائي شدند. تا جائي كه اين اقدام با اعتراض موبدان زرتشتي مواجه شد. اما در مقابل عباس افندي (عبدالبهاء)، رهبر فرقه بهائي ساکن عکا و حيفا، در الواح متعدد خود از ارباب جمشيد تقدير نمود و «بهائيان پارسي» را به فرمانبري محض از ارباب جمشيد فراخواند و خيانت به او را «سبب غضب رب غفور» اعلام نمود.
بانكداري
ارباب جمشيد در سال ۱۳۱۱ ه.ق با تكيه بيشتر بر مبادلات پولي «بانک جمشیدی» را نیز تأسیس كرد. از اين رو او پدر بانكداري ايراني است.
پيش
از ارباب جمشيد، در سال 1296 ه.- ق (1258 ه. ش) حاج محمد حسن امين
دارالضرب يكي از صرافان ديگر پيشنهاد تشكيل بانك را به ناصرالدین شاه داده
بود. اما اين پيشنهاد با دخالت بيگانگان و عوامل آنان بينتيجه ماند.
همزمان "بارون جوليوس دو رویتر" يهودي تبعه انگلیس با اعطای وامي به
ناصرالدین شاه چند امتياز از جمله حق تاسیس بانک را از او گرفت. اما اين
امتيازات كه كيان اقتصادي كشور را به انگليس وابسته ميكرد با اعتراض علما،
لغو شد.
چندي بعد انگليس بدون هيچ مجوزي با فرمان ملكه اين
كشور يك شعبه بانكي با عنوان «بانک جدید شرق» درعمارت شرق میدان توپخانه
شعبه مرکزی خود را دایر کرد. اين همان عمارتي است كه امروزه متعلق به بان
تجارات است و به نوعي نماد تاريخي بانكداري در ايران است. اين بانك كه شعب
اصلي آن در لندن بود، شعب دیگری در تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت و
بوشهر تاسیس نمود. اما این بانک سه سال بعد تعطيل شد. سپس در سال 1306 ه.ق
(۱۲۶۷ ه. ش) بارون جولیوس دو رویتر با جلب موافقت ملكه انگليس «بانک
شاهنشاهی ايران» را تأسيس كرد و كليه اموال و املاك «بانك جديد شرق» را هم
به آن ملحق نمود. ناصرالدين شاه امتياز اين بانك را همراه با حق انحصاری
نشر اسکناس به مدت 60 سال به رویتر عطا كرد!
چندي بعد با فشار روسها، بانك استقراضي روسيه ينز در ايران تأسيس شد.
پس
از آن ارباب جمشيد توانست، نظر ناصرالدين شاه را جلب كند و با تأسيس "بانك
جمشيدي" در واقع نخستين بانك ايراني را بنا كند. با اين حال بانك شاهنشاهي
و و بانك استقراض روس كوشيدند او را از دور رقابتها خارج سازند. ارباب
جمشيد، در مقابل با گروهي از تجار ايراني، فعاليت بانكداري ايراني را به يك
مطالبه ملي تبديل كرد تا از پس رقيب استعماري برآيد.
بدين
ترتيب 13 سال بعد از تأسيس بانك جمشيدي، در ۱۰ شوال ۱۳۲۴ تجار عضو مجلس و
تعداد ديگري از بازرگانان با هدف حفظ استقلال بانكي و مالي ايران،
اطلاعیهای منتشر كردند و قصد خود را برای تأسیس «بانک ملی ایران» اعلام
کردند. مقرر شد تا زمان تأسیس بانک، مردم پولهایشان را به افراد معتبري چون
ارباب جمشید بدهند و رسید بگيرند. بدین ترتیب ارباب جمشید خود از
سهامداران عمده و از مؤسسان و بنیانگذاران بانک ملی ایران شد.
همزمان
با فعاليت تجاري شعبههای تجارتخانه ارباب جمشید در سراسر كشور و نيز در
بغداد، بمئي و كلكته در قالب بانك جمشيدي فعالیت بانکی هم انجام می دادند.
توطئه استعمار عليه ارباب جمشيد
وقتي
كار بانكداري او با موضوع «بانك ملي ايران» گره خورد، دو بانك استعماري
يعني بانك شاهنشاهی انگلیس و بانک استقراضی روس با جلب نظر تعدادي از
صرافان و تجار رقيب، مصمم به بيرون راندن رقيب تازه وارد از عرصه
بانكداري ايران شدند. چون ارباب جمشيد حدود 13 ميليون تومان از بانك
استقراضی و 2 ميليون تومان از بانك شاهنشاهی وام گرفته بود، آنان
دستاويز مناسبی هم داشتند. ابتدا بانك استقراضی و سپس بانك شاهنشاهی
خواستار وصول مطالباتشان شدند و همزمان به جمعآوری مطالباتشان از
ديگر بازاريانو تجار پرداختند تا آنان نيز نتوانند به ياري ارباب جمشيد
بشتابند.
ارباب جمشيد، كه قادر به پرداخت ناگهاني بدهي
خود نبود، اعلام ورشكستگی كرد. روسها او را تهديد كردند و وي ناگزير به
خانه علاءالسلطنه، نخستوزير وقت پناه برد. بانكها فرصت را مساعدتر يافتند
و اموال و املاك ارباب جمشيد را مصادره كردند! از جمله تجارتخانههای
وی در اصفهان و كرمان و پارك اتابك مصادره شد. پارک اتابک بعدها به
سفارت روس تبدیل شد.
در 1333 ه.ق، دولت توقف فعاليت
تجارتخانه جمشيديان و بانك جمشيدي را اعلام كرد و برای اينكه موسسات
خارجي اموال او را تارج نكنند در 13 شعبان 1334 قراردادي با ارباب جمشيد
بسا كه به موجب آن، دولت رأساً پرداخت تمامی ديون او را به عهده گرفت.
وي
مدتي كوشيد خود را سرپا نگه دارد اما رقيبانش هدف مهم تري داشتند آنها
ميخواستند نظام بانكداري مستقل در ايران شكل نگيرد و ارباب جمشيد را تا
ورشكستگي كامل در تنگنا قرار دادند. او پس از ورشکستگی، "فاضل عراقی" را به
وکالت خود انتخاب کرد. او نيز براي استمهال ديون، مبالغی رشوه داد. اما،
رقيبانش كار را به محكمه كشاندند. هم ارباب جمشيد و هم فاضل عراقي مدتي
بازداشت و زنداني شدند تا ديگر هرگز سر بلند نكنند!
در واقع
آنان همان بلايي را بر سر پدر بانكداري ايران در آوردند كه بر سر ستارخان
آوردند. زيرا ميخواستند نه سردار ملي باقي بماند و نه استقلال ملي در عرصه
مالي و بانكداري.
ارباب جمشید تا آخر عمر گرفتار شكايات
رقبايش بود و با از دست دادن تمام ثروتش دچار فقر شديد شد. انجمن زرتشتیان
تهران، سعي كردند با كمكهاي مالي زندگي او را سر و سامان دهند اما او
بسيار با مناعت بود و اين كمكها را نميپذيرفت تا اينكه در 16 دی ۱۳۱۶ ه.ش
در سن ۸۲ سال بدرود حيات گفت.
دولت به ورثه او توجه چنداني
نكرد با مراجعات فراوان همسر و فرزندان وي به هياتهاي رسيدگي املاك و
دارايي ارباب جمشيد، پاسخ مناسبي نميگرفتند.
ارباب جمشيد در حصار خروان
ارباب
جمشيد بخشي از درآمد خود را صرف خريد تملك زمين ميكرد. غير از املاكي
كه در اطراف تهران خريد و آباد كرد وي صاحب املاك بسياری در خراسان و
فارس بود. او مالك 15 يا 16 روستا بود كه يكي از آنها حصار خروان بوده
است.
به گزارش قهرمان ميرزا سالور عين السلطنه، در جلد چهارم
سفرنامه خود حصار خروان را ورثه ميرزا وجيه اللّه سهسالار پسر سلطان احمد
ميرزا عضد الدوله پسر چهل و هشتم فتحعليشاه، «به ارباب جمشيد زردشتى
فروختهاند. ارباب هم [اين ملك را] تغييرات كلى» داده است. (صفحه 2973)
به
نظر ميرسد مالكيت ارباب جمشيد بر حصار خروان احتمالا در اواخر عمر
ناصرالدينشاه آغاز شده و تا دوره مشروطيت ادامه داشته است. ممكن است اين
مالكيت تا زمان ورشكستگي وي در سال 1333 ه.ق ادامه داشته باشد. اعلام زمان
دقيقي اين مالكيت نيازمند بررسي اسناد بيشتري است.
به احتمال
زياد در دوره مالكيت ارباب جمشيد آباداني حصار خروان رونق بيشتري يافته
است. چنانكه قهرمان ميرزا هم خبر داده كه ارباب جمشيد حصار خروان را
«تغييرات كلي» داده است. نگارنده در گفتگو با پيران حصار خروان و تطبيق
برخي شواهد و گزارشهاي سينه به سينه برخي از اقدامات ارباب جمشيد را آشكار
ميسازد. گويا پس از وي پسرش «ارباب رستم جمشيديان» مدتي مالكيت حصار
خروان را برعهده داشت. يك تپه در موقعيت باغات «شركت عمران» به نام وي به
تپه «ارباب رستم» يا تپه «بابا رستم» موسوم بود.
مي دانيم كه
روستاي «خروان» ابتدا در جوار امامزادگان بوده و بعد اهالي آن به مجاورت
«حصار» نقل مكان كردهاند. قنات «خروان» كه هماكنون آب شرب حصار خروان از
سرچشمه اوليه آن تأمين ميشود نيز در مجاورت رودخانه به سوي امامزادگان
منتهي ميشد. هنوز آثار رشته چاههاي اين قنات موجود است.
پس
از نقل مكان اهال خروان، آب اين قنات از تپههاي بالادست، به سوي مكان
كنوني «حصار خروان» تغيير داده شد. اما احتمالاً به دليل عدم سرمايه اوليه
به صورت جوي روباز سرازير ميشد. بدين ترتيب ضمن آلوده شدن آب، بخشي از آن
نيز تبخير ميگرديد. با سرمايه ارباب جمشيد چاههاي اين قنات، تا سرچمشه
كنوني در كنار مخزن آباد (بزرگراه) حفر گرديد. نكته مهم كه نگارنده در
سالهاي نخست دهه 1360 در حين نوسازي اين قنات به همت و مديريت پدرم با آن
مواجه شدم، عبور بخشي از مسير اين چاهها از يك صخره بزرگ سنگي به طول چند
10 متر است. گويا تأخير در ايجاد اين رشته چاهها به دليل برخورد با همين
صخره بود. به گفته پيران روستا و آثار قلم و تيشه در آن كه آقايان حاج عين
الله كدخدايي، خان محمد كدخدايي، ذبيح الله مافي و... نيز تأييد ميكردند،
حاكي است كه روزانه كمتر از يك بند انگشت صورت مي گرفته و گويا مدت طولاني و
هزينه سنگيني در پي داشت.
از ديگر آثاري كه احتمالاً با
سرمايه ارباب جمشيد در «حصار» بنا شد حمام قديمي حصار است كه امروزه در
محوطه مسجدالشهدا قرار دارد و با تعمير و تغيير كاري به عنوان آشپزخانه
مسجد مورد استفاده قرار مي گيرد.
احداث دو مجموعه باغات ميوه نيز به دوره مالكيت ارباب جمشيد منسوب است.
يك
سلسله از اين باغات در «حصار دشت» در نزديكي انجيلاق در شمال شرقي حصار
خروان، حدود يك كيلومتر بالاتر از كانال آب، بين رشته چاههاي قنات و ايجاد
شد. اين باغات كه به نام او «بادامستان جمشيد» خوانده ميشد و درختان
بادام، انگور، قيسي، توت، سنجد، گلهاي محمدي و... داشت. اين بادامستان و
درختان آن در پي دو مرتبه خشكسالي و قحطي حدود سالهاي نخست سده 14 ه.ش و
نيز سالهاي 1339 تا 1340 مورد بيمهري قرار گرفت و كاملا از بين رفت.
يك
سلسله ديگر از اين باغها به نام «بادمستان» در اطراف جاده درختپوش از
زمين دبستان شهيد كاوه تا حوالي امامزادگان و كنار جاده قزوين- تهران احداث
شد. متأسفانه با بيمهري مردم اين بادمستان نيز از بين رفت.
هنوز آثار محدودي از اين بادامستان، باقي مانده است.
تصاويري از ارباب جمشيد
احتمالاً اين تصوير متعلق به زماني است كه وي رئيس التجار زرتشتيان شده و از مظفرالدينشاه جامه و نشان مخصوص گرفته است.
خيابان ارباب جمشيد
ارباب جمشيد



![]()
اردشير ريپورتر (نشسته) و گروهي از زرتشتيان در باغ ارباب جمشيد در تهران (پارک جمشيديه کنوني)
ارباب کيخسرو شاهرخ نيز در عکس ديده ميشود.

ارباب كيخسرو شاهرخ، جانشين ارباب جمشيد در مجلس شوراي ملي و نماينده زرتشتيان طي چند دوره مجلس
منابع
اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، انتشارات ماهنامه هوخت، چاپ:۱۳۵۵، صفحات: ۳۷۸ تا ۳۸۳ [با تلخیص]
نمیرانیان، دکترکتایون، زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، انتشارات مرکزکرمان شناسی، چاپ اول: ۱۳۷۸خورشیدی، صفحات:۳۷۸ و ۳۷۹
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران چاپ ۱۳۵۱ خورشیدی؛ ذیل نام ارباب جمشید.
رنجبر عمرانی، حميرا. جمشيديان. سايت دانشنامه بزرگ اسلامي.
شهبازي، عبدالله. سر اردشير ريپورتر؛ سرويس اطلاعاتي بريتانيا و ايران. بخش سوم. سايت شهبازي.
محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، فرازهای مختلف مجلدات دوگانه.
مهر، دكتر بوذرجمهر. ارباب جمشيد جمشيديان؛ نخستين نماينده زرتشتيان در مجلس شوراي ملي. سايت هفته نامه «امرداد» سوم اسفند 1390.