نماهنگ بسیار تاثیر گذار مدافع حرم

لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا غڑ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَیٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ غڑ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا غڑ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ.
هرگز در آن مسجد نماز مگزار. مسجدی که از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده، شایستهتر است که در آنجا نماز کنی. در آنجا مردانی هستند که دوست دارند پاکیزه باشند، زیرا خدا پاکیزگان را دوست دارد.
* مسجدی که از آغاز بر پایهی تقوا، بنا نهاده شد، مسجد «قُبا» است که هنگام هجرت به مدینه ساخته شد. (تفسیر نورالثقلین)
* فخر رازی میگوید: وقتی سابقهی تقوا، مایهی ارزش یک مسجد است، سبقت انسان به ایمان و تقوا، بیشتر ارزش دارد و علی (علیهالسلام) که از روز اول مۆمن بود، برتر از کسانی است که پس از سالها شرک، مسلمان شدند. (تفسیر کبیر فخر رازی)
* در مسجدی که پایگاه مخالفانِ نظام اسلامی است، به نماز نایستیم. (لاتقم فیه ابداً)
* عبادت از سیاست جدا نیست. حتی با نماز نباید باطلی را تقویت کرد. (لا تقم فیه ابداً) (تایید کفر و نفاق و تفرقه، حرام است)
* رهبر، الگوی دیگران است. پیامبر نباید وارد مسجد ضرار شود تا دیگران هم وارد نشوند؛ لذا خطابِ آیه به پیامبر است. (لا تقم فیه)
* رهبر جامعه باید در موضعگیری، پیشگام باشد. (لا تقم فیه)
* اگر مردم را از رفتن به مراکز فساد باز میداریم، باید مکانهای سالم و مفیدی را جایگزین و به آن راهنمایی کنیم. (لاتقم، تقوم)
* ارزش هر چیز وابسته به اهداف و انگیزهها و نیّات بنیانگزاران آن دارد. (اُسس علی التقوی)
* مسجد، زمینهی پاکی از پلیدیهای جسمی و روحی است. (فیه رجال یحبّون ان یتطهرّوا)
* همنشینی با صالحان، ارزش است. (فیه رجال ...)
* ارزش مکانها، بسته به افرادی است که به آنجا رفت و آمد میکنند. ارزش یک مسجد به نمازگزارانِ آن است، نه گنبد و گلدستهی آن. (لمسجدٌ ... احقّ ان تقوم، فیه رجال یحبون ان یتطهروا)
* نماز و مسجد، وسیلهی تهذیب و پاکی است. (مسجد فیه ... یتطهّروا)
* علاقه به کمال و پاکی، خود یک کمال است. (یحبّون ان یتطهّروا)
* پاکان، محبوب خدایند. (یحب المتطهّرین)
باشگاه خبرنگاران

امام زین العابدین(علیهالسلام) فرمودند: خروج سفیانى از مسائل حتمى و مسلم است، و در برابر هر قیام کنندهاى یک سفیانى وجود دارد.
از مباحث مهدویت دو موضوع را انتخاب کردیم که در این مقاله به بررسی آن می پردازیم:
در رابطه با اینکه ظهور علایم یاد شده، چه فایده هایى دارد، مى توان در سه فایده خلاصه کرد:
اول اینکه: این علامات مى توانند جنبه تشریفاتى داشته باشند که خداى متعال به وسیله اینها تجلیلى از مقام آن حضرت نماید، چنانکه از تولد خاتم الانبیاء (صلى الله علیه وآله وسلم) به علاماتى تجلیل نمود. پس ظهور این علامات، بر عظمت آن حضرت و اهمیت مقاصد و منویات او دلالت دارد.
دوم اینکه: اعلام خطر و جنگ به دشمنان است، یعنى به وسیله این امور، دشمنان آن حضرت را قبل از شروع به جنگ، تهدید و ارعاب مى کند، و شاید همین امور هم از اسباب رعب و وحشتى باشد که در احادیث وارده شده که آن حضرت به وسیله رعب و وحشت نصرت و یارى مى شود و به هر سمتى حرکت کند، به اندازه دو ماه راه پیشاپیش او رعب حرکت مى کند.
سوم اینکه: مژده و بشارت به منتظرین و طالبان وصال است، تا هم تسکین خاطر پیدا نمایند و هم آماده خدمتگزارى شوند، ترسى که از دشمنان داشتند از خود زایل، و قوت قلبى حاصل کنند.
یکى از علایم ظهور امام مهدى (عجل الله فرجه) که وقوعش حتمى و قطعى شمرده شده است، خروج سفیانى است.
اخبار و روایاتى که بر وجود و خصوصیات او دلالت دارند، بدین ترتیب مى باشند:
حتمى بودن خروج او: امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (پیش از قیام قائم (علیه السلام) پنج علامت حتمى مى باشد: یمانى، سفیانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زکیه، و فرو رفتن سرزمین بیدا).(1)
نام و نسب او: امیرالمۆمنین(علیه السلام) فرمود: (فرزند خورنده جگرها، از وادى یابس خارج مى شود... اسمش عثمان و پدرش عنبسه و از اولاد ابو سفیان است).(2)
و امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده است: (سپس سفیانى ملعون از وادى یابس بیرون مى آید، وى از فرزندان عنبسه بن ابى سفیان است).(3)
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه مى فرماید: (سفیانى، سرخ رویى سپید پوست و زاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش نکرده و هرگز مکه و مدینه را ندیده است..)(4)
از برخى روایات استفاده مى شود که سفیانی مسیحى و یا از ساخته هاى مسیحیت است. مانند روایتى که شیخ طوسى نقل کرده است که: (سفیانى از شهرهاى روم روى مى آورد براى انتقام و در گردنش صلیب است..)(5) البته این روایت که از معصوم نقل نشده نمى تواند مورد اعتماد باشد.
و از برخى روایات چنین استفاده مى شود که وى مسلمان منحرفى است که کینه حضرت على (علیه السلام) را به دل دارد. چنانکه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: (گویا سفیانى را مى بینم که در میدان کوفه شما جایگاه خود را گسترده، و منادى او فریاد مى زند؛ هر کس سر شیعه على بن ابى طالب را بیاورد، هزار درهم مزد خواهد گرفت. همسایه بر همسایه مى جهد و گردنش را مى زند و هزار درهم را مى گیرد. آگاه باشید که در آن روز حکومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود) .(6)

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: (امر سفیانى از مسائل حتمى است، و خروجش در ماه رجب مى باشد).(7)
و نیز مى فرماید: (خروج سفیانى و یمانى و خراسانى در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد).(8)
مکان خروج او: امیرالمۆمنین(علیه السلام) مى فرماید: (سپس پسر جگرخوار (هند، همسر ابو سفیان) از وادى یابس خروج کند، تا به منبر دمشق نشیند).(9)
و امام هادى(علیه السلام) در ضمن حدیثى چنین فرموده است: (خراسانى و سفیانى خروج خواهند کرد، این از مشرق و آن دیگرى از مغرب).(10)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (سفیانى از علایم حتمى است، خروج او در ماه رجب خواهد بود، و از آغاز خروجش تا پایان آن جمعا 15 ماه است که در 6 ماه آن جنگ و پیکار مى کند، و چون شهرهاى پنجگانه (دمشق، حمص، فلسطین، اردن، حلب) را تصرف کرد، 9 ماه فرمانروایى مى کند، و یک روز هم بر آن افزوده نمى شود).(11)
حضرت امیرالمۆمنین(علیه السلام) در ذیل آیه شریفه ى: (ولو ترى اذ فزعوا فلا فوت) مى فرماید (کمى پیش از قیام قائم ما؛ مهدى (علیه السلام)، سفیانى خروج مى کند، پس به اندازه دوران حاملگى یک زن که 9 ماه باشد حکومت مى کند، لشکریان او به مدینه وارد مى شوند، تا اینکه به (بیدا) مى رسند، خداوند آنها را در زمین فرو مى برد).(12)
به فرض صحت روایت مذکور و مانند آن، تمامى اخبارى که از فرو رفتن لشکرى در صحراى بیدا خبر مى دهند، و مورد قبول شیعه و سنى است، همگى مربوط به سفیانى و برنامه ها و کارهاى او مى شود.
این بود مهمترین خصوصیاتى که در کتب حدیث، پیرامون سفیانى ذکر شده است.
ذکر این نکته شایسته است که در پاره اى از روایات استفاده مى شود که امکان دارد سفیانى منحصر به یک فرد نبوده، بلکه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخصى باشد، که در طول تاریخ افراد زیادى مظهر آن بوده اند.
از جمله، در روایتى از امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده، خروج سفیانى از مسائل حتمى و مسلم است، و در برابر هر قیام کننده اى یک سفیانى وجود دارد.(13)
پی نوشتها:
1) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص 650.
(2) همان ماخذ، ص 651.
(3) کتاب الغیبه، شیخ طوسى ص 270.
(4) غیبت نعمانى، باب 18، ص 435.
(5) کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 278.
(6) کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 273.
(7) غیت نعمانى، باب 18، ص 426.
(8) همان ماخذ، باب 14، ص 369.
(9) همان مأخذ، باب 18، ص 434.
(10) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 232.
(11) غیبت نعمانى، باب 18، ص 426.
(12) تاریخ غیبت کبرى، سید محمد صدر، ص 648.
(13) بحار الانوار، ج 52، ص 182.
آمنه اسفندیاری
بخش مهدویت تبیان
منابع:
یكصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان ـ علیرضا رجالى تهرانى
سایت تعلیمات اسلامی واشنگتن
بحار الانوار، ج 52
غیت نعمانى، باب 18
کتاب الغیبه، شیخ طوسى
کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، از ویژگیها و خصوصیات انسان مومن دائم الذکر بودن اوست آن هم نه تنها به زبان که در حین ذکر زبانی تفکر در این کلمات دارد و همواره خدا را در کنار خود و همراه خود میداند، لذا مراقب رفتار، کردار و گفتار خویش است.
واقعا ما به عنوان یک مسلمان روزانه چقدر در حین کار و فعالیت یا اصلا در خلوت خود ذکر میگوییم؟ چقدر سرگرمی ما ذکر گفتن و یاد خدا حتی در حال استراحت و یا در حین انجام کار روزمره است؟ با این که همه میدانیم خیر و اثرات مثبت فراوانی در آن وجود دارد.
پیامبر خدا(ص) در حدیث زیبایی فرمودند: "هر لحظهای که بر فرزند آدم بگذرد و او در آن لحظه به یاد خدا نباشد، در روز رستاخیز برای آن لحظه افسوس میخورد1".
امام صادق(ع) نیز در این باره در حدیث قدسی از خداوند متعال فرمودند: " ای پسر آدم! در درون خود به یاد من باش، تا من نیز در جانم به یاد تو باشم؛ ای پسر آدم! در خلوت به یاد من باش تا در خلوت به یاد تو باشم؛ ای پسر آدم! در میان جمع مرا یاد کن، تا تو را در میان جمعی بهتر از جمع تو یاد کنم2".
امام صادق(ع) با تذکر به مومنانی که از ذکر یاد خدا غافل میشوند فرمودند: "گاه فردی از شیعیان ما کار خود را با بسم اللّه الرحمن الرحیم آغاز نمیکند و بدان سبب خدای او را به گرفتاری و امری ناخوشایند مبتلا میکند، تا او را به ذکر سپاس و ستایش خداوند تبارک و تعالی متنبه سازد3".
آن حضرت همچنین میفرمایند: "ذکر تسبیح فاطمه زهراء علیهاالسلام از جمله همان ذکر کثیر است که خداوند عز و جل فرموده است(و خدا را بسیار یاد کنید)4".
پیامبر اسلام(ص) نیز در باب اهمیت ذکر "سبحان الله" فرمودند: "هر که صد مرتبه سُبحانَ اللَّه بگوید، بهتر است از راندن صد شتر (که با خود به حج برد تا آنها را از برای خدا قربانی کن)5".
منابع احادیث:
1- کنز العمّال: 1819 منتخب میزان الحکمة: 214
2- بحار الأنوار: 93 / 158 / 31 منتخب میزان الحکمة: 214
3- نورالثقلین: 1 / 7 / 20 منتخب میزان الحکمة: 282
4- الکافی: 2 / 500 / 4 منتخب میزان الحکمة: 214
5- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی.


سيد جواد حسينى
امام هشتم، على بن موسى الرضا عليهالسلام همانند ديگر امامان معصوم عليهمالسلام دارنده تمام كمالات و فضائل اخلاق انسانى در مرتبه اعلى بود. در فضيلت او همين بس كه دشمن سرسخت و قاتل جان او درباره آن حضرت چنين گفت: «يَابْنَ اَبى ضَحّاك هذا خَيْرُ اَهْل الْاَرض وَ اَعْلَمُهُمْ وَ اَعْبَدُهُمْ فَلا تُخْبِرْ اَحَدا بِما شاهَدْتَهُ مِنْه؛(1) اى پسر ضحّاك! اين شخص بهترين، داناترين و عابدترين انسان روى زمين است. پس آنچه [از فضائل و مناقب و صفات والاى او] مشاهده كردى نزد كسى فاش نكن.»
و درباره اوصاف اخلاقى او، ابراهيم بن عباس چنين گفت:
«هرگز نديدم امام رضا عليهالسلام به كسى يك كلمه جفا كند، و نديدم كه سخن شخصى را قطع كند تا سخن او به آخر مىرسيد، و نديدم كه حاجتمندى را در حد امكان، رد نمايد.
او هرگز پاهايش را كنار افرادى كه در حضورش بودند دراز نمىكرد و هرگز در حضور افراد تكيه نمىداد... و هرگز او را نديدم كه آب دهانش را بيرون بيندازد، و هرگز او را نديدم كه با صداى بلند خنده كند؛ بلكه خندهاش تبسم و لبخند بود. وقتى كه خلوت مىكرد و كنار سفره مىنشست، همه خدمتكاران و غلامان، حتّى دربانهاى اسطبلها را كنار سفره مىنشاند.»(2)
آنچه در پيش رو داريد، گامى است در بيان موضعگيريهاى امام هشتم در مقابل خلفاى زمان خويش؛ بالاخص مأمون عباسى. اميد كه ره توشهاى باشد براى كسانى كه مىخواهند در مسير زندگى، پيرو امامت و ولايت باشند.
بعد از شهادت امام موسى بن جعفر عليهماالسلام در سال 183 ه . ق در زندان بغداد، امامت به فرزندش على بن موسى الرضا عليهماالسلام رسيد، اين دوره همزمان با دوران هارون بود. حضرت از همان آغاز صريحا در ميان شيعيان امامت خويش را اعلام كرد و فرمود هارون در مقابل من هيچ كارى نمىتواند انجام بدهد، و هيچ زيانى هم نمىتواند به من برساند. اين مطلب را از بيانهاى مختلف آن حضرت مىتوان استفاده كرد:
1. صفوان بن يحيى مىگويد: چون ابوابراهيم، موسى بن جعفر عليهماالسلام درگذشت و على بن موسى الرضا عليهماالسلام امر امامت و خلافت خود را آشكار ساخت، به حضرت عرض شد: شما امر بزرگ و خطيرى را اظهار مىداريد و ما از اين ستمگر (هارون الرشيد) بر شما مىترسيم.
حضرت فرمود: «هرچه مىخواهد تلاش كند. او بر من راهى ندارد.»(3)
2. از محمد بن سنان نقل شده است كه: به ابى الحسن على بن موسى عليهالسلام در ايام خلافت هارون، عرض كردم: شما امر امامت خود را آشكار ساخته، به جاى پدر نشستهايد؛ در حالى كه هنوز از شمشير هارون خون مىچكد! حضرت فرمودند: گفتار پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به من نيرو و جرأت بخشيده كه فرمود: اگر ابو جهل توانست مويى از سر من كم كند، بدانيد من پيامبر نيستم. و من به شما مىگويم: «اگر هارون مويى از سر من كم كند، بدانيد من امام نيستم.»(4)
3. اباصلت هروى مىگويد: روزى حضرت رضا عليهالسلام در خانه خود بود، قاصد هارون به حضور آن حضرت آمد و گفت: «هم اكنون هارون شما را خواسته است، دعوت او را اجابت كن.»
حضرت برخاست و به من فرمود: اى ابا صلت! در اين وقت هارون مرا نخواسته جز اينكه آسيب عظيمى به من برسد.
«فَوَاللّه لا يُمْكِنُهُ اَنْ يَعْمَلَ بى شَيْئا اَكْرَهُهُ، لِكلماتٍ وَقَعَتْ اِلىَّ مِنْ جَدّى رَسُولِ اللّه صلىاللهعليهوآله ؛ پس به خدا سوگند، در قدرت او نيست كه كارى انجام دهد كه خوشايند من نباشد [و نمىتواند آسيبى به من برساند] بخاطر كلماتى كه از جدّم رسول خدا به من رسيده است.»
ابا صلت مىگويد: همراه حضرت، نزد هارون رفتيم، وقتى كه نگاه امام رضا عليهالسلام به هارون افتاد، حضرت دعا را خواند و هارون به او نگريست و گفت: «اى ابو الحسن، دستور دادهايم، صد هزار درهم در اختيار تو قرار دهند، تا نيازمنديهاى خانواده ات را با آن، تأمين كنى.»
پس هنگامى كه امام از نزد هارون بيرون آمد، هارون از پشت سر به امام نگاه كرد و گفت: «اَرَدْتُ وَاَرادَاللّه وَ ما اَرادَ اللّهُ خَيْرٌ؛(5) من [چيزى] را اراده كردم و خدا [چيز ديگر] را اراده كرد و آنچه خدا اراده كرد خير بود.»
البته هر چند هارون حضرت را تحت نظر داشت و گاه تصميم زيان و ضرر نيز عليه آن حضرت داشت؛ ولى به دلايلى كه بيان مىشود، بناى كلّى هارون اين بود كه آسيبى به حضرت نرساند. برخى از اين دلايل عبارتند از:
يكم. شكست در شهادت موسى بن جعفر عليهماالسلام : هارون از جنايات قبلى خود و سخت گيريهاى شديدى كه عليه امام هفتم اعمال كرد و سر انجام او را به شهادت رساند، نتيجه مثبتى نگرفت؛ چنان كه خود هارون در پاسخ «يحيى بن خالد برمكى» كه خبر داد پس از موسىبن جعفر اينك پسرش جاى او نشسته و ادعاى امامت مىكند چنين گفت: آنچه با پدرش كرديم نتيجه نگرفتيم، مىخواهى يكبار شمشير را بردارم و همه علويين را بكشم؟(6)
همچنين نقل شده است كه: هارون وقتى از «رقّه» عازم مكه شد، عيسى بن جعفر به او گفت: بياد آور سوگندى را كه خوردهاى، كه هر كس بعد از موسى بن جعفر عليهالسلام ادعاى امامت كند، گردنش را بزنى. اكنون پسر او (على بن موسى) چنين ادعائى دارد.
هارون گفت: «وَماتَرى؟ تُريدُ اَنْ اَقْتُلَهُمْ كُلَّهُمْ؟؛(7) چه فكر مىكنى؟ آيا مىخواهى همه آنها را بكشم؟»
دوم. نگرانى از عواقب قتل موسى بن جعفر عليهالسلام : علت ديگر كاهش فشار از طرف هارون به امام هشتم، نگرانى وى از عواقب قتل موسى بن جعفر عليهماالسلام بود؛ زيرا گرچه هارون تلاش فراوانى به منظور كتمان اين جنايت به عمل آورد، اما سر انجام جريان فاش شد و موجب نفرت و انزجار مردم از او گرديد، از اين رو هارون كوشش مىكرد خود را از اين جنايت تبرئه كند.(8)
شاهد اين امر اين است كه هارون به عموى خود «سليمان بن ابى جعفر» كه جنازه آن حضرت را از دست حمالان گرفته با احترام به خاك سپرد، پيغام فرستاد كه: «خدا سندى بن شاهك را لعنت كند، او اين كار را بدون اجازه من انجام داده است.»(9)
حضرت در اين دوران كه آزادى نسبى داشت، نه تنها امامت خويش را اعلام كرد، بلكه فعاليتهاى فرهنگى و علمى وسيعى را آغاز نمود و شاگردان زيادى را تربيت كرد. امام به شاگردان خويش دستور مىداد كه روايات را تدوين و نگهدارى كنند.
از جمله، به على بن اسباط فرمود: آياتى كه تفسير مىشود، يادداشت كن.(10)
در اين عصر هفتاد و هفت تن از شاگردان حضرت، تأليف حديثى دارند كه در مجموع 207 كتاب تصنيف كردهاند. در ميان اينها مىتوان از حسين بن سعيد اهوازى، 30 اثر؛ صفوان بن يحيى، 16 اثر؛ محمد بن عمر واقدى، 28 اثر ؛ موسى بن قاسم، 15 اثر نام برد.(11)
علاوه بر كتابهاى خود حضرت مانند صحيفة الرضا عليهالسلام ، كتاب الاهلبليجة كه حاوى براهين و مطالب بلندى در علم كلام است و... .
راويانى كه در اين عصر از حضرت روايت نقل كردهاند، طبق رجال شيخ طوسى، 138 تن مىباشند.(12)
قابل يادآورى است كه بخشى از اين فعاليت به دوران امين نيز وصل شده و ادامه داشته است.
هارون در دوران خلافت خود، «محمد امين» را كه مادرش زبيده بود به وليعهدى خود برگزيد و از مردم براى او بيعت گرفت. «عبداللّه مامون» را نيز كه از مادر ايرانى بود وليعهد دوم خود قرار داد.
در سال 193 ه . ق، به هارون گزارش رسيد كه شورش در شهرهاى خراسان بالا گرفته و فرماندهان ارتش، با همه بى رحمى و درندگى، از خاموش ساختن فرياد مردم عاجز ماندهاند.
هارون پس از مشاوره با وزيران خود، صلاح را در آن ديد كه شخصا به آن سامان سفر كند و قدرت خلافت را يكجا براى سركوبى نهضتهاى خراسان به كار گيرد. وى پسرش محمد امين را در بغداد گذاشت و مأمون را كه والى خراسان بود همراه خود به خراسان برد.
هارون توانست اوضاع آشفته خراسان را تا حدودى آرام كند، ولى نتوانست دوباره به بغداد، مركز خلافت برگردد؛ چرا كه او در سوّم جمادى الاخرى سال 193 هـ.ق در طوس درگذشت و دو وليعهد را در صحنه رقابت سياسى و قدرت تنها گذاشت.(13)
شبى كه هارون درگذشت، مردم با محمد امين در بغداد بيعت كردند. از خلافت امين بيش از 18 روز نگذشته بود كه در صدد برآمد مأمون را از ولايتعهدى خلع كند، و آن را به فرزندش «موسى» واگذار كند.
در دوران حكومت امين، در سالهايى كه بين مرگ هارون و حكومت مأمون فاصله شد، برخوردى ميان امام و مأموران حكومت عباسى در تاريخ به چشم نمىخورد؛ البته نه به اين جهت كه در انديشه عباسيان نسبت به اهل بيت تغييرى حاصل شده باشد، بلكه به اين جهت كه آنها گرفتار اختلاف داخلى و مناقشات امين و مأمون بودند، از اينرو فرصتى براى آزار و اذيت علويان عموما و حضرت رضا عليهالسلام خصوصا نيافتند.
به اين جهت مىتوان گفت: سالهاى بين 193 ـ 198، سالهاى آزادى نسبى براى آن حضرت بوده است و فرصت خوبى براى ادامه فعاليتهاى فرهنگى و توسعه آن و تربيت شاگردان پيش آمده است.
جهت درك عمق سياستهاى امام هشتم عليهالسلام در زمان مأمون بايد نكاتى را درباره ابعاد شخصيتى مأمون بيان كنيم:
1. تربيت ويژه: مأمون را پدرش به «جعفر بن يحيى برمكى» سپرد تا او را در دامان خود بپروراند و مربى وى «فضل بن سهل» بود كه به «ذوالرياستين» شهرت داشت و بعد هم وزير مأمون گرديد.
2. آبديدگى و سخت كوشى: زندگى مأمون سراسر سختى و رنج و كوشش و فعاليت و خالى از رفاه و آسايش بوده است. او مادرش را كه كنيزى بود بنام «مَراجِلْ» در كودكى از دست داد و در جوانى نيز از طرف هارون مأمور شد كه در خراسان و مرزها مشغول سركوب قيامها و شورشها باشد؛ از اين رو هميشه درگير جنگ و نزاعها بود، برعكس برادرش امين كه با ناز و نعمت و خوشگذرانى و غرق در لذّتها پرورش يافته بود.
3. تلاش براى كسب موقعيت: مأمون چون مادرش كنيز بود، اصالت چندانى براى خود احساس نمىكرد، از طرف ديگر عباسيان فاقد پايگاه مردمى بودند، به همين دليل آستين همت را بالا زد و براى آينده خود به برنامه ريزى پرداخت و اين باعث رشد شخصيتى او گرديد.
4. درس عبرت از اشتباهات امين: او از اشتباهات امين نيز پند و عبرت گرفت. بعنوان نمونه «فضل» با مشاهده امين كه خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون مىگفت كه تو پارسايى و ديندارى و رفتار نيكو از خود بروز بده.
5. آگاهى نسبت به زمان: او خليفهاى زيرك، درس خوانده، آگاه به فقه، و در علوم و فنون مختلف تبحر داشت و بر امثال خويش، و حتى بر تمام عباسيان برترى يافته بود، تا آنجا كه معروف شد كه در ميان عباسيان كسى دانشمندتر از مأمون وجود نداشته است.
ابن نديم درباره او مىگويد: آگاهتر از همه خلفا نسبت به فقه و كلام بود. سيوطى، چنين مىگويد: «به لحاظ دور انديشى، اراده، بردبارى، دانش، زيركى، هيبت، شجاعت و فتوّت، بهترين مرد بنى عباس بود، هر چند همه اين صفات را اعتقادش به مخلوق بودن قرآن لكه دار كرده بود.»
پدرش نيز به برترى وى نسبت به برادرش امين شهادت داده و گفته بود: «تصميم گرفتهام ولايتعهدى را به دست كسى بسپارم كه رفتارش را بيشتر مىپسندم، خط مشيش را مىستايم، و به حسن سياستش اطمينان دارم و از ضعف و سستى اش آسوده خاطرم. و او كسى جز «عبداللّه» نمىباشد. اما بنى عباس به پيروى از هواى نفس خويش، محمد را مىطلبند، چه او يكپارچه به دنبال خواهشهاى نفسانى است.(14)
6. فسق و گناه: در عين حال، مأمون سخت مكّار و شيطان صفت و اهل فسق و فجور بود.
همنشينى او با قاضى يحيى بن اكثم كه مرد فاجرى بود، نشانه فسق اوست.
مجموع آنچه گفته شد، از مأمون چهرهاى زيرك، آگاه به زمان، آشنا با تمام استعدادهاى موجود براى پيشبرد قدرت، عوام فريب و شيطان صفت ساخت. او تلاش مىكرد با طرحهاى حساب شده، قداست و عظمت امام هشتم عليهالسلام را درهم بشكند. يكى از نقشههاى شوم وى طرح ولايتعهدى بود كه در آن اهداف مختلفى را دنبال مىكرد.
در بخش بعدى اين مقاله به مسئله ولايتعهدى خواهيم پرداخت.
ادامه دارد....
1. عيون اخبار الرضا عليهالسلام ، ج2، ص 182.
2. همان، ص184، روايت 7 و ر.ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، سيد حميد حسينى، قم، دارالحديث، 1380، چاپ دوم، ص5، روايت 53.
3. صدوق، عيون اخبار الرضا (تهران، دارالكتب الاسلاميه) ج1، ص326 ؛ مجلسى، بحار الانوار، دار احياء التراث، ج 49، ص115 و 113.
4. بحار الانوار، ج49، ص114 ؛ عيون (همان) ج 2، ص167
5. همان، ص116.
6. عيون (همان) ج 2، ص226؛ على بن عيسى الاربلى، كشف الغمه، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه . ق، ج3، ص105.
7. همان (عيون) ج2، ص226؛ بحار الانوار، ج49، ص113.
8. سيره پيشوايان، ص468.
9. همان، ص469؛ بحار الانوار، ج48، ص227؛ عيون (همان)، ج 1، ص100.
10. تدوين السنة الشريفه، ص176؛ محجة العلماء، ص253.
11. سير حديث در اسلام، ص236 و 263.
12. شيخ طوسى، رجال شيخ (قم، منشورات الرضى) ص366 و 397.
13. سيد على محقق، زندگانى پيشواى هشتم، امام على بن موسى الرضا عليهالسلام (قم، انتشارات نسل جوان) ص 58 ـ 59؛ مهدى پيشوايى، سيره پيشوايان، (قم، مؤسسه امام صادق عليهالسلام ، 1374)، ص 471، با تغيير و تلخيص.
14. سيره پيشوايان، همان، ص474 و 475؛ مرتضى الحسينى، زندگى سياسى هشتمين امام، ترجمه سيد خليل خليليان، ص97 و 100.
رحلت جانگداز رسول اکرم ( ص ) ،
شهادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی ( ع )
و شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا ( ع ) را به تمام مسلمانان
جهان به خصوص شیعیان تسلیت عرض می نماییم .
حیاط مسجدالحرام قرار است بزرگتر شود تا زائران بیشتری در آن جای گیرند، کعبه میان تعداد بیشتری آسمانخراش که معلوم نیست با چه ماهیتی بهشکل قارچگونه در حال رشدند، گم خواهد شد و احتمالا هر آنچه از دورهی پیامبر (ص) باقی مانده، تخریب خواهد شد؛ ولی با همهی اینها، اعتقاد عدهای هنوز بر این است که طرح توسعهی مسجدالحرام و مسجدالنبی جا دارد تا زائران را شگفتزده یا دچار احساس غربت و ناراحتی کند؛ اما با این همه، یک نگرانی همچنان وجود دارد و آن، احتمال تخریب قبرستان بقیع است.
حجتالاسلام روزبه برکت رضایی که هشت سال مدیر پایگاه اطلاعرسانی حج زیر نظر بعثهی مقام معظم رهبری بوده و در این سالها چندبار بهعنوان خبرنگار روحانی به عربستان سفر کرده و هر سال شاهد تحولات و تغییرات مکه و مدینه بوده، با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از حال و هوای این تغییرات و نگرانیهای موجود سخن گفت.
وی اظهار کرد: تغییرات و تعمیرات در مسجدالحرام شهر مکه ادامه دارد؛ اما فعلا در داخل مسجد سازهای تخریب نشده است. هنوز تغییرات برای زائران شگفتی همراه ندارد و شاید یکی دو سال دیگر، زائران با مکانی وسیع در مسجدالحرام مواجه شوند و آثار این ساختوسازها جلوه کند.
البته او به تغییراتی در طبقهی دوم مسجدالحرام و همچنین اضافه کردن سازهی طبقاتی برای طواف زائران با ویلچر که موقت است، اشاره و بیان کرد: البته این تغییرات هنوز احساس ناخوشایندی به زائر نمیدهد و برای ما که از سالها قبل به مکه میرفتیم این تحولات باعث فراموشی گذشته نمیشود.
برکت رضایی گفت: در سالهای 62 تا 64 تغییرات عظیمی در مسجدالحرام انجام شد، مسجد کوچکتر بود، ولی هنوز شاهد آن تحولی که انتظار داریم، نیستیم. البته آقایان نگرانیهایی را احساس میکنند مثلا اینکه برخی از آثار تاریخی باقیمانده مانند محل تولد حضرت رسول (ص) تخریب شود.
به اعتقاد او، تغییرات در مسجدالنبی مدینه ممکن است در زائر احساس غربت ایجاد کند و این همان موضوعی است که مدیر پایگاه اطلاعرسانی حج آن را سبب نگرانی علما و مسوولان حج ایرانی دانست و در ادامه گفت: برای توسعهی مسجدالنبی، تعداد زیادی هتل تخریب شده، امسال هم تعدادی از هتلها زائران را نپذیرفتند، چون قرار است تخریب شوند. مشکل ما این است که بقیهی آثار تاریخی مدینه در طرح توسعهی مسجدالنبی هم خراب شود.
وی اظهار کرد: نگرانی ما دربارهی تخریب قبرستان بقیع است، همانطور که ماکت طرح توسعهی مسجدالنبی نشان میدهد.
او دربارهی سازهی جدیدی که برای طواف در مسجدالحرام ساخته شده است بیان کرد: هنوز شبستانهای قدیمی قابل استفاده است، این سازهی فلزی جدید فعلا برای زائران با ویلچر ساخته شده است.
برکت رضایی در پاسخ به این پرسش که اگر این سازه به شبستانهای قدیمی اضافه شده است پس چرا جمعیت زائران کم شد؟ گفت: سازهی جدید، دو طبقه است که طبقهی پایین در حج امسال قابل استفاده نبود و برای عمره آماده میشود. پیشبینی این است که تا سه سال دیگر، تعمیرات و ساختوسازها ادامه یابد برای همین این سازه را اضافه کردند تا تخریبها انجام شود.
او دربارهی اخباری که از تخریب بخشهایی از این سازهی جدید منتشر شده بود توضیح داد: این اتفاق بعد از حج تمتع رخ داد و بخشی از آن که در حال تعمیر بود ریخت؛ ولی تعمیر شد و اکنون مشکلی وجود ندارد.
مدیر پایگاه اطلاعرسانی حج دربارهی اینکه در گذشته، عربستان برای تخریب و توسعه، نظر بعثههای کشورهای اسلامی اعزامکننده زائر را جویا میشد، ولی ظاهرا این روند تغییر کرده و عربستان برای تخریبها دیگر نظرسنجی نمیکند گفت: شنیدهام مرکز مطالعات در عربستان برای هر تغییری در مساجد، برنامهریزی و سپس طرح را تصویب میکند، قاعدتا این مرکز با بعثههای دیگر کشورها در ارتباط است و طبیعتا میتواند نظر آنها را بپذیرد. دربارهی توسعهی مسجدالحرام، کسی مخالفت نمیکند، چون مسألهای وجود ندارد و ساخت سازه هم مشکلی ندارد و افزایش جمعیت زائران این توسعه را میطلبد.
وی ادامه داد: انتقاد ما به ساخت این سازهها برای پوشش جمعیت بیشتر زائران نیست، انتقاد ما به برجها و آسمانخراشهایی است که در اطراف مسجدالحرام در حال ساخت است. اینها مشکل هستند که دقیقا مجاور مسجد ساخته شدهاند و حتی 100 متر هم فاصله ندارند. حتی از «برجالبیت» یک ورودی هم به مسجدالحرام ساختهاند و محل اقامت خاندان پادشاه است.
برکت رضایی در ادامهی این بحث، به کاهش جمعیت زائران در حج امسال بهخاطر طرح توسعهی مسجدالحرام و مسجدالنبی اشاره و اضافه کرد: جمعیت زائران در حج امسال بهشکل محسوسی کم بود، بهطوری که هر سال در مسیر دسترسی هتلها تا پایانهی اتوبوسهای مسجدالحرام، شاهد بودیم بسیاری از زائران روی زمین میخوابند؛ ولی امسال کسی در این منطقه نبود، ترافیک هم کم بود. جریمهای هم که عربستان برای سفر بدون مجوز تعیین کرده بود، در کنار آن کاهش 20 درصد از سهمیهی هر کشور روی این موضوع تأثیر زیادی گذاشت و دیگر نگرانی دربارهی ازدحام جمعیت آن هم در شرایطی که به حیاط مسجدالحرام سازهای اضافه شده و تعمیرات در حال ادامه بود، وجود نداشت.
مدیر پایگاه اطلاعرسانی حج معتقد است که عربستان بهطور کلی در آزمون کم کردن جمعیت زائران موفق عمل کرده است.





حر بن يزيد رياحي، نخستين كسي بود كه راه را بر سفيران كربلا
بست، ولي در پايان كار به اوج عزت و شرافت، يعني شهادت در راه حسين(عليه السلام)،
دست يافت و خود را براي هميشه در صف آزاد مردان و احرار قرار داد و قبر و نامش را
در تاريخ جاودانه كرد.
پیکرآن آزاد مرد را قبيله اش، بن
رياح، از ميدان جنگ خارج كرد و در روستايي در 7 كيلومتري شمال غربي كربلا به خاك سپرد.
همان جا كه امروزه به سبب وجود قبر او به « روستاي حرّ » معروف است. آستان
مبارك آن شهيد در 370 ق به دستور عضدالدوله ديلمي ساخته شد. در 914 ق شاه اسماعيل
صفوي، كه خود به زيارت اين آستان مشرف شده بود، به تجديد بناي آن پرداخت. اين بنا
يك بناي ساده در ميان صحرا است كه به صورت يك چهار ديواري آجري و قلعه اي مستحكم
به دستور مادر آقاخان محلاتي ساخته شده است. اين مزار صحن و گنبدي با كاشي آبي و
ضريح نقره اي دارد. ناصر الدين شاه، كه آن جا را زيارت كرد، در آن دوران از خرابي
و وضع نامطلوب و نگه داري بد آن بقعه به مدحت پاشا، حاكم كربلا، گلايه كرده و براي
تعمير و نگه داري بهتر آن سفارش هايي كرده بود.
بنا بر اين گزارش، در 1330 ق تعميراتي
در آن آستان انجام گرفت و ايواني در آن تعبيه شد. كتيبه بالاي اين ايوان نشان دهنده
باني و تعمير كننده آن است: « قد عمر هذا المكان بهمة آقا حسين خان شجاع السلطان
همداني دام ظله الفاني سنه 1330 ق ». در قسمت شرقي صحن، حجره هايي در دو طبقه جهت
سكونت زائران ساخته شده و هنرمندان ايراني در 1396 ق، حرم را آينه كاري كردند.
حکایت شاه اسمعیل و تازگی زخم
در كتاب «تنقيح المَقال» مامَقاني نقل مي كند از حائري از سيّد نعمة الله جزائري در كتاب «أنوار نعمانيّه» كه او ميگويد: جماعتي از مردمان معتمد و موثّق براي من نقل كردند كه چون شاه إسمعيل بغداد را به تصرّف خود درآورد براي زيارت قبر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام به كربلا آمد و چون از بعضي از مردم شنيده بود كه به حرّبن يزيد رياحي طعن مي زنند، به سمت قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش كنند. چون قبر حرّ را نبش كردند، ديدند كه به همان هيئت و كيفيّتي كه كشته شده است خوابيده است، و بر سر او دستمالي ديدند كه با آن سر حرّ بسته شده بود.
شاه اسماعيل در كتب تاريخي خوانده بود كه در واقعه كربلا
كه سر حرّ مورد اصابت قرار گرفت و حضرت سيد الشهدا عليه السلام دستمال خود را
بر سر حرّ بستند و حرّ با همان دستمال دفن شده است، براي باز كردن و
برداشتن دستمال تصميم گرفت. چون آن دستمال را باز كردند خون از سر حرّ
جاري شد بطوريكه از آن خون قبر پُر شد و چون دستمال را بستند خون باز
ايستاد و چون دوباره باز كردند خون جاري شد. و هر چه كردند كه بتوانند آن خون
را به غير از همان دستمال بندبياورند و از جريانش جلوگيري كنند ميسّر نشد. و
از اينجا دانستند كه اين قضيّه موهبت الهي است كه نصيب حرّ شده است. شاه
إسمعيل دستور داد قبّهاي بر مزار او بنا كردند و خادمي را بر آن گماشت تا آن
بقعه را خدمت كند.

به گزارش حصارنا به نقل از باشگاه خبرنگاران تصویر این کودک تازه متولد شده، طی دو روز گذشته به طور گسترده در فضای مجازی جهان عرب منتشر شده و کاربرانی که به انتشار این تصویر کمک می کنند، مدعی شده اند که او "دجال" است که در آخرالزمان متولد خواهد شد.

ماه صفر، نه تنها ماه حزن اهل بيت (س)، بلکه ماه اندوه اصحاب نيز هست. از وقايع مهم اين ماه، جدای از رحلت حضرت ختمی مرتبت (ع) و حضرت امام مجتبی (ع)، اوج گيری جنگ صفين و شهادت جمعی از بهترين یاران حضرت امير مومنان (ع) است. مقاله حاضر فهرستی اجمالی از اصحاب پیامبر (ص) را که در صفین در رکاب امیر مومنان(ع) بودند و بعضاً به شهادت رسیدند را معرفی می کند.
عقیق: در
مورد محل دفن حضرت یوسف(ع) شیخ طبرسی(ره) درتفسیر خود نقل كرده: چون حضرت یوسف ازدنیا
رفت، او را درتابوتی ازسنگ مرمر نهاده و میان رود نیل دفن كردند و علتش این بود كه
چون آن حضرت ازدنیا رفت، مردم مصر به نزاع برخاسته و هر دسته ای می خواستند تا جنازه
آن حضرت را در محله خود دفن كنند و از بركت آن پیكر مطهر بهره مند گردند و سرانجام
مصلحت دیدند جنازه را در رود نیل دفن كنند تا آب نیل ازروی آن بگذرد و به همه شهر برسد
تا مردم در این بهره یكسان باشند و بركت آن جنازه بطور مساوی به همه مردم برسد، و این
قبر تا زمان حضرت موسی(ع) هم چنان در رود نیل بود تا وقتی كه آن حضرت بیامد و او را
از نیل بیرون آورد و به فلسطین برد.(1)
مسعودی می گوید: «سبب این كه حضرت موسی(ع) جنازۀ حضرت یوسف(ع) را از مصرمنتقل كرد، آن بود كه باران بربنی اسرائیل نبارید. پس خدای متعال به حضرت موسی(ع) وحی فرمود كه جنازۀ یوسف(ع) را بیرون بیاور.
حضرت موسی از محل دفن حضرت یوسف پرسید،و كسی ازجای آن مطلع نبود،تا اینكه پیرزنی نابینا وزمین گیر از بنی اسرائیل را آوردند، و او گفت:من جای دفن یوسف را می دانم، ولی سه حاجت دارم كه باید ازخدا بخواهی آنها را برآورد تا آنجا را به تو نشان دهم:یكی آن كه ازاین بیماری نجات یافته وبتوانم راه بروم؛ دیگرآنكه بینا شده وجوانی ام بازگردد؛ سوم اینكه خداوند جایم را دربهشت پیش تو قرار دهد.
خداوند به حضرت موسی وحی فرمود: سخنش را بپذیر كه ما حاجتهای او را برآوردیم.پیر زن محل دفن حضرت یوسف را نشان داد وحضرت موسی جنازه را بیرون آورد وبه فلسطین منتقل ساخت.(2)
1تفسیرمجمع البیان،ج5ص266.
تاریخ انبیاء؛سید هاشم رسولی محلاتی؛ ص324./ به نقل از«اثبات الوصیة؛ص38.
با مراجعه به منابع تاریخی پاسخ این سوال روشن خواهد شد:
بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـری، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامی داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانی کرد.(1)
بلاذری مینویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(2) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـی بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.
ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان
امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و
اعدام میشوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در
کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار
دستگیری مسلم را شـنـیـد، بـا جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام
ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـی یـک گـفت و
گوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پـیـش آمـد و فـرمـانـده
آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به
صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه
پیش خواهد آمد.(3)
ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، به شدت در جست و جوی مختار بـود و برای دستگیری او جایزهای معیّن کرد.(4)
دستگیری مختار توسط ابن زیاد
یکی از دوستان مختار بـه نـام هانی بن
جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را
به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که
تحت تعقیب است و در خطر میباشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـی چـشـم ابـن زیاد به مختار
افتاد، فریاد زد: "تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ "مختار قسم یاد
کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(5)
ابن زیاد که عصبانی بود، عصای خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طوری که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وی پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را میزدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند.
همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(6)
با توجه به این مطالب مشخص می شود که اوضاع کوفه در هنگام قیام امام
حسین(ع)،بگونه ای بود که مختار نتوانست در قیام امام حسین(ع) شرکت کند.
حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم اتفاق افتاد و این دو روز را بر اساس نامگذاری اعداد عربی با عنوان تاسوعا و عاشورای حسینی نامیده اند.

در روز تاسوعا مشهد مقدس و حرم مطهر رضوی حال و هوای خاصی دارد و این شهر یکپارچه سیاه پوش، مملو از خیل کثیر عزاداران حسینی است.
هيئت عزادارن دانشگاه آزاد اسلامي قزوين نيز مانند هر سال در ايام تاسوعا و عاشوراي حسيني در مشهد مقدس به عزاداري پرداخت.



مسیر حرکت هیات ها از قبل مشخص می شود و روال بر این است که هر هیات علائم و ابزار عزاداری خاص خود از قبیل علم، کتل و پرچم های سیاه و سبز را در جلو هیات به صورت منظم حمل می کنند.
هیات های عزاداری بعد از تجمع در حرم حضرت رضا(ع) با پرچمی که دارند، گرداگرد می ایستند و بعد از سلام به حضرت دسته جمعی به سینه زنی و زنجیر زنی می پردازند و پس از اظهار ارادت با سلام و صلوات عزاداری خود را پایان می برند.
آری شب عاشورا حال و هوای حزن انگیزی دارد، در این شب غوغایی در محلات مختلف مشهد و دیگر شهرستان های خراسان رضوی بر پا می شود.
دومين ساليست كه تاسوعا و عاشورا را در كنار امام هشتم(ع) تجربه مي كنم واقعا احساس فوق العاده اي هست.












انگار خاصیت این سرزمین است، بغض مدام گلویت را میفشارد. اینجا خجالت میکشی آب بنوشی. انگار نوشیدن آب برای زائران حسین هم حرام است.
به گزارش حصارنا به نقل از خبرنگار اعزامی فارس به کربلا، هواپیما که لای ابرهای آسمان نجف گم می شود، در خودت فرو می روی و به یاد ملتمسین دعایی می افتی که تو را سفیر تمام نا گفته هایشان با حسین فاطمه کرده اند و می ترسی مبادا یکی شان را فرا موش کنی. لحظه ای احساس می کنی تمام آن «التماس دعا» گفتن ها روی دوشت سنگینی می کند و مانده ای چطور حق مطلب را ادا می کنی.
پا روی خاک کربلا که می گذاری بغض امانت نمی دهد. یادت می افتد که باز دیر رسیده ای...........
حالا دیگر مهمان ابا عبداللهی، انگار خاصیت این سرزمین است، عطش از یک طرف و بغض از طرف دیگر مدام گلویت را می فشارد .اینجا خجالت می کشی آب بنوشی. انگار نوشیدن آب برای زائران حسین هم حرام است.
می گویند زمین کربلا تکه ای از بهشت است که قبل از هر جای دیگری روی زمین آمده است. اینجا بوی عطر یاس و عطر سیب پیچیده و گویی آسمان و زمین رنگ خون گرفته است. غربت و محشر را در اینجا به معنای واقعی احساس می کنی. یکی با ویلچر می آید یکی با عصا! یکی این طرف می دود، یکی آن طرف! جوانکی از بس بر سر و سینه کوفته و فریاد حسین حسین سر داده گوشه ای نقش بر زمین شده و کودکی 4 ساله دست در دست پدر در خیل عزاداران حسینی زنجیر می زند. نفس اماره اینجا نفس های آخر را می کشد. چند نفری نذر کرده اند تا غبار از کفش زائران زدوده و آن را برق بیندازند و آن طرف تر یکی نذر آب دارد تا به نیابت از ابوالفضل العباس تشنگان را سیراب کند.
تا چشم کار می کند میز چیده اند برای زائران حسینی و با شکر و چای و نان عربی در استکان های کمر باریک پذیرایی می کنند. دیگ های نذری دور تا دور حرم برپاست و عرب ها نخود پخته و قیمه عربی بین زوار پخش می کنند.

چشمت به قبر شش گوشه پیکر بی سرش که می افتد زبانت بند می آید و یادت می رود که می خواستی بگویی «آقا جان بچه فلانی یادت نرود». «فلانی تاکید کرد برایش از شما شفای بیماری اش رابخواهم». راستی من چرا گیج شده ام. اصلا من حاجتی جز دیدن روی ماه شما ندارم.
بیش از 5 میلیون نفر از شیعیان 42 کشور جهان از عرب، عجم گرفته تا ترک و کرد و هندو و سوری و پاکستانی دور هم جمع شده اند تا در سوگ فراغ حسین فاطمه شریک شوند و همه یک فریاد مشترک دارند«مظلوم یا حسین»!
در این میان 60 نفر از پزشکان ایرانی در قالب تیم ویژه هلال احمر نیز در چادرهای امدادی به مداوای زائران حسینی مشغولند.

وحید حمیدی جراح عمومی یکی از پزشکانی است که به همراه تیم ویژه هلال احمر برای هفدهمین بار و درمان زائران حسینی عازم این سرزمین شده است. او معتقد است برای حسین کار بزرگ انجام دادن وجود ندارد و اینجا فقط باید به خودت بیایی و خودت را پیدا کنی. ولی افتخار بزرگی است که از بین تمام شیعیان دنیا افتخار درمان زائران این سرزمین نصیب پزشکان ایرانی می شود.
طبق آمار مرکز پزشکی حج و زیارت هر ساله در روز عاشورا بیش از 10 هزار مورد خدمات درمانی به زائران حسینی ارائه می شود که 2 تا 3 هزار مورد آن مربوط به بخیه و جراحی سرپایی به دلیل برپایی مراسم خاص در کربلا است.
پیام مروج پزشک دیگری است که تجربه زیادی در این سالها برای ارائه خدمات کسب کرده او می گوید: روزهای اول با کوله پشتی برای زوار دارو می آوردیم ولی الان چند تن دارو توسط هلال احمر ارسال شده تا به زائران رسیدگی شود.
وی به این نکته اشاره می کند که علی رغم رعایت نشدن برخی نکات بهداشتی بیماری چندانی به جز چند مورد سرماخوردگی بین زوار حسینی گزارش نمی شود که چیزی جر معجزه نیست.
می گویند باید آقا دعوتت کند نه اینکه همت کنی و قسمت شود. آقاجان ما آمدیم تا اگر در رکابت نبودیم در عزایت و درماتم نبودت شریک باشیم. السلام علیک یا ابا عبدالله!
به گزارش حصارنا:در خبرگزاري فارس تصاويري متفاوت از مراسم تعزيه خاني محرم 92 در حسينيه حصارخروان منتشر شده كه در لينك زير مي توانيد ببينيد.

دهه اول محرم یادآور حادثهای بسیار مهم است که گذشت سالها از اهمیت آن نمیکاهد زیرا کربلا جریانی است که برای شیفتگان راه حقیقت همواره منشأ حرکت و نکته آموزی بوده است. آنانکه عقل خود را به کار میگیرند، حادثه کربلا را یکی از اوراق باطل شده دفتر تاریخ حساب نمیکنند بلکه آن را تاریخ زنده و جاری انسان میدانند و دست از تکاپوی دائمی خود برای همراهی با جریان حقیقت در عاشورای زمان خود کوتاه نمیکنند.
در اینجا میخواهیم با اشاره به یک درس مهم از این حادثه، از خدا بخواهیم که ما را در عمل به آنچه میدانیم یاری کند و این مطلب را با سوالی آغاز میکنیم:
آیا مردم در زمان امام حسین علیه السلام متوجه ویژگیهای خاص و مقام آن حضرت نزد خداوند بودند؟ به عبارت دیگر آیا امام حسین علیه السلام در میان مردم یک شخص عادی حساب میشد یا یک شخص خاص؟
اگر به تاریخ نگاهی کنیم، در مییابیم که مردم مدینه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، شاهد محبت خاص آن حضرت به امام مجتبی و امام حسین علیهما السلام بودند. بجز آن، حوادث متعددی رخ داده است که شخصیت این دو کودک را خاص کرده است مانند شرکت آنها در جریان مباهله، قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را به عنوان شاهد نامه ای که به ثقیف نوشته بودند، حضور آنها در بیعت رضوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله به این دو برادر لقب دو آقای جوانان بهشتی را اعطا کردند و مومنان میدانند که از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز کلامی به خلاف رضایت و اشاره خدا خارج نمیشود. بجز همه اینها، آن حضرت یکی از پنج نفری است که آیه تطهیر در شأن آنان نازل شده است.
امام حسین علیه السلام در اکثر ایام عمر خویش در مدینه سکونت داشتند بنابراین انتظار میرود که همشهریان آن جناب از قدیم ایشان را بشناسند؛ اما با این همه، میدانیم که مردم آن زمانه حرمت واقعی ایشان را نگاه نداشتند یعنی حتی آنان که علیه ایشان جنگ هم نکردند، باز هم در طول زندگانی خود رفتاری متناسب با شأن امام حسین علیه السلام از خود نشان ندادند.
اگر بخواهیم از کنار این قضیه بگذریم، راه ساده آن است که به اشکال گیری و بدگویی از مردم آن زمان بپردازیم و آنان را مردمی نالایق، بیوفا و حقناشناس معرفی کنیم. از این راه میتوانیم با تخطئه دیگران، به فراموشی خودمان بپردازیم و خواب غفلت خویش را پریشان نکنیم؛ اما اگر اهل جدیت و صداقت باشیم، جا دارد از خودمان بپرسیم که مگر فرق ما با مردم آن دوران چیست که تنها آنان را لایق این نسبتها میدانیم. آیا اگر ما نیز در آن دوران زندگی میکردیم، حقیقتاً راهی جز راه زندگی آنان را در پیش میگرفتیم؟
این پرسش جزو سوالات اساسی است که هر شخص حقیقت دوستی را از اشکال جویی دیگران به سمت اشکال یابی از خود سوق میدهد.
مسلم است که اگر امام حسین علیه السلام را لشگری از ملائک به شکل دائمی محافظت میکردند یا اینکه آن جناب هر ماه معجزه و کرامتی از خود بروز میدادند، دیگر مردم به عنوان یک شخص عادی به آن حضرت نگاه نمیکردند. از اینجا معلوم میشود که "انسانهای خدایی، ظاهری ماوراء بشری ندارند" به عبارت دیگر، اگر مقیاسهای ما منحصر به امور دنیایی باشد، در شناسایی اولیای الهی راه به جایی نخواهیم برد.
نکته قابل تأملی در اینجا وجود دارد. حجتهای خاص الهی، از لحاظ دنیایی هم بر دیگران برتری دارند. قدرت جسمانی و روانی ایشان در حد اعلای کمال خود قرار دارد و اگر بخواهند از روشهای معمول دنیایی هم به هدف خود برسند، بهتر و سریعتر از دیگران در اهداف خود موفق میشوند. چنین حالاتی اگر برای هریک از مردم پیش بیاید، به سرعت معروف و محبوب میشود؛ با این حال میدانیم که اطراف ایشان معمولا پیروان مخلص بسیاری گرد نمیآمدهاند.
تفکر به این امور ما را به این حقیقت راهنمایی میکند که گویا اولیای خدا همواره مراقب آن هستند که جلوههای خاص خود را پنهان کنند. به ندرت ممکن است نیاز باشد که معجزه یا کرامتی از خود نشان دهند و نیز از بیان فضایل و کرامات خود برای مردم، زیاده روی نمیکنند. به عبارت دیگر، مردم باید خودشان تمایل نشان دهند تا به ائمه معصومین علیهم السلام نزدیک شوند و از فضایل ایشان مطلع گردند، در غیر اینصورت، ائمه علیهم السلام کاری نمیکنند که مردم به شکل اجباری و از ترس معجزات یا عذاب الهی به سراغ آنها بیایند.
این سخن به این معنا نیست که مردم از شناسایی و درک اولیای خاص خدا ناتوانند؛ بلکه هر کس که مراقب فکر و قلب و زبان و جسم خود باشد، یعنی رعایت تقوا را بکند، به قوه تشخیص میرسد زیرا قرآن فرموده است که هر کس که تقوا پیشه کند خدا برایش راه تشخیص قرار میدهد (سوره انفال: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ یُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ).
بنابراین اگر از خود مراقبت نکنیم، عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبدیل به راهی برای مقصر نشان دادن دیگران و فراموشی خودمان میشود و این امر به هیچ وجه مورد رضایت خدا و رسول او نخواهد بود. عزاداری ما وقتی مقبول الهی قرار میگیرد که ثمره آن، رعایت تقوا و یافتن قوه تشخیص باشد؛ در غیر اینصورت فرق ما با مردم آن دوران چیزی جز مسافتی زمانی نخواهد بود و نزد خدا که حقیقت امور برایش مهم است، هیچ تفاوتی با آنان نخواهیم داشت.
روح الله رستگارصفت
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان