مسابقه ويژه حصارنا: این تصویر را شناسایی کنید (5)+راهنمايي ويژه

در پي استقبال خوب از مطالب «اين تصوير را شناسائي كنيد(1)» كه تصويري از وجيهه الله ميرزا سپهسالار از قديمي‌ترين مالكان حصار خروان و برادر همسر ناصرالدين شاه را معرفي مي كرد، و «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2) درباره «ارباب جمشيد مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري ایران»  و  «این تصویر را شناسایی کنید (3) از کدخدا حسین بابایی» و «این تصویر را شناسایی کنید (4) که تصویر شهید محمد ولی ابراهیمی بود، با ارائه تصوير ديگر، روزنه ديگري از تاريخ شهر مان، حصار خروان را باز می كنيم.

......


از افراد علاقه‌مند به مباحث تاريخي به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت مي‌شود، آقايي که در اين تصوير مشخص شده است را شناسائي كنند.

راهنمایی:

«هیچ یک از بستگان صاحب این تصویر در حصار خروان نیستند!»

راهنمایی 2 و 3:

قطعاً همه اهالی حصار خروان نام و نام خانوادگی اين آقا را شنیده اند.

اعضای هر خانواده در حصار خروان، اگر یکبار مدارک خود را مرور کنند با نام این آقا مواجه خواهند شد!

«شهید محمد ولی ابراهیمی» پاسخ اين تصویر را شناسائی کنید (4)

تصویر مسابقه (4) اين تصویر را شناسایی کنید
 متعلق است به شهید محمد ولی ابراهیمی

«شهید محمد ولی ابراهیمی»، از شهدای گران قدر حصار خروان است.
 

از ولادت تا دفاع مقدس
وی 12 مهر سال 1341 در خانواده ای مومن و کشاورز به دنیا آمد. پدر بزرگوار او «جوز علی» و مادر مومنه او «زهرابیگم» نام داشت.
شهید ابراهیمی تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدائی در دبستان حصار خروان گذراند. اين دبستان بعدها به نام معلم ورزش شهید آن به «دبستان شهید علی اکبر کاوه» نام گذاری شد.
شهید ابراهیم همزمان با تحصیل مانند اغلب نوجوانان روستا به پدرش در امور کشاورزی کمک می کرد تا اینکه برای گذراندن دوران خدمت مقدس سربازی به ارتش پیوست و به خطوط نبرد با قوای ارتش بعثی به شهرستان دهلران از توابع استان ایلام اعزام گردید.

شرایط و فتوحات آخرين عملیات شهید ابراهیمی
در آبان ماه سال 1361 ه.ش، که مصادف با ماه محرم بود، رزمندگان اسلام در تدارک عمليات محرم بودند. اين عمليات قرار بود به طور مشترک با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی برگزار گردد.
پيش از این عملیات در سال 1361 ه.ش رزمندگان اسلامی طی عملیات های ثامن الائمه، فتح المبين، بيت المقدس، مسلم بن عقيل و رمضان، به فتوحات قابل توجهی از جمله فتح محیرالعقول خرمشهر دست یافته بودند و با نشان دادن برتری خود، قوای صدام را به حالت تدافعی و انفعال کشانده بودند. از این رو، با سلسله عملیاتهای متوسط سعی داشتند با حفظ موقعیت برتری خود، دشمن را در انفعال نگه دارند. با این حال این عملیات دستاوردهای مهمی داشت.

در زیر تصویر نقشه عملیاتی محرم و فتوحات آن را مشاهده می کنید. محل شهادت شهید ابراهیمی؛ «عین خوش»




صدام که پیش بینی تداوم حملات ایران را داشت، خواستار حفظ حرمت ماه «محرم الحرام» شد بدین امید که در فرصت محرم و صفر قوای خود را بازسازی کند. این درحالی بود که قبلاً وی در ماه «ذی الحجه الحرم» عليه ايران عمليآت داشت و حرمت ماه حرام را شکسته بود. او قبلاً اساساً بی اعتنا به شعارهای مذهبی، جنگ خود با ایران را نبرد «عرب» با «عجم» و یک جنگ نژادی و ناسیونالیستی معرفی می کرد و توجهی به ماه حرام نداشت . به علاوه موقعیتی ایران اساساً دفاعی بود و بخشی از خاک کشورمان در استان ایلام در اشغال قوای صدام بود.

منطقه عمومی عملیات ۵۵۰ کیلومتر مربع از خاک کشورمان به ويژه ارتفاعات مهم اسلت ایلام، پل چم سری، حوزه نفتی بیات، نهر عنبر، شهر میمه، موسیان و جاده «عین خوش» به دهلران بود. در این عملیات تمام این نواحی از دید و تیر رس نیروهای عراقی خارج شد و شهرک طیب عراق نیز تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت.

مرحله نخست عمليات ساعت  22و 8 دقيقه شب 10 آبان 1361 با رمز «يا زينب» (س) به فرماندهي «سردار شهيد حسن باقري» اجرا شد و رزمندگان اسلام در كمتر از نيم ساعت پس از آغاز حمله، شماري از نيروهاي ارتش بعثی صدام را اسیر کردند و در بخشی دیگر، یک تیپ از قواي دشمن را محاصره کرده و بيشتر آنها را اسير نمودند. ساعت 6 صبح روز بعد، قوای اسلام به اغلب اهداف تعيين شده دست يافت.
در مرحله دوم، برای جبران عدم موفقيت قرارگاه چهارم و خالي ماندن جناح چپ نبرد که قوای اسلام را در معرض تهديأ قرار می داد، روز سه شنبه 11 آبان ساعت 2 و 30 دقيقه بامداد آغاز شد و محاصره دشمن را كامل كردند . در اين مرحله 150 كيلومتر مربع از زمين هاي اشغال شده آزاد و همچنين تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت در آمدند.
سپس مرحله سوم عمليات برای مصونیت اراضی فتح شده از اشراف دشمن در ساعت 22 روز 15 آبان  آغاز و 8 صبح 16 آبان به پايان رسيد. در نتيجه بخشی از خاك عراق شامل پاسگاه هاي زبيدات ، شرهاني و ابوغريب و تاسيسات نفتي شامل 70 حلقه چاه نفت هم فتح شد و سازمان 14 تيپ عراقي آسيب ديد.
در این عملیات تلفات و ضايعات وارده به دشمن شامل انهدام 8 تا 12 يگان سازماني تا 70 درصد، انهدام 260 دستگاه تانك و نفربر، 230 دستگاه خودرو ، سقوط 10 فروند هواپيما و به غنيمت گرفتن 150 دستگاه تانك و نفربر ، 250 دستگاه خودرو ، چندين دستگاه موشك انداز ماليوتكا و مقدار انبوهي سلاح سبك و كشته و زخمي نمودن و به اسارت درآوردن 10400 تن از نيروهاي دشمن بود .
قوای اسلام در این عملیات شامل 4 لشگر پياده شپاه و ارتش و نیز لشگر 16 زرهي ارتش قزوین بود. در این عملیات همچنین برای نخستین بار شهید مهدی زین‌الدین در 23 سالگی فرماندهی خود را آزمود. وی فرمانده تيپ ۱۷ علي بن ابيطالب(ع) سپاه بود.

عروج شهید ابراهیمی
شهید محمد ولی ابراهیمی در قالب رزمندگان لشکر 16 زرهی قزوین در این عملیات در روستای «عین خوش» از توابع موسیان شهرستان دهلران حضور داشت. این شهید عزیز روز 11 آبان ۱۳۶۱ ه.ش در مرحله دوم عملیات با اصابت ترکش دشمن بعثی به «قلبش» به شهادت رسید.
مزار این شهید عزیز در گلزار شهدای حصار خروان در بین الحرمین امامزادگان احمد و محمود (ع) مطاف ملائکه و زیارتگاه عاشقان مکتب ایثار و شهادت است.





قابل توجه علاقمندان به تاريخ و فرهنگ شهر حصارخروان


قابل توجه مخاطبان گرامی حصارنا و علاقمندان به فرهنگ حصار خروان

»قصه های عامیانه حصار خروان» که به صورت سلسله وار، در حصارنا و دیگر
وبلاگ های علاقه مند و نیز ضمیمه استان قزوین روزنامه «همشهری» منتشر می شود با ابراز علاقه اعضای کادح (کانون دانش آموختگان حصار خروان) و نیز
چند ناشر، آماده انتشار به صورت «کتاب» است. تاکنون بیش از 20 قصه با
روایت افراد محدودی «نگارش و ثبت» شده و به همت «محمد مهدی شیر محمدی« تدوین و بازنویسی نهائی شده اند.

اگر شما هم قصه ای دارید که مایل هستید در کتاب مذبور منتشر شود، تا پایان     دی ماه 1392 می توانید آن را به صورت کامنت، یا مکتوب در اختیار «حصارنا»،     «تات بوک»، «کادح» و یا به آدرس ایمیل حصارنا و يا آقاي محمد مهدی شیر محمدی ارسال فرمایید.

Email

Hasarweblogers@yahoo.com

mm.shirmohamadi@gmail.com

اگر نویسنده ماهری نیستید؛ نگران ضعف هاي نگارشي خود نباشید.

شما می توانید به عنوان راوی اولیه قصه خود را ارائه دهید تا پس از بازنویسی و ویرایش ادبی به مجموعه «قصه های عامیانه حصار خروان» اضافه گردد.
اگر پیشنهاد تکمیلی و یا نامی جذاب برای کتاب در نظر دارید می توانید آن را هم ذکر کنید.

                                              با تشکر

محمد مهدی شیر محمدی- گردآورنده و تدوین کننده قصه های عامیانه حصار خروان

مسابقه ويژه حصارنا :: اين تصویر را شناسائی کنید (4)+ پاسخ



در پي استقبال خوب از مطالب «اين تصوير را شناسائي كنيد(1)» كه تصويري از وجيهه الله ميرزا سپهسالار از قديمي‌ترين مالكان حصار خروان و برادر همسر ناصرالدين شاه را معرفي مي كرد، و «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2) درباره «ارباب جمشيد مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري ایران»  و... با ارائه تصوير ديگر، روزنه ديگري از تاريخ شهر مان، حصار خروان را باز می كنيم.

......

از افراد علاقه‌مند به مباحث تاريخي به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت مي‌شود، شخصيت اين تصوير را شناسائي كنند.

راهنمایی:

«بستگان صاحب این تصویر هنوز در حصار خروان ساکن و در قید حیات هستند!»این تصویر متعلق به یکی از شهدای گرانقدر حصار خروان است

پاسخ مسابقه :
تصویر مسابقه شماره 4 شهید «محمد ولی ابراهیمی» فرزند جوزعلی
است.

سَرِ ميرزا كوچك خان؛  يك شب مهمان حصار خروان + باز نشر

سَرِ ميرزا كوچك خان؛

يك شب مهمان حصار خروان

بازنشر به مناسبت سالروز شهادت میرزا

سالها پيش از قول مُعَميرين و افراد مُسِن حصار خروان، نقل شده بود كه سر ميزا كوچك خان، را ديده‌اند. اين واقعه مربوط به چه زماني است؟

ميرزا كوچك خان در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجري شمسي به شهادت رسيد. بنابراين بايد واقعه حضور اين سر در حصار خروان را بايد پس از اين تاريخ مورد بررسي قرار داد.

ادامه این مطلب را در پست سابق مطالعه فرمایید

ادامه نوشته

اقامت «ناصر الدین شاه» در حصار خروان



در گفتگوهای افواهی از پیران حصار خروان شنیده ایم که «ناصر الدین شاه» چهارمین شاه  قاجار، زمانی به حصار خروان سفر کرده است. این سفر چه زمانی بوده است؟
مطالعه اسناد و گزارش های تاریخی عصر ناصرالدینشاه نشان می دهد که وی بارها از مسیر تهران به قزوین گذشته است. این گذر از ابتدای سلطنت وی، زمانی که پس از مرگ محمد شاه قاجار، به همت امیر کبیر از تبریز به تهران آورده شد تا به جای تخت سلطنت بنشیند آغاز شده و بارها از جمله در سفرهای وی به مناطق غربی کشور تکرار شده است. بدیهی است در مسیر این سفرها گذر وی به «حصار خروان» نیز افتاده است.
با این حال، حداقل یکبار خود وی به تفصیل از اقامت در حصار خروان سخن می گوید و آن زمانی است که عازم سفر سوم خود به فرنگستان بوده است.


ناصر الدین شاه و سفرهای او


ناصرالدین‌شاه قاجار ( تولد: ۲۵ تیر  ۱۲۱۰ ه.ش – قتل: ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ ه.ش) که پیش از پادشاهی «ناصرالدین میرزا» خوانده می‌شد، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. از القاب او «قبله عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد از قتل «شاه شهید» است. وی نزدیک به 50 سال بر ایران حکمرانی کرد و طولانی‌ترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار دارد. در تاریخ جهان کمتر کسی با این طول زمان، سلطنت کرده است. در ایران دوره اسلامی، سلطان سنجر سلجوقی و شاه طهماسب صفوی تنها کسانی هستند که بیش از 50 سال حکومت کرده اند.

ناصرالدین شاه در شکارگاه

ناصر الدین شاه، نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را به تفصیل نوشته است. او علاقه وافری به شکار، سیر و سفر و گشت و گذار داشت و خاطرات سفرهای خود را هم اغلب مشروح نوشته است. این نوشته ها اطلاعات تاریخی جالبی درباره مناسبات دربار قاجار، وضع مردم ایران و نوع زندگی آنان را ارائه می دهد.
سفرهای مهم ناصرالدین شاه در داخل کشور عبارتند از: دو سفر به خراسان در سال های  1283 (در یادداشت اول کتاب سفرنامه خراسان، انتشارات فرهنگ ایران زمین، 1354، سفر اول به خراسان 1286 ذکر گردیده است. 


ناصرالدین شاه و اعتضادالسلطنه؛ منشی و کاتب او

روزنامه اخبار این سفر، به تحریر علی نقی خان حکیم الممالک انشاء و به خط علی اصغر در کارخانه ی آقامیرباقر طهرانی در 485 صفحه و چند تصویر کار میرزابزرگ غفاری به چاپ سنگی رسیده است.  و 1300 ه.ق. (در این سفر میرزاابراهیم آقا آبدار امین السلطان در راه وفات می کند؛ شرح این سفر که به تحریر خود شاه است، توسط محمد حسن خان اعتماد السلطنه به سال 1306 به صورت چاپ سنگی و خط خوش در دارالطباعه خاصه دولتی انتشار یافته و تجدید طبع آن به صورت لوحی (افست) در سال 1354 توسط انتشارات فرهنگ ایران¬زمین زیر نظر ایرج افشار سیستانی در اختیار علاقه مندان قرار گرفت.
او دو سفر به گیلان در سالهای 1286 و 1304 ه.ق. هم داشت اما سفر دوم را تا قزوین ادامه داد و به علت برف و کولاک شدید این سفر را ناتمام گذاشت و به تهران بازگشت. سفر دیگری به مازندران در سال 1292 ه.ق. و سفری به عراق عجم (ولایات مرکزی ایران) در سال 1309 ه.ق. داشت. علاوه بر سفرهای بلندمدت، پیوسته به خصوص در فصل تابستان به مناطق خوش آب و هوای نزدیک تهران مانند فیروزکوه، شهرستانک، دوشان تپه، جاجرود، کن و سولقان، آهار، شکراب و... می رفت و شب و روز را در کوه و صحرا به سر می برد و در این مورد نیز متناوباً به درج خاطرات خود می پرداخت.
افزون برموارد مذکور در فوق که مربوط به سفرنامه های منتشرشده ی وی می باشد، سفرهای دیگری به اقصی نقاط کشور داشته است که یا در اوایل پادشاهی او بوده و خاطرات خود را ننوشته و یا منتشر نشده است. او ظاهراً 7 سفر نیز به قم داشته است که 4 بار آن در خلال سفرهای دیگر و 3 بار فقط برای عزیمت به قم بوده است. 

دلقک های دوره ناصرالدین شاه که مأمور خنداندن او بودند

ناصرالدین شاه چند سفر هم به خارج از ایران دارد. در سال 1287 ه.ق به عتبات عالیات سفر نمود و به زیارت بقاع متبرکه عراق رفت و سفرنامه آن را از خود به یادگار گذاشت.
او همچنین سه بار هم در سالهای 1290، 1295 و 1306 ه .ق. به فرنگستان رفت و سفرنامه های خود را از لحظه حرکت از تهران و گاهی چند روز قبل از حرکت تا زمان برگشت به تهران به رشته تحریر درآورد. خاطرات وی در سفر اول و دوم به خط خودش و در سفر سوم به تقریر وی و خط همراهانش از قبیل دخترش «فخرالدوله»، البته تا مرز ارس، «غلامحسین خان امی خلوت»، «ابوالقاسم خان ناصرالملک»، «ابوالحسن خان فخرالملک» و غیره نوشته شده است.
فهرست سفرنامه های نوشته شده ناصرالدین شاه به ترتیب تاریخی موارد زیر است:
1.    سال 1283 ه.ق: سفر اول خراسان که 6 ماه طول کشید.
2.    سال 1286 ه.ق: سفر گیلان که 2 ماه طول کشید.
3.    سال 1287 ه.ق: سفر عتبات که 5 ماه و اندی طول کشید.
4.    سال 1290 ه.ق: سفر اول اروپا به اصرار میرزاحسین خان سپهسالار اعظم و صدراعظم وقت که 5 ماه و 9 روز طول کشید.
5.    سال 1295 ه.ق: سفر دوم اروپا که 4 ماه و 9 روز  طول کشید. از این سفر او چراغ برق و گاز را به ارمغان آورد.
6.    سال 1300 ه.ق: سفر دوم خراسان که 4 ماه و چند روز طول کشید.
7.    سال 1304 ه.ق: چمن سلطانیه و سفر نیمه تمام گیلان که تا قزوین رفت و به خاطر برف و کولاک برگشت.
8.    سال 1306 ه.ق: سفر سوم به اروپا به خاطر عزیزالسلطان (ملیجک سوم) که 6 ماه و 12 روز به طول انجامید.


درباره سفرنامه سفر سوم


اشارات مورد بحث ما درباره «حصار خروان» در سفرنامه سوم او ذکر شده است. این سفر که آخرین و طولانی ترین سفر او به فرنگستان است در بهار 1268 ه.ش (شعبان 1306 ه.ق) آغاز شده است. چنانکه پيشتر گفتیم متن سفرنامه این سفر را خود او ننوشته است. مطالب مربوط به داخل ایران (از تهران تا ارس) به قلم دخترش «فخرالدوله» نوشته شده است. بنابراین نکاتی که درباره حصار خروان نوشته شده به قلم فخرالدوله است.

«توران آغا» ملقب به فخرالدوله از دختران با سواد و ادیب ناصرالدین شاه بود. مادر وی «خازن‌الدوله» نام داشت. او زن صیغه ای ناصرالدین شاه و «گرجی تبار» بود. فخرالدوله خواهر دیگری به نام «تومان آغا» ملقب به فروغ‌الدوله و ملکه ایران داشت که همسر علی خان ظهیرالدوله (صفا عليشاه) شد. تومان آغا و شوهر و فرزندانش به سلک دراویش درآمدند و همزمان فراماسونر هم بودند. نامه های فروغ الدوله و نیز اسناد ظهیرالدوله را ایرج افشار سیستانی گردآوری و منتشر کرده است.

«توران آغا فخرالدوله» دختر ناصرالدین شاه که با پدرش به حصار خروان آمد. او نویسنده بخش حصار خروان سفرنامه است.

فخرالدوله داستان‌های شفاهی ایرانی را مکتوب کرد. آثار فاخری چون «رستم نامه» و «امیر ارسلان نامدار» را او نوشته اشت. این داستانها را «نقیب الممالک» قصه گوی مخصوص ناصرالدین شاه، برای شاه تعریف می کرد. فخرالدوله هم پشت پرده می نشست و این قصه ها را می نوشت و برای آنها نقاشی می کرد. نگارنده بارها این دو اثر را خوانده است. ویژگی بارز هر دو قصه امیر ارسلان نامدار و رستم نامه، استفاده هنرمندانه از فن «تعلیق» است. برای آشنایی بیشتر با جلوه های ادبی این آثار می توانید به مقاله مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی درباره «نقیب الممالک» که در کتاب «دیداری با اهل قلم» (تهران. انتشارات علمی) منتشر شده، مراجعه کنید.

بنابراین نویسنده بخش های مربوط به ایران در سفرنامه سوم، بانوئی با ذوق بود.

فخرالدوله با پدرش و همسر خود مهدی قلی خان، مجدالدوله به سفرهایی ییلاقی  می‌رفت و ضمن سوارکاری و تیراندازی وقایع سفر را ثبت می کرد. او دیوان شعری با چندهزار بیت شعر نیز داشت که با خط خود آنها را نوشت. این دیوان شعر در کتابخانه سلطان محمودمیرزا در پاریس نگهداری می‌شد و در حال حاضر سرنوشت آن مشخص نیست. از فخرالدوله غزلیاتی به سبک عراقی در تذکره‌های دوران ناصری منتشر شده است.

این بانوی ادیب، عمر طولانی نداشت و در 33 سالگی به مرض «سل» در گذشت. بر سنگ گور او در صحن حرم حضرت فاطمه معصومه (س) چند بیت از اشعرار او را هک کرده اند.
سفرنامه سوم با عنوان «روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر سوم فرنگستان» به تصحیح «فاطمه قاضیها» و «محمد اسماعیل رضوانی» در یک مجلد از سوی موسسه انتشاراتی «رسا» در تهران چاپ شده است.



آغاز سفر

تدارک سفر از اوائل فروردین و ماه شعبان آغاز شده است. در حالی که پيش سفر وضع دربار در تهران به هم ریخته بود. زنان دربار از نبود چندماهه شاه در حیرت و سرگردانی بودند و چاکران و غلامان مرتبط دور و بر شاه را شلوغ می کردند. شاه در ذکر وقایع روز سه‌شنبه تا پنجشنبه 8 تا10 شعبان (21 تا 23 فروردین) این اوضاع را شرح می دهد. بخش هایی از آن را با اختصار ذکر می کنیم:

«امان امان از دست مرد و زن و عوام‌الناس،‌ حقيقت غلط كرديم اعلان سفر فرنگ كرديم، روز سه‌شنبه هشتم شعبان است و ما باز گرفتار و مشغول. ناهار را رفتيم بالاخانه سردر شمس‌العماره خورديم، بعد آمديم پائين دور درياچه، مثل ملخ‌ آدم ايستاده است، از همه قسم و همه جنس دو تا چادر هم برپا بود... اجتماع زيادي ايستاده بودند، امين‌السلطان، امين‌الدوله، سايرين همه بودند، عزيزالسلطان هم با اتباعش ايستاده‌اند...»

شاه در فکر تدارک سفر است که همه چیز به هم ریخته است:

«بعد من مغزم پر از خيال و كار بود، رفتم طرف نارنجستان دراز، امين‌الدوله و امين‌السلطان را همراه برده با آنها گفتگو مي‌كردم و روي نيمكت نشسته حرف مي‌زدم، در اين بين ديدم قيه و آشوبي برپا شد و از طرف پاي تالار موزه داد و بيدادي بلند است، گفتم چه خبر است، خيال كردم شايد عزيزالسلطان اصرار كرده توي قايق نشسته است و طوري شده توي آب افتاده است، خيلي متوحش شديم... معلوم شد محمدحسن ميرزا و باشي را عزيزالسلطان توي قايق نشانده آنها هم آمده‌اند وسط حوض جوش، باشي خواسته است محمدحسن ميرزا را نزديك فواره بياورد كه آب فواره برويش بريزد او نمي‌گذاشته، كشمكش كرده يكبار قايق برگشته است و اين دو نفر با لباس و كلاه زير آب رفته‌اند قايق وارونه هم روي آنها تقريباً 10 دقيقه بوده است، بعد بيرون مي‌آيند و مثل موش آب كشيده مي‌روند توي اطاق سياه سرايدارباشي و مي‌فرستند از خانه‌شان رخت و كلاه تازه مي‌آورند و عوض مي‌كنند.»
سفرا و دیپلماتهای خارجی برای وداع به محضر شاه می رسند. در آن روزگار به سفیر «وزیر مختار» می گفتند. آمریکا هم در ایران سفیر داشت. بیان این قسمت خاطرات ارزش تاریخی دارد زیرا می توان فهمید در سال 1286 سفرای کشورهای مهم در تهران چه کسانی بودند:


«همين امروز عصرش، سُفرا آمدند به حضور براي وداع سفر فرنگستان و اجماعاً ملاقات شدند، «دالغوركي» وزيرمختار روس احضار شده است. مي‌رود به پطر، «وُلف» وزيرمختار انگليس هم مي‌رود به انگليس، «مسيو بالوا» وزيرمختار فرانسه هم با زنش مي‌رود به پاريس، «بارون شنك» وزيرمختار آلمان هم مي‌رود به آلمان، از سفرا كسي كه مي‌ماند وزير مقيم ينگي دنيا (آمریکا) است و وزيرمختار اطريش و «شارژ دافر» ايطاليا، «خالد بيگ» سفير عثماني هم مي‏ماند، در سفارت روس «پوچيو شارژ دافر» خواهد بود و در سفارت فرانسه هم «شارژ دافري» كه تازه آمده و آدم پوسيده اي است.»


وضع دربار و حرم خانه آن قدر به هم ریخته است که شاه تمایل ندارد همه آنها را بنویسد. شاه حتی در مستراح هم از دست چاکران استراحت ندارد و یکی پشت در ایستاده تا از شاه انعام(!) بگیرد:


«اين اوضاعي كه براي رفتن فرنگ ما فراهم آمده بود در حقيقت نمي‌توان نوشت، از بس از بيرون و اندرون كار سرِ ما ريخته بود هر كس را نگاه مي‌‌كردي يك جور عرض داشت. هر گوشه مي‌رفتيم يكي عريضه مي‌داد يكي عرض مي‌كرد يكي چرند مي‌گفت، يكي انعام مي‌خواست، ديگر آدم ذله مي‌شد، روزي 3 هزار كاغذ و برات و فرمان صحه مي‌گذاشتيم امين السلطان بيچاره كه از بس كار داشت هيچ پيدا نمي‌‌شد گاهي هم كه مي‌آمد با صد من كاغذ، از اين روزها يك روز بعد از اينكه سه هزار برات و فرمان صحه گذاشتيم رفتم جائي توي جائي نشسته بودم ديدم يكي صورتش را چسبانده به درِ جائي و داد مي‌زند و عرض مي‌كند كه من اينجا مي‌مانم و انعام مي‌خواهم وچه وچه؛ هي عرض مي‌كند! آمدم بيرون ديدم نايب برادر باشي است، ايستاده است با مهدي‌خان فراش خلوت قلمدان آورده‌اند پشت جائي، انعام مي‌خواهند، برات آنها را هم صحه گذاشتم، ديدم ديگر با اين وضع نمي‌شود ماند.»


در نهایت شاه تصمیم می گیرد برای رها شدن از آشفتگی دربار دو روز زودتر از موعد مقرر سفر را آغاز کند و همه زنان حرم را غافل گیر می کند:


«اندرون هم كه مي‌رويم زنها مي‌‌ريزند سر آدم مي‌خواهند نعره بزنند يخه‌شان را پاره كنند و گريه كنند اما خودشان را نگاه مي‌دارند، براي روز دوازدهم (شعبان) همه وعده روز دوازدهم را به ما مي‌دهند، فروغ‌الدوله، افسرالدوله، ضياء‏السلطنه، واليه، دخترهاي ما هم همه اندرون آمده بودند و وعده روز دوازدهم را مي‌دادند، خلاصه ديدم با اين اوضاع محال است بتوانيم بمانيم تا روز دوازدهم، خيال كردم روز دهم بي‌خبر دربرويم... صبح روز پنجشنبه دهم (شعبان) از خواب برخاستيم... از خاله پرسيدم چه مي‌پزي گفت: خورش چغاله مي‌پزم توي دلم گفتم امروز اين خورش زهر مار خواهد شد... بعد آمدم دوباره اندرون، باز ديدم هيچكس نيست فروغ‌الدوله را توي حياط ديدم مي‌گفت امروز مي‌روم ديدن فخرالدوله باز عصر مي‌آيم تا روز دوازدهم هستيم بعد از اندرون رفتم بيرون و ديدم الحمدالله هيچكس نفهميد، يواش توي كالسكه نشستم و رانديم... حتي عزيز‌السلطان هم نمي‌دانست ما مي‌رويم... رسيديم به سلطنت‌آباد... نهارخورديم بعد از نهار پياده رفتم باغ گبرها (زرتشتی ها) و عمارت كُنت و غيره را گردش كرديم... بعد عزيز‌السلطان آمد... تعريف مي‌كرد كه همين كه شما رفتيد، امين‌السلطان به اعتمادالحرم و آقا نوري گفت كه شاه رفته است، آقا نوري رفته بود اندرون خبر كرده بود كه انيس‌الدوله و امين‌اقدس و كتاب‌خوان و اقل بكه و اهل قهوه‌خانه كه بايد تا سرحد بيايند، چادر كنند بروند عشرت‌آباد كه شاه امشب مي‌رود عشرت‌آباد كه زنها همه گريه كرده بودند، يك محشري شده بود، قال مقال و همهمه شده بود، كنيزها، زنها همه گريه كرده بودند، امين‌السلطان تعريف مي‌كرد كه در اندرون و ديوانخانه و فراشها، سرايدارها، مردم، نوكرها همه مات شده بودند، توي شهر همهمه غريبي پيچيده بوده است...» (صص 32 تا 34)


 
از تهران تا حصار خروان


ناصرالدینشاه طی روزهای دهم تا شانزدهم شعبان 1306 (23 تا 29 فروردین 1268) مسیر تهران تا حصار خروان را طی کرده است. در راه او با «گله های آهو» مواجه می شود و گزارشی اجمالی از روستاهای خوش آب و هوای مسیر ارائه می دهد:


«سوار كالسكه شده قدرى كه رانديم؛ (صدای) هاى‌هاى بلند شد كه آهو! يك دسته آهو از جلو درآمده بود كه مجد الدوله، ابو الحسن خان، اكبرى و غيره تاختند، درق‌درق تفنگ انداختند؛ نزدند. آهوها گريختند، بعد ما هم سوار شديم و سواره رانديم، صحراى بسيار باصفاى خوبى بود خوش علف و سبز و خرم بود. «محمد پشندى» فراش خلوت، پيدا شد. جولان بازى مى‌كرد دهات را نشان مى‌داد، اسم دهات را مى‌گفت، رانديم براى لب آب كه از «كُردان» مى‌آيد... افتاديم به نهار، امين السلطان و پيشخدمتها بودند، نهار خورديم سر نهار طولوزان و اعتماد السلطنه روزنامه مى‌خواندند. دندان‌ساز و طولوزان را امروز ديدم كه آمده‌اند بعد از نهار سوار شديم رانديم براى (روستای) «چندار» سليمان خان افشار، يك تپه‌اى هست كه نگاه مى‌كند به امامزاده، امامزاده قدرى مخروبه است اما بايد معتبر باشد، گفتم انشا اللّه برگشتن از فرنگ، امامزاده را تعمير كنيم. چندار (املاک) خالصه (سلطنتی) است. دست سليمان خان است يك دهى هم هست، اسمش «قلعه» است؛ ملكى خود سليمان خان است. چندار و قلعه بهم چسبيده است. صحراى بسيار خوب باصفائى است. دهات خوب دارد «وليان»، «دو زنبر» (دوزعنبر)، «سقاها» است، «آجين»، «دوجين»، «فشند» همه از دور دامنه كوه پيداست، خيلى قشنگ. ده «كُردان» هم پيدا بود. دامنه تپه‌اى كه ميان قلعه و چندار است چمن بسيار خوبى سبزى بود.»


موکب شاهی، در طول روز چند بار توقف می کرد تا او استراحت کند و چای عصرانه بنوشد. در یکی از توقف ها، درویش زشت روئی سر می رسد و انعام می گیرد و زنهای دهات به تماشای کاروان سلطنتی می ایستند:


«يك چشمه صاف خوبى هم بود. كنار چشمه آفتاب‌گردان (سایه بان) را زدند افتاديم به چاى عصرانه، جا انداختند دراز كشيدم، يك ربعى هم گويا خوابم برد. برخاستم، عرق كرده بودم، چاى عصرانه خورديم، «مجد الدوله» يك درويش آورده بود مى‌گفت مدح مى‌خواند، درويشِ جاهلِ بدگلى بود، قدرى خواند انعامش دادم رفت. پيشخدمتها همه بودند بعد سوار شديم از روى تپه آمديم پائين رانديم رو به (روستای) «ينگى امام»، كالسكه را گفته بودم بياورند، راه و بيراه هرطور بود آورده بودند، سوار كالسكه شديم، رانديم، زنهاى زياد از دهات آمده بودند تماشا، نزديك ينگى امام ديگر كالسكه نمى‌رفت سوار اسب شديم، سراپرده را بالاتر از كاروانسرا زده‌اند، وارد منزل شديم، شب سر شام موزيكان‌چى‌ها آمدند زدند، بعد از شام خواننده‌ها آمدند، محمد صادق و پسرهاى آقا على اكبر و غيره زدند و خواندند.» (ص41)


ورود ناصر الدین شاه به حصار خروان


گویا کاروان سلطنتی قرار بود 16 شعبان (29 فروردین) مسیر روستای کوندج را در پيش بگیرد و غروب در کوندج اطراق کند اما از ترس اینکه مبادا «کنه» به جان شاه بیفتد به حرکت ادامه می دهد و با گذر از محیطی سر سبز و خرم و جاده ای صاف و هموار می گذرد تا به حصار خروان برسد: 

«امروز بايد برويم كونده اما چون كونده قشلاق مافيها است و شتر و ايل و حشم آنجا منزل كرده‌اند مى‌گفتند كنه دارد، اردو را نيم فرسنگ بالاتر از كونده در ده حصار زده‌اند بايد امروز برويم حصار. صبح برخاسته رخت پوشيديم، عزيز السلطان آمد، او را ديدم و سوار شد رفت، حرم همه رفته بودند. سه ساعت از دسته رفته بيرون آمده سوار شديم، الحمد للّه از شهرى مَهرى، هيچكس دم كالسكه (مزاحم)  نبود، امين السلطان خودش بود و دو تا گوشش، سوار كالسكه شد، رانديم صحرا همه تا چشم كار مى‌كند صاف است، طرفين جعده دست راست و دست چپ سبز و خرم و پرگل و پرعلف است يك دانه سنگ پيدا نمى‌شود، كوههاى طرف دست راست همه نرم است و مه‌گير هم هست... عزيز السلطان و آدمهايش ايستاده بودند، يك مار قوى بزرگ خيلى كلفت هم كشته بودند، آوردند، ديدم.» (ص 44)

از ادامه سخن او معلوم می شود که در مسیر حصار خروان در آن سالها، «کاروان شتر» هم عبور می کرد. کوندج «مهمان خانه» داشته و مسکن زمستانی «ایل مافی» بوده است. یکی از بزرگان محلی برای شاه پول می آورد:


«بعد از نهار سوار اسب شديم رانديم تا جعده سوار كالسكه شديم، رانديم، رسيديم به‌ مهمانخانه كونده، پشت مهمانخانه خانه، ‌خانه سوراخ سوراخ مثل لانه جانور. (کوندج) قشلاق ايلات‌مافى است كه هنوز هم اينجا هستند. ريش‌سفيدانشان آمده بودند جلو؛ پول و پيشكش‌آورده بودند. يعنى ميرزا محمد خان داده بود، رانديم نيم فرسنگى بالاتر از كونده رسيديم‌ به اردو كه حصار است.» (ص 45)


از اشارات ناصرالدین شاه در این قسمت معلوم می شود که ملک حصار خروان «سلطنتی»(خالصه) بوده و در آن ایام در اختیار علاء الملک بوده است. طبق گزارش شاه، آن ایام حصار خروان جایی آباد و باصفا، با جمعیت زیاد بود. او هیچ یک از روستاهای مسیر را که ذکر کردیم «پرجمعیت» قلمداد نکرده است. اهالی حصار خروان به تماشای کاروان سلطنتی آمده اند. خیمه گاه سلطنتی را در کنار جوی آب و استخری بنا کرده اند. شاه، حصار خروان را آن قدر زیبا توصیف می کند که آرزو می کند بار دیگر فقط به قصد تماشای «گل ورک» به حصار خروان سفر کند:


«حصار اول خالصه بود حالا علاء الملك خريده است حالا ملك‌او است، سراپرده را كنار نهرى زده‌اند، درخت بيد و غيره دارد، جاى باصفائى است، ده‌حصار خانوار زياد دارد اما درخت چندان ندارد، مرد و زن زيادى آمده بودند سرراه تماشا، از اندرون وارد سراپرده شديم، آمدم بيرون چادر ما را جاى بسيار بسيارباصفائى زده بودند، نهر بزرگى كه به قدر سه سنگ آب دارد از دم چادر مى‌گذرد، درخت ‌بيد لب نهر كاشته بودند، زمين سبز بود، تمام اين صحرا گل وَرَك است اما حالا وقتش‌نيست انشا اللّه بايد يك دفعه وقت گل ورك اينجاها بيائيم.» (ص 45)

علاء الملک، با نام اصلی «حاج میرزا عبدالله خان» سومین پسر میرزا نبی خان امیر دیوان قزوینی و ماهنوش لب خانم، سی و ششمین دختر فتحعلی‌شاه بود. علاءالملک برادر صلبی حاج میرزا حسین خان سپهسالار  صدراعظم وقت هم هست. درباره او و دیگر مالکان حصار خروان قبلا به تفصیل طی دو مقاله سخن گفته ایم.

در مدت اقامت ناصرالدین شاه در حصار خروان بساط خنده و کشتی گیری برای تفریح شاه برپا می شود:


«امين السلطان، مجد الدوله، پيشخدمتها بودند. «شاهسون افشار كوچولو» كه دو سال پيش از اين طهران آمده بود دو سال‌بود رفته بود، حالا اينجا پيدا شد، خيلى خوشم آمد. با حاجى ابراهيم انيس الدوله كشتى‌گرفت. خيلى خنديديم بعد جا انداختند.» (ص 45)


شب پنجشنبه 17 شعبان هوای حصار خروان مغشوش می شود. باد و باران شدید نمی گذارد شاه و درباریان استراحت کنند. بارشی که برای کشاورزی خوب است. اما شاه تصمیم می گیرد بازهم به حصار خروان سفر کند و با اقامت چند روزه در کوههای اطراف به صید و شکار بپردازد. اما این سفرها را باید 40 روز بعد از نوروز انجام دهد مثل آن شب، گرفتار بارش شدید و هوای مغشوش نشود:


«دراز كشيدم خوابم نبرد، برخاستيم كه ‌ديدم هوا مغشوش شد و باد پرزورى گرفت و هوا ابر شديد شد و خيلى سرد شد بعد قورق‌ شد حرم آمدند تجير عقب چادر را باز كرديم رفتيم توى صحرا تا آخر بيدها كه لب نهر بود رفتيم اما هوا خيلى سرد بود، در اين بين ابر شديد شد و باد زياد آمد بنا كرد به باريدن. به ‌تعجيل آمديم توى چادر باران زيادى آمد، باران به قدر يك ساعت باريد و اين باران براى‌زمين و زراعت خيلى فايده داشت رعدوبرق زيادى هم شد اما باد از بس پرزور بود ابرها را متفرق كرد،هوا صاف شد.اما تا حالا كه شام مى‌خوريم همين‌طور باد مى‌آيد و خيلى سرد است، مثل زمستان. انشا اللّه بعد از اين هروقت قزوين مى‌آئيم بايد چهل روز ازعيد نوروز گذشته باشد كه وقت بحبوحه گل ورك است و حُكماً بايد انشا اللّه بيائيم و درهمين حصار همين جا كنار نهر سراپرده بزنند و 5-4 شب بمانيم كه روزها سواربشويم برويم كوههاى دست راست به شكار و گردش. (ص 45)



عزیمت از حصار خروان


نهایتاً کاروان سلطنتی پس از یک شب اقامت در جریان سفر سوم به فرنگستان، صبح روز 17 شعبان 1306 (30 فروردین 1268) از حصار خروان به سوی قزوین حرکت می کند. در این بخش اطلاعاتی از ترکیب کاروان و ادای احترام سوارکاران به شاه و قیمت اسب ها، ارائه می دهد که جالب است:


«عزيز السلطان، خودش هم سر سوارها ايستاده بود، ماشا اله مثل سركرده‌هاى كهنه، امين السلطان و غيره بودند، از جلو صف سوارها گذشتيم. عزيز السلطان هم سواره با مامى‌آمد در حقيقت ميرزا محمد خان سوارها را طورى نگاه داشته بود كه جاى ايراد نبود كه هيچكس بتواند عيبى بجويد و ايراد بگيرد، سوارها خودشان و لباس و اسبشان‌همه خوب بود، زين و برگ نو و اسبهاى خوب، اسب از 60 تومان قيمت كمترنداشتند، اسب داشتند كه 100 تومان و 200 تومان مى‌ارزيد. از جلو سوارها گذشتيم، بعد سوارها آمدند، ما ايستاديم از جلو ما گذشتند، رفتند جلو، عزيز السلطان هم ماشا اللّه‌مثل سركرده‌هاى قزاق جلو سوارها مى‌رفت، بعد اسب دواند آمد جلو ما ايستاد، بعد گفتم سوارها همه اسب دواندند، گردوخاك كردند؛ بعد از سان سوار به كالسكه سوارشده رانديم، خير اله خان مافى كه مدتى مأمور اسدآباد افشار بود حالا اينجا پيدا شد، 20- 10 نفر سوار از قصبه اسدآباد آورده بود...»


سپس از مراسم استقبال بزرگان قزوین گزارش می دهد و حاکم وقت شهر، باقر خان که در آبادانی قزوین کوشیده است:


«رانديم رسيديم ‌دكون باغستان، دسته‌هاى سيد و علما و تجار و شاهزاده‌ها همه آمدند، اهل شهر جمعيت‌كرده بودند، 100 نفر سوارهاى قراسوران آقا باقر خان را هم ديدم، خيلى خوش لباس و خوب بودند، يك خيابان خوبى هم مشجر آقا باقر خان ساخته است، خيلى خيابان خوبى‌است از دروازه الى مهمان‌خانه، من توى كالسكه بودم. عمداً سوار اسب نشدم براى اينكه‌ عرضه‌چى و غيره جلو اسب ما ندوند، زن و مرد زيادى از اهل قزوين تماشا آمده بودند.»


شاه در عمارت کلاه فرنگی (سبزه میدان) مقیم می شود و از تلاش باقرخان حاکم وقت قزوین برای آبادی شهر به نیکی یاد می کند:


«همين‌طور رانديم تا وارد آلاقاپو شديم. اين قزوين آن قزوين نيست كه ما دو سال پيش‌ازين آمديم، بالمره عوض شده است در حقيقت آقا باقر خان سحر كرده است تمام‌عمارات و باغها را بطور بسيار خوب همه را تعمير كرده است در حقيقت از نو ساخته‌است، عمارتهاى صفويه و نادرى و رُكنيه همه را از در و پنجره و سنگ‌فرش و پرده وچهلچراغ و مبل و غيره با كمال سليقه و خوبى درست كرده است. كلاه‌فرنگى صفويه‌منزل ما است، توى باغ بزرگ عمارتِ رُكنيه، امين اقدس مى‌نشيند، جاى آن سالى مافخر الدوله مى‌نشيند، حياط بزرگ صفويه را انيس الدوله و ساير حرمخانه مى‌نشينند، ديگر از باغچه‌بندى و درخت‌كارى و سبزى‌كارى و تميزى و قشنگى به گفتن و نوشتن نمى‌آيد، زير كلاه فرنگى حوضخانه بسيار بسيار قشنگى است، توى كلاه فرنگى ديگر از هر قبيل ‌پيشكش؛ شال و پول، شيرينى و اسباب خورده‌فروشى و اسباب قزوين و بنشن و غيره ‌آنقدر پيشكشى گذاشته بود كه آدم سرش گيج مى‌رفت... (ص47)
 

فواید این بحث

ناصر الدین شاه قاجار، از مهمترین حکام ایران در دوره معاصر بود. در دوره طولانی سلطنت او، جهان در شرایط انقلاب صنعتی و استعمار دول استکباری تحولات شگرفی داشت. اما دربار ایران به دلیل ضعف اقتدار، فقدان تدبیر، عدم استفاده از ظرفیت نخبگانی و دانشمندان ایرانی نمی توانست کشور را رشد دهد. همزمان نفوذ عوامل استعمار و منورالفکران در دربار، موجب عقب نگه داشته شدن ایران می شد.

ناصرالدین شاه قاجار، با همه ناتوانی ها و ضعف ها، پادشاهی باذوق بود. شعر می سرود و شرح سفرهای خود را می نوشت. مطالعه خاطرات و سفرهای او به ما کمک می کند وضع دربار قاجار را بیشتر بشناسیم.

بخش هایی که در این مقاله از سفرنامه سوم ناصرالدین شاه به فرنگستان ذکر کردیم نه تنها ما را تا حدودی با دربار قاجار آشنا می سازد بلکه تا حدودی وضع حصار خروان را به تصویر می کشد. روستائی بزرگ، سبز و خرم، با جمعیت زیاد و محیطی دل انگیز که شاه قاجار را به وسوسه می اندازد با وجود سفرهای چندگانه خود به فرنگ، ایام بیشتری را به حصار خروان بیاید. همچنین اشارات مستقیمی از موقعیت ملکی و مالک حصار را شاهد بودیم. 

پاسخ مسابقه ي اين تصوير را شناسايي كنيد؟(مسابقه حصارنامه)


شما مي توانيد با شناسايي تصوير فوق كه يكي از كدخدايان گذشته حصارخروان مي باشد در مسابقه ي حصارنا شركت كنيد.

پاسخ مسابقه : حاج حسين بابايي از كدخدايان گذشته حصارخروان

عكس-سال ۱۳۴۱

قصه‌هاي عاميانه حصار خروان (12) من سيرم


من، سيرم!

يكي بود، يكي نبود

يك روز سر سفره غذا، دختركي يكي يك دانه، مشغول بهانه‌جويي و قهر و نازِ شد. هرچه پدر و مادر، نازِ او را مي‌كشيدند او بازهم بهانه مي‌آورد و غذا نمي‌خورد.

يا مي‌گفت؛ «غذا شور است.»

يا مي‌گفت: «من اين غذا را نمي‌خورم.»

يا...

خلاصه از پدر و مادر اصرار و اصرار و از او تكرار كه «من غذا نمي‌خورم. اصلاً سيرم. ميل ندارم.»

بعد هم قهر كرد و براي اينكه از اصرار پدر و مادرش خلاص شود، از كنار سفره برخواست و از اتاق بيرون زد.

پدر، ناگزير مشغول خوردن غذاي خودش شد. اما مادر، دلش نمي‌آمد بدون دخترش، غذا ميل كند. اين بار پدر، به مادر اصرار ‌كرد و گفت:

«حالا دخترمان سير است. تو چرا غذا نمي خوري؟»

دقايقي گذشت و وقتي مادر هم ديد، دخترش يك دندگي را ادامه داده و حاضر به همراهي با آنها نيست، تصميم گرفت غذاي خودش را بخورد. اما بازهم دلش براي دخترش سوخت. اول غذاي دخترش را جدا كرد تا مبادا براي او به اندازه كافي غذا نماند.

دخترك كه خيلي هم سير نبود از پشت پنجره، اين صحنه را تماشا مي‌كرد و ديد مادرش اندكي غذا براي او كنار گذاشت. ناگهان صدا زد:

«من كه سيرم! اما آن غذا سهم هر كسي است. كم است!»  

72 سال پس از اشغال قزوین(شرح كامل حمله روس ها)

مروری بر آنچه که به هنگام اشغال قزوین در سال 1320 روی داد

سحرگاه بیست‌و‌دوم ژوئن سال 1941 برابر با یکم تیرماه 1320، نیروی زمینی ارتش آلمان، آتش سهمگین خود را در طول جبهه‌ای که از دریای بالتیک تا دریای سیاه وسعت داشت، بر روی دشت‌های روسیه باز کرد. 



حمله آلمان به شوروی، ایران را به صورت حلقه ارتباطی بین انگلستان و روسیه درآورد. دولت ایران که در موقعیت حساسی قرار گرفته بود، سعی کرد تا سیاست بی‌طرفی را که همزمان با آغاز جنگ دوم جهانی اتخاذ کرده بود، همچنان حفظ کند، اما بی‌توجهی ایران به اولتیماتوم مشترک انگلستان و شوروی به ایران در مورد اخراج اتباع آلمان از کشور، عذر موجهی برای متفقین فراهم آورد تا در سپیده دم سوم شهریور 1320، تجاوز خود را به مرزهای ایران آغاز کنند. نیروی هوایی شوروی به بمباران شهرهای بی‌دفاع قزوین و... پرداخت و یگان‌های زمینی و موتوریزه آن کشور از طریق جلفا به سمت تبریز سرازیر شدند. در خوزستان قوای انگلیس به بنادر شاهپور و خرمشهر حلمه بردند و کشتی‌های جنگی ایران را غافلگیر کردند. نیروی هوایی انگلیس، اهواز را بمباران کرده و ستون دیگری از نیروهای انگلیسی از قصر شیرین به سوی کرمانشاه به حرکت درآمدند.
اشغال ایران که با تهاجم نیروهای انگلیس و شوروی از جنوب و شمال خیلی سریع و آسان تحقق یافته بود تا پایان جنگ در سال 1324 ادامه یافت. اهمیت این واقعه ناگوار، آنچنان است که امروز پس از گذشت 72 سال از آن روزهای تلخ و سیاه، با گشودن این پرونده به بازتاب بخشی از وقایع و رخدادهای چهار سال اشغال قزوین در طول سال‌های 1320 تا 1324 بپردازیم.

* تجاوز بمب‌افکن‌های روسی و بمباران قزوین
سوم شهریور ماه 1320، قزوین به‌همراه 5 شهر دیگر از شهرهای کشورمان آماج حملات هوایی بمب‌افکن‌های روسی قرار گرفت. در جریان این تهاجم هوایی، مناطقی از جمله اطراف مخزن نفت و ایستگاه راه‌آهن بمباران شد که به کشته و زخمی شدن چندین نفر انجامید. تهاجم بمب‌افکن‌های روسی، سه روز بعد نیز تکرار شد و با این اقدام، به سرعت، نان و موادغذایی در قزوین نایاب شد و مردم که امکانی برای دفاع از خود نیز نداشتند، وحشت‌زده از بیم ادامه حملات هوایی اشغالگران، سراسیمه شهر را ترک کرده و به کوه‌های شمالی و روستاهای اطراف پناه بردند.

* فرار زندانیان و غارت بازار

به فاصله 24 ساعت پس از بمباران دوم، با پیشروی واحدهای زرهی و پیاده نظام ارتش سرخ در داخل خاک ایران، نیروهای متجاوز روسی، قزوین را به اشغال خود درآوردند. با اشغال قزوین در هفتم شهریور، احمدی فرماندار که مردم را برای پناه بردن به روستاها تشویق کرده بود، از شهر گریخت و با فرار او و روسای شهربانی و دیگر ادارات، عملا شهر در کنترل مجرمانی قرار گرفت که با باز شدن درب زندان، به غارت بازارها پرداختند.

* اشغال ساختمان‌های دولتی

از نخستین روزهای اشغال قزوین ازسوی واحدهای زرهی و پیاده‌نظام ارتش سرخ که با تصرف ساختمان‌های دولتی، مقر واحدهای نظامی، میهمان‌خانه‌ها، بیمارستان‌ها، واحدهای آموزشی و حتی برخی از منازل مردم به منظور استقرار نظامیان بیگانه همراه بود، سرفرماندهی ارتش سرخ با تصور حضور طولانی‌مدت در قزوین، همچنان بر عده نظامیان خود در قزوین می‌افزود و طبعاً انتظار داشت تا مسوولان محلی نیز امکانات لازم را به منظور استقرار این نیروها فراهم آوردند.

* استقرار نیروهای آمریکایی در حومه‌ قزوین
در اردیبهشت 1321 و در دومین سال اشغال ایران توسط ارتش متفقین، نیروهای نظامی آمریکا نیز وارد خاک ایران شده و بخشی از این نیروها در اراضی کشاورزی روستای چوبیندر در جنوب قزوین و  در حاشیه جاده قزوین‌–‌همدان مستقر شدند. نیروهای آمریکایی با وارد کردن خسارت‌های سنگینی به اراضی زیر ‌کشت کشاورزان، ضمن ایجاد یک کمپ مجهز و مدرن، تا اواخر سال 1323 در این محل مستقر شدند و پس از آن در اسفند‌ماه همان سال با شکست پی در پی ارتش آلمان در جبهه‌های مختلف و پیشروی نیروهای متفقین در محورهای جنگی، نیروهای آمریکایی مستقر در قزوین به تدریج این شهر را ترک کردند و کمپ مجهز خود را به نیروهای روسی سپردند.

* اقدامات گستاخانه اشغالگران

نیروهای متجاوز روسی در مدت 4 سال اشغال قزوین، از آنجا که خود را حاکم مطلق این شهر می‌دانستند، انجام هر تقاضا و اقدامی را نیز برای خود مجاز می‌شمردند. انحلال اداره امنیه (ژاندارمری) قزوین و پافشاری برای برکناری رییس شهربانی قزوین به بهانه تعلل در پیگیری سرقت کالاهای ترانزیتی شوروی و ... از جمله این خواسته‌ها بوده است.

* رواج ناامنی و جرم و جنایت

چهار سال اشغال قزوین، چیزی جز ویرانی، قحطی، هرج و مرج، ناامنی و افزایش جرم و جنایت برجای نگذاشت. چند گزارش کوتاه از اسناد رسمی روزانه اداره تلگراف قزوین در آذر و دی‌ماه 1320، بخشی از تبعات اجتماعی این دوران را منعکس می‌کند؛
14/9/1320- به‌طوریکه شنیده می‌شود عده‌[ای] از تجار چندین خروار برنج به تهران حمل می‌کنند در نزدیکی راه‌آهن اهالی اجتماع، کیسه‌های برنج را غارت کرده پاسبان‌ها رسیده مانع می‌شوند؛ باقی‌مانده را به کلانتری بخش سه می‌برند. از ساعت 6 صبح هوا منقلب، شروع [به] برف آمدن کرده، هنوز ادامه دارد.
28/9/1320- شب گذشته دبیرستان شاهپور را سرقت کرده، 14 جام شیشه درب کلاس‌ها و 4 جام شیشه تابلوهای آثار باستانی، یک رومیزی، چند عداد مداد را برده‌اند. هوا منقلب و مستعد بارندگی است.
8/10/1320- دفتر تاکستان گزارش می‌دهد فرمانده دسته 2 امنیه تاکستان هشت نفر سارقین که از اشرار اسفرورین بودند دستگیر کرده پس از تدوین پرونده و اعتراف صریحشان به سرقت اموال اهالی، پرونده را با هشت نفر سارق به قزوین اعزام داشته فعلاً امنیت برقرار است. چند روز است هوا آفتاب و معتدل است.

* خروج اشغالگران و تجمع کارگران بیکار شده
سال 1323 نه تنها برای مردم قزوین بلکه همه‌ی مردم کشورمان، سالی پر تلاطم و سخت و ناگوار بود. با وجود آنکه جنگ رو به افول بود، پی‌آمدها و نتایج چهار سال اشغال بیگانگان در سطح منطقه هویدا و عریان به چشم می‌خورد. قحطی و کمبود مواد‌غذایی از یک طرف و بیکاری و ناچیز بودن مزد و حقوق از طرف دیگر، تمام طبقات را در فشار و مضیقه دوچندان قرار داده بود. در این میان خروج تدریجی یگان‌های ارتش سرخ از قزوین، پی‌‌آمد تازه‌تری را نیز برای مردم این شهر به دنبال آورد. بیکار شدن سه هزار نفر از اهالی قزوین که در چهار سال اشغال، تنها با دریافت دستمزدی اندک، تن به بیگاری در اردوگاه‌های ارتش‌ متفقین داده بودند. تجمع اعتراض‌آمیز صدها تن از این عده در مقابل فرمانداری قزوین که سوم دی ماه سال 1323 آغاز و تا چندین روز ادامه داشت، یکی از این پی آمدها به شمار می‌رفت.

معرفي اجمالي "طوايف" و "گويش" خاندان‌هاي قديم حصار خروان

قابل توجه خوانندگان!
 مطلب زير به عنوان "ويراست نخست" در اختيار مخاطبان محترم قرار مي‌گيرد و احتمالاً‌داراي ضعف‌هايي باشد. اميدوارم با ارائه نظرات تكميلي خود، ما را در جهت رفع اين نواقص و ارائه گزارش تحقيقي جامع‌تري در "ويرايش جديد" ياري كنيد.
...........................


مقدمه: اهالي شهرك حصار خروان، از چند طايفه شامل بومي‌هاي اصيل منطقه (تات‌ها)، سادات(اعراب بني هاشمي) و اعراب لبناني(اعم از سادات و غير سادات)، ترك‌ها، كردها،  و همچنين لك، لر، گيلك و اندكي نيز از افغان‌ها(هزاره و پشتون) تشكيل شده‌اند.

ادامه نوشته

آشنايي با «ارباب جمشيد»مالك قديم حصارخروان و پدر بانكداري در ايران


پاسخ مسابقه «اين تصوير را شناسائي كنيد»(2)
«ارباب جمشيد» مالك «حصار خروان» و پدر بانكداري در ايران

چنانكه در راهنمايي مسابقه اعلام كرديم، نام «ارباب جمشيد جمشيديان» در پاسخ به مسابقه تصويري اول (وجيهه الله ميرزا سپهسالار) هم آمده بود.

اين تصوير متعلق به ارباب جمشيد از قديمي‌ترين مالكان حصار خروان است. وي پس از وجيهه الله ميرزا سپهسالار، برادر همسر ناصرالدين شاه، عهده‌دار مالكيت حصار خروان گرديد. در ادامه با تكيه بر كتب مرجع، منابع تاريخي و نيز آثار زرتشتيان، به معرفي بيشتر ارباب جمشيد مي پردازيم. با توجه به توصيه برخي دوستان كه در كامنت‌ها نيز درج شده، سعي داريم معرفي ارباب جمشيد را خلاصه‌تر بنويسم تا مطالعه آن فرصت كمتري از مخاطبان گرامي بگيرد.

از شاگردي تا صرافي

ارباب «جمشید جمشیدیان» بازرگان و صراف بزرگ زرتشتي در سال ۱۲۶۷ ه. ق (1229 ه.ش) در یزد به دنيا آمد و نهايتا در  ۱۶ دی ماه ۱۳۱۱ ه.ش در تهران همراه با فقر و نداري، دار فاني را وداع گفت.
پدرش «بهمن» در 11 سالگی او را به تجارتخانه «رستم دینیار مهربان» معروف به «ارباب مهربان» از بازرگانان بزرگ زرتشتي سپرد تا ضمن شاگردي راه و رسم تجارت را بياموزد. ارباب جمشيد در 20 سالگی «تجارتخانه جمشيديان» را بروجرد تأسيس كرد تا پارچه‌هاي دست‌بافت، گيوه و... را بسته‌بندي و به تهران،‌ كرمان، اصفهان و... بفرستد. پس از چندي كارش رونق گرفت و دفاتر تجاري خود را توسعه داد. در سال ۱۲۹۰ ه.ق در تهران اقامت كرد و مركز تجاري خود را در سرای «مشیرخلوت» قرار داد. وي دفاتر تجاري خود را در تهران، بندرعباس، قم، اصفهان، كرمان، اصفهان‌، بم، بوشهر، رشت‌، رفسنجان‌، سيرجان‌، شيراز، قزوين‌، قم‌، كاشان‌، كرمان‌، همدان‌ و يزد داير كرد. او در ضمن تجارت منسوجات به «صرافي» نيز روي آورد. صرافان، كار مبادلات پولي را انجام مي دادند و به نوعي پدران بانكداري در جهان بودند. شعب تجاري او به سرعت اعتبار زيادي كسب كرد و در بغداد(عراق)، پاريس (فرانسه)، بمبئی و کلکته (عراق) و ديگر كشورها نيز داير گرديد.
ارباب‌ جمشيد، با كمك‌ رئيس‌ حسابداری خود، دفاتر حسابداری ويژه‌ای تهيه‌ كرده‌ بود كه‌ روش‌ جديدی در بازرگانی آن‌ زمان‌ محسوب‌ می‌شد.در اوج‌ فعاليت او 150 زردشتی در تجارتخانه وي كار می‌كردند. آنان نخستين‌ محله‌های زردشتی نشين‌ تهران‌ را در اطراف‌ خانه وی ايجاد كردند.
با حمايت و مشاورت ارباب جمشيد، دوستان و هم‌كيشان وي نيز وارد عرصه تجاري شدند. ارباب بهمن، بهرام، فرودين، اداره‌ چاپارخانه (پست دولتي) را برعهده گرفتند. ارباب شهريار ساساني، ارباب كيخسرو كرماني ارباب جهانيان و ارباب فرامرزيان هم تجارتخانه‌هايي بنا كردند و همگي با تجارتخانه‌ ارباب جمشيد، داد وستد مي كردند.
بسياري از زمان‌ها، برات‌ها را به تجارتخانه‌ي ارباب جمشيد، حواله مي‌دادند و آن تجارتخانه معتبر هم برات‌ها را پرداخت  مي‌كرد.

عمران و آباداني و خدمات خيريه
ارباب جمشید، علاوه بر فعاليت تجاري به عمران و آباداني نيز علاقه بسياري داشت. او با احداث قنواتي، املاک جمشیدآباد (پارك جمشيد تهران) و امیرآباد (خيابان كارگر تهران) و حصار خروان را آباد كرد.
با هزينه ارباب جمشيد، چند آب‌انبار و سقاخانه در یزد و اين شهر به بندرعباس نيز ساخته شد. وي همچنين براي آسايش زرتشتيان در استحمام، چند گرمابه رایگان برای آنان ساخت و در ملك‌ شخصی خود مدرسه «جمشيد جم» را برای زردشتيان‌ بنا كرد كه‌ تحصيل‌ در آن‌ رايگان‌ بود. او گفته بود: «ناراحت هستم كه فرزندانم به‌گونه خصوصي در منزل از بهترين آموزگارها استفاده كنند و فرزندان خانواده‌هاي ديگر، از آموزش بازبمانند.»
كارمندان او به نوعي بيمه درماني بودند و او هزينه‌هاي پزشكي و درماني آنها و خانواده‌ آن‌ها را نيز  مي‌پرداخت. او به عروس و دامادها در آغاز زندگي، كمك‌هاي بلاعوض مي‌كرد.
او توجه خاصي به امور دینی زرتشتیان داشت. زماني كه به تهران نقل مكان كرد چون در اين شهر هنوز آشتكده‌اي برپا نبود، یک موبد زرتشتي را نيز از یزد به تهران آورد و در منزل شخصی خود محلی برای نيايش زرتشتیان مقيم تهران تدارك ديد.
پرفسور جكسن، رخدادنويس بنام، در كتابي به نام persia  past present ، مي‌نويسد: «ارباب جمشيد، تاجر بلند‌آوازه و نيكنامي است كه براي درستي و خدمت به مردم و بخشش، مورد احترام همه‌ طبقات مردم است و براي احترامي كه در دربار شاهي به دست آورده، مي‌تواند جلوي سو‌استفاده برخي مردم نادان نسبت به زرتشتيان را بگيرد چون مي‌تواند  اطلاعات را به شاه برساند و رفع ستم كند. اين بازرگان ايراني زرتشتي و يزدي با بخشش و راستي و درستي و خدمت به مردم از هر طبقه با هر دين و مسلكي در حقيقت پيرو دستور ديني خود يعني انديشه، گفتار و كردار نيك بوده و به آن‌ها عمل مي‌كرده است.»
با اين وجود وي به مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع) نیز کمک مالی می کرد. براي حمل و نقل عزاداران و نيز تعزيه‌خوانان تعدادی اسب و درشکه و قاطر به دسته‌های سوگوار واگذار مي‌كرد و براي تعمير تکایا و پرداخت هزینه سفر کربلا و مشهد نيز وجوهي را اختصاص مي داد.
وي در شب‌های اول ماه، به امور نیازمندان رسیدگی می کرد و افرادي از طرف وي مأمور شناسائي مستمندان و اعطاي مواد غذائي و كمك به ايشان بود.

رئيس التجار زرتشتيان
كار او آن قدر مورد قبول عامه قرار گرفت كه آوازه شهرت او به دربار شاه قاجار هم رسيد و ارباب جمشيد توانست طي سالهای ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ ه. ق به عنوان تاجري معتبر مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گيرد. از اين رو مي توانست ايده‌هاي بزرگ خود را با جلب نظر شاه پيگيري كند.
در پي همين مراودات با دربار، ناصرالدينشاه، مظفرالدين شاه، محمد علي شاه، وزرا و حكمرانان ولايات از او وام‌هاي كلان مي‌گرفتند. ارباب جمشيد املاك و باغه‌هاي زيبايي در اطراف تهران رخيداري كرد به طوري كه گاه ‌شاه و درباریان براي تفرج به باغ‌هاي وي مي رفتند و او با يك سینی پر از سكه‌هاي طلا به استقبال شاه مي رفت! با ارائه اين خدمات، مظفرالدین‌شاه در سال ۱۳۲۱ه.ق به او لقب رئیس التجار زرتشتيان و نيز نشان و جبّه و شال مخصوص اعطا کرد.
همزمان با اين مرداودات اوضاع زرتشتيان در ايران بسيار بهبهود يافت و آنان توانستند آشتكده‌هاي خود را بازسازي كنند. در سال ۱۳۲۶ه.ق محمدعلی شاه، ارباب جمشيد را به ریاست مخزن دولتی منصوب كرد. در این زمان او لباس قشون، اعم از قزاقخانه و سربازخانه، را تأمین می کرد.

حمايت از مشروطيت و نمايندگي مجلس
از ديگر خدمات ارباب جمشيد کمک مالی بسیار به مشروطه‌خواهان بود. قشون مجاهدان وقتي به فرماندهي ستارخان و باقرخان، عازم تهران شدند در املاك ارباب جمشيد مقيم و پذیرایی شدند. تنها یک فقره از کمکهای او به مشروطه طلبان، پرداخت 20 هزار تومان وجه نقد بود. كاروان‌هاي تجاري وي همچنين اسلحه و مهمات را در عدلهای پارچه و پنبه جاسازی می‌کردند و از بوشهر به تهران رسانده و به مجاهدان تحويل مي دادند. هنگام تحصن مردم تهران در سفارت انگلیس، به واسطه "حاج محمدتقی بنکدار" ارباب جمشيد 8 هزار تومان برای تأمین هزینه متحصنان پرداخت كرد.
با استقرار مشروطيت به پيشنهاد علما، اقليت‌هاي ديني هم در مجلس صاحب كرسي شدند. ارامنه و کلیمی ها نمايندگي خود را به آیت‌اللّه سیدمحمد طباطبائی و آیت‌اللّه سید عبداللّه بهبهانی تفويض كردند. اما زرتشتیان ارباب جمشید را به عنوان اولین نماینده خود براي حضور در مجلس شورای ملی معرفي كردند.
در دوره دوم مجلس، ارباب جمشید به سبب گرفتاری‌های شغلی و بیماری، وکالت مجلس را قبول نكرد ولي به سبب علاقه‌ زرتشتيان به وي و اصرار آنان، او میرزاکیخسرو شاهرخ را معرفي كرد وي که بعدها به ارباب کیخسروشاهرخ معروف شد، طي چندين دوره نمايندگي زرتشتيان را برعهده گرفت.
هم‌اكنون در نزديكي چهار راه استانبول تهران دو خيابان فرعي به نام‌هاي ارباب جمشيد و ارباب كيسخرو، وجود دارد. خيابان ارباب جمشيد، به سبب استقرار تعداد زيادي دفتر فيلم سازي سالها به عنوان "هاليوود تهران" شناخته مي‌شد.


كارنامه نه چندان خوب

ارباب جمشيد با همه خدمات تجاري و عمراني‌ در ايران، خطاهايي هم داشت. به ويژه حضور او در عرصه سياست چندان بي نقص نبود. از خطاهاي ارباب جمشيد، پيوستن به لژهاي فراماسونري و اعتماد به عمال انگليسي بود. پيوندي كه بعدها چنانكه خواهيم ديد، براي وي نتيجه خوبي نداشت و انگليسي‌ها زماني كه وي را سد راه نفوذ خود در نظام بانكداري ايران ديدند او را به فلاكت كشاندند.

ارباب جمشيد، با سر اردشير ريپورتر، زرتشتي هندي و سرپرست تشكيلات جاسوسي انگليس در ايران رفاقت داشت و پسرش ارباب رستم جمشيديان با تنها دختر سر اردشير ريپورتر ازدواج کرد.

ارباب جمشيد همچنين به لژ بيداري ايرانيان پيوست. اين لژ فراماسونري، با اعمال نفوذ سر اردشير ريپورتر، نقش مرموزي در جريان انحراف مشروطيت داشت. احتمالا پيوستن ارباب جمشيد به اين لژ، در اثر رهنمودهاي سر اردشير ريپورتر بوده است.

به گزارش عبدالله شهبازي، ارباب جمشيد همچنين در ترويج «بهائيت» كه عناصر مهمي در لژهاي فراماسونري داشتند، نقش داشت و برخي از زرتشتيان به اشاره ارباب جمشيد، بهائي شدند. تا جائي كه اين اقدام با اعتراض موبدان زرتشتي مواجه شد. اما در مقابل عباس افندي (عبدالبهاء)، رهبر فرقه بهائي ساکن عکا و حيفا، در الواح متعدد خود از ارباب جمشيد تقدير نمود و «بهائيان پارسي» را به فرمانبري محض از ارباب جمشيد فراخواند و خيانت به او را «سبب غضب رب غفور» اعلام نمود.


بانكداري
ارباب جمشيد در سال ۱۳۱۱ ه.ق با تكيه بيشتر بر مبادلات پولي «بانک جمشیدی» را نیز تأسیس كرد. از اين رو او پدر بانكداري ايراني است.
پيش از ارباب جمشيد، در سال 1296 ه.- ق (1258 ه. ش) حاج محمد حسن امين دارالضرب يكي از صرافان ديگر پيشنهاد تشكيل بانك را به ناصرالدین شاه داده بود. اما اين پيشنهاد با دخالت بيگانگان و عوامل آنان بي‌نتيجه ماند. همزمان "بارون جوليوس دو رویتر" يهودي تبعه انگلیس با اعطای وامي به ناصرالدین شاه چند امتياز از جمله حق تاسیس بانک را از او گرفت. اما اين امتيازات كه كيان اقتصادي كشور را به انگليس وابسته مي‌كرد با اعتراض علما، لغو شد.
چندي بعد انگليس بدون هيچ مجوزي با فرمان ملكه اين كشور يك شعبه بانكي با عنوان «بانک جدید شرق» درعمارت شرق میدان توپخانه شعبه مرکزی خود را دایر کرد. اين همان عمارتي است كه امروزه متعلق به بان تجارات است و به نوعي نماد تاريخي بانكداري در ايران است. اين بانك كه شعب اصلي آن در لندن بود، شعب دیگری در تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت و بوشهر تاسیس نمود. اما این بانک سه سال بعد تعطيل شد. سپس در سال 1306 ه.ق (۱۲۶۷ ه. ش) بارون جولیوس دو رویتر با جلب موافقت ملكه انگليس «بانک شاهنشاهی ايران» را تأسيس كرد و كليه اموال و املاك «بانك جديد شرق» را هم به آن ملحق نمود. ناصرالدين شاه امتياز اين بانك را همراه با حق انحصاری نشر اسکناس به مدت 60 سال به رویتر عطا كرد!
چندي بعد با فشار روس‌ها، بانك استقراضي روسيه ينز در ايران تأسيس شد.
پس از آن ارباب جمشيد توانست، نظر ناصرالدين شاه را جلب كند و با تأسيس "بانك جمشيدي" در واقع نخستين بانك ايراني را بنا كند. با اين حال بانك شاهنشاهي و و بانك استقراض روس كوشيدند او را از دور رقابت‌ها خارج سازند. ارباب جمشيد، در مقابل با گروهي از تجار ايراني، فعاليت بانكداري ايراني را به يك مطالبه ملي تبديل كرد تا از پس رقيب استعماري برآيد.
بدين ترتيب 13 سال بعد از تأسيس بانك جمشيدي، در ۱۰ شوال ۱۳۲۴ تجار عضو مجلس و تعداد ديگري از بازرگانان با هدف حفظ استقلال بانكي و مالي ايران، اطلاعیه‌ای منتشر كردند و قصد خود را برای تأسیس «بانک ملی ایران» اعلام کردند. مقرر شد تا زمان تأسیس بانک، مردم پولهایشان را به افراد معتبري چون ارباب جمشید بدهند و رسید بگيرند. بدین ترتیب ارباب جمشید خود از سهام‌داران عمده و از مؤسسان و بنیانگذاران بانک ملی ایران شد.
همزمان با فعاليت تجاري شعبه‌های تجارتخانه ارباب جمشید در سراسر كشور و نيز در بغداد، بمئي و كلكته در قالب بانك جمشيدي فعالیت بانکی هم انجام می دادند.

توطئه استعمار عليه ارباب جمشيد
وقتي كار بانكداري او با موضوع «بانك ملي ايران» گره خورد، ‌ دو بانك‌ استعماري يعني بانك شاهنشاهی انگلیس و بانک استقراضی روس با جلب نظر تعدادي از صرافان و تجار رقيب، مصمم‌ به‌ بيرون‌ راندن‌ رقيب تازه وارد از عرصه بانكداري ايران‌ شدند. چون‌ ارباب‌ جمشيد حدود 13‌ ميليون‌ تومان‌ از بانك‌ استقراضی و 2 ميليون‌ تومان‌ از بانك‌ شاهنشاهی وام‌ گرفته‌ بود، آنان دستاويز مناسبی هم داشتند. ابتدا بانك‌ استقراضی و سپس‌ بانك‌ شاهنشاهی خواستار وصول‌ مطالباتشان‌ شدند و هم‌زمان‌ به‌ جمع‌آوری مطالباتشان‌ از ديگر بازاريان‌و تجار  پرداختند تا آنان نيز نتوانند به ياري ارباب جمشيد بشتابند.
ارباب‌ جمشيد، كه‌ قادر به‌ پرداخت‌ ناگهاني بدهي خود نبود، اعلام‌ ورشكستگی كرد. روسها او را تهديد كردند و وي ناگزير به خانه علاءالسلطنه‌، نخست‌وزير وقت پناه برد. بانكها فرصت را مساعدتر يافتند و اموال‌ و املاك‌ ارباب جمشيد را مصادره كردند! از جمله‌ تجارتخانه‌های وی در اصفهان‌ و كرمان‌ و پارك‌ اتابك‌ مصادره شد. پارک اتابک بعدها به سفارت روس تبدیل شد.
در 1333 ه.ق، دولت‌ توقف‌ فعاليت تجارتخانه جمشيديان‌ و بانك جمشيدي را اعلام‌ كرد و برای اينكه موسسات خارجي اموال او را تارج نكنند در 13 شعبان‌ 1334 قراردادي با ارباب‌ جمشيد بسا كه به موجب آن، دولت رأساً پرداخت‌ تمامی ديون‌ او را به‌ عهده‌ گرفت.
وي مدتي كوشيد خود را سرپا نگه‌ دارد اما رقيبانش هدف مهم تري داشتند آنها مي‌خواستند نظام بانكداري مستقل در ايران شكل نگيرد و ارباب جمشيد را تا ورشكستگي كامل در تنگنا قرار دادند. او پس از ورشکستگی، "فاضل عراقی" را به وکالت خود انتخاب کرد. او نيز براي استمهال ديون، مبالغی رشوه داد. اما، رقيبانش كار را به محكمه كشاندند. هم ارباب جمشيد و هم فاضل عراقي مدتي بازداشت و زنداني شدند تا ديگر هرگز سر بلند نكنند!
در واقع آنان همان بلايي را بر سر پدر بانكداري ايران در آوردند كه بر سر ستارخان آوردند. زيرا مي‌خواستند نه سردار ملي باقي بماند و نه استقلال ملي در عرصه مالي و بانكداري.
ارباب جمشید تا آخر عمر گرفتار شكايات رقبايش بود و با از دست دادن تمام ثروتش دچار فقر شديد شد. انجمن زرتشتیان تهران، سعي كردند با كمك‌هاي مالي زندگي او را سر و سامان دهند اما او بسيار با مناعت بود و اين كمك‌ها را نمي‌پذيرفت تا اينكه در 16 دی ۱۳۱۶ ه.ش در سن ۸۲ سال بدرود حيات گفت.
دولت به ورثه او توجه چنداني نكرد با مراجعات فراوان همسر و فرزندان وي به هيات‌هاي رسيدگي املاك و دارايي ارباب جمشيد، پاسخ مناسبي نمي‌گرفتند.   

ارباب جمشيد در حصار خروان
ارباب جمشيد بخشي از درآمد خود را صرف خريد تملك‌ زمين‌ مي‌كرد. غير از املاكي كه در اطراف تهران خريد و آباد كرد وي صاحب املاك‌ بسياری در  خراسان‌ و فارس بود. او مالك‌ 15 يا 16 روستا بود كه يكي از آنها حصار خروان بوده است.
به گزارش قهرمان ميرزا سالور عين السلطنه، در جلد چهارم سفرنامه خود حصار خروان را ورثه ميرزا وجيه اللّه سهسالار پسر سلطان احمد ميرزا عضد الدوله پسر چهل و هشتم فتحعليشاه، «به ارباب جمشيد زردشتى فروخته‌اند. ارباب هم [اين ملك را] تغييرات كلى» داده است. (صفحه 2973)
به نظر مي‌رسد مالكيت ارباب جمشيد بر حصار خروان احتمالا در اواخر عمر ناصرالدين‌شاه آغاز شده و تا دوره مشروطيت ادامه داشته است. ممكن است اين مالكيت تا زمان ورشكستگي وي در سال 1333 ه.ق ادامه داشته باشد. اعلام زمان دقيقي اين مالكيت نيازمند بررسي اسناد بيشتري است.
به احتمال زياد در دوره مالكيت ارباب جمشيد آباداني حصار خروان رونق بيشتري يافته است. چنانكه قهرمان ميرزا هم خبر داده كه ارباب جمشيد حصار خروان را «تغييرات كلي» داده است. نگارنده در گفتگو با پيران حصار خروان و تطبيق برخي شواهد و گزارش‌هاي سينه به سينه برخي از اقدامات ارباب جمشيد را آشكار مي‌سازد. گويا پس از وي پسرش «ارباب رستم جمشيديان» مدتي مالكيت حصار خروان را برعهده داشت. يك تپه در موقعيت باغات «شركت عمران» به نام وي به تپه «ارباب رستم» يا تپه «بابا رستم» موسوم بود.
مي دانيم كه روستاي «خروان» ابتدا در جوار امامزادگان بوده و بعد اهالي آن به مجاورت «حصار» نقل مكان كرده‌اند. قنات «خروان» كه هم‌اكنون آب شرب حصار خروان از سرچشمه اوليه آن تأمين مي‌شود نيز در مجاورت رودخانه به سوي امامزادگان منتهي مي‌شد. هنوز آثار رشته چاه‌هاي اين قنات موجود است.
پس از نقل مكان اهال خروان، آب اين قنات از  تپه‌هاي بالادست، به سوي مكان كنوني «حصار خروان» تغيير داده شد. اما احتمالاً به دليل عدم سرمايه اوليه به صورت جوي روباز سرازير مي‌شد. بدين ترتيب ضمن آلوده شدن آب، بخشي از آن نيز تبخير مي‌گرديد. با سرمايه ارباب جمشيد چاه‌هاي اين قنات، تا سرچمشه كنوني در كنار مخزن آباد (بزرگراه) حفر گرديد. نكته مهم كه نگارنده در سالهاي نخست دهه 1360 در حين نوسازي اين قنات به همت و مديريت پدرم با آن مواجه شدم، عبور بخشي از مسير اين چاه‌ها از يك صخره بزرگ سنگي به طول چند 10 متر است. گويا تأخير در ايجاد اين رشته چاه‌ها به دليل برخورد با همين صخره بود. به گفته پيران روستا و آثار قلم و تيشه در آن كه آقايان حاج عين الله كدخدايي، خان محمد كدخدايي، ذبيح الله مافي و... نيز تأييد مي‌كردند، حاكي است كه روزانه كمتر از يك بند انگشت صورت مي گرفته و گويا مدت طولاني و هزينه سنگيني در پي داشت.
از ديگر آثاري كه احتمالاً با سرمايه ارباب جمشيد در «حصار» بنا شد حمام قديمي حصار است كه امروزه در محوطه مسجدالشهدا قرار دارد و با تعمير و تغيير كاري به عنوان آشپزخانه مسجد مورد استفاده قرار مي گيرد.
احداث دو مجموعه باغات ميوه نيز به دوره مالكيت ارباب جمشيد منسوب است.
يك سلسله از اين باغات در «حصار دشت» در نزديكي انجيلاق در شمال شرقي حصار خروان، حدود يك كيلومتر بالاتر از كانال آب، بين رشته چاه‌هاي قنات و ايجاد شد. اين باغات كه به نام او «بادامستان جمشيد» خوانده مي‌شد و درختان بادام، انگور، قيسي، توت، سنجد، گل‌هاي محمدي و... داشت. اين بادامستان و درختان آن در پي دو مرتبه خشكسالي و قحطي حدود سالهاي نخست سده 14 ه.ش و نيز سالهاي 1339 تا 1340 مورد بي‌مهري قرار گرفت و كاملا از بين رفت.
يك سلسله ديگر از اين باغ‌ها به نام «بادمستان» در اطراف جاده درخت‌پوش از زمين دبستان شهيد كاوه تا حوالي امامزادگان و كنار جاده قزوين- تهران احداث شد. متأسفانه با بي‌مهري مردم اين بادمستان نيز از بين رفت.

هنوز آثار محدودي از اين بادامستان، باقي مانده است.


تصاويري از ارباب جمشيد

احتمالاً اين تصوير متعلق به زماني است كه وي رئيس التجار زرتشتيان شده و از مظفرالدين‌شاه جامه و نشان مخصوص گرفته است.

خيابان ارباب جمشيد

ارباب جمشيد

اردشير ريپورتر (نشسته) و گروهي از زرتشتيان در باغ ارباب جمشيد در تهران (پارک جمشيديه کنوني)
ارباب کيخسرو شاهرخ نيز در عکس ديده مي‌شود.

ارباب كيخسرو شاهرخ، جانشين ارباب جمشيد در مجلس شوراي ملي و نماينده زرتشتيان طي چند دوره مجلس



منابع
اشیدری، جهانگیر، تاریخ پهلوی و زرتشتیان، انتشارات ماهنامه هوخت، چاپ:۱۳۵۵، صفحات: ۳۷۸ تا ۳۸۳ [با تلخیص]
نمیرانیان، دکترکتایون، زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز، انتشارات مرکزکرمان شناسی، چاپ اول: ۱۳۷۸خورشیدی، صفحات:۳۷۸ و ۳۷۹
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران چاپ ۱۳۵۱ خورشیدی؛ ذیل نام ارباب جمشید.
رنجبر عمرانی، حميرا. جمشيديان. سايت دانشنامه بزرگ اسلامي. 

شهبازي، عبدالله. سر اردشير ريپورتر؛ سرويس اطلاعاتي بريتانيا و ايران. بخش سوم. سايت شهبازي.

محمدبن علی ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، فرازهای مختلف مجلدات دوگانه.
مهر، دكتر بوذرجمهر. ارباب جمشيد جمشيديان؛ نخستين نماينده زرتشتيان در مجلس شوراي ملي. سايت هفته نامه «امرداد» سوم اسفند 1390.

مدخلي درباره تاريخ و پيشينه اقليمي حصارخروان

مدخلي درباره تاريخ و پيشينه اقليمي حصارخروان

http://s2.picofile.com/file/7651009779/Picture1329_jpg_1.jpg

دشت قزوين در شرق استان قزوين داراي يكي از كهن‌ترين زيست‌گاه‌هاي انساني است. كاوش‌هائي كه به منظور شناسايي محوطه‌‌هاي باستاني اين منطقه انجام شده از زندگي انسان در ده هزارسال پيش در اين نواحي حكايت مي‌كند. از جمله سفالهاي جديدي كه در تپه‌اي باستاني در ابراهيم آباد كشف شده، كاربرد آنها را تا نه هزاره پيش نمايان مي‌سازد. باستان شناسان دشت قزوين را به عنوان يكي از نخستين پايگاه‌هاي استقرار بشر در مركز فلات ايران مي‌دانند.

ادامه نوشته

موقعيت حصارخروان در ميان روستاهاي اطراف در قرن گذشته

حدود صد سال پيش، چنانكه در «رسم خانه‌خواهي» اشاره كرده‌ايم حصار خروان،
آخرين منزل مسير ري به قزوين بود. به علاوه اول مسير «الموت شرقي» و «غرب
طالقان» بود. يادداشت‌هايي از چند سفرنامه قديمي حصار خروان را در اواخر
دوره قاجار بسيار آباد توصيف مي‌كند كه به نوعي مركزيت و محوريت روستاهاي
اطراف را داشت.

راههاي شناخت قدمت يك روستا در اطراف حصار خروان
از آنجائي كه گويش رايج در منطقه (تاتي) بوده است، از راه‌هاي شناخت
ميزان قدمت يك روستا در اطراف قزوين، شناسائي «گويش محلي» ساكنان قديمي
آن است. البته در مورد كبريت ميان و شترك يك استثنا وجود دارد. روستاهايي
كه گويش «تات» دارند، قديمي‌ هستند. اما تمام روستاهايي كه گويش تركي
دارند قطعاً در هزاره ‌اخير و به ويژه در چند صد سال اخير و در دوره
صفويه و بعد تأسيس شده‌اند. مثلا اهالي اصلي خاكعلي، شريف آباد، بيدستان،
باقر آباد ترك و... «ترك» هستند. تمام روستاهايي كه اهالي آن «كرد» هستند
در حدود 250 سال اخير و از دوره نادرشاه افشار به بعد تاسيس شده‌اند.
مانند باقر آباد كرد، كوندج و...
از ديگر راه‌هاي شناخت ميزان قدمت يك روستا در منطقه، مشاهده پوشش و لباس
آنها بود. البته در دهه‌هاي اخير لباس آنان كاملا يك دست و متحدالشكل شده
است. مثلا زنان شاهسون روستاهاي منطقه تا دهه 1360 و حدود 30 سال پيش،
دستمالي به نام «كلّاغي» به سر مي‌بستند و گوشواره‌هاي بزرگ به گوش
مي‌آويختند. زنان كرد، دامني پر چين، مي‌پوشيدند. اما زنان بومي منطقه كه
تات بودند، چهارقدي سفيد و بزرگ به سر مي‌بستند، پيراهني سفيد و گل‌دار
مي‌پوشيدند و با سكه‌هاي كوچك آن را زيور مي‌بستند.
بررسي سنت‌ها و آداب و رسوم در جشن‌ها و عروسي‌ها و نيز گورستان و سنگ
قبور اهالي روستا، ميزان قدمت آن روستا را نشان مي‌دهد. اهالي روستاهايي
كه تا دهه‌هاي اخير ايلاتي بوده‌اند، گورستان مستقل نداشتند و بر روي
سنگ‌هاي قبور آنها تصاويري كه خوي حماسي و سلحشوري ايلات را نشان مي‌دهد،
حك شده است.
ضرب المثل‌ها، افسانه‌ها و اسطوره‌هاي يك روستا نيز تا حدودي ميزان قدمت
يك روستا يا بومي نبودن اهال آنان را نشان مي‌دهد. مثلاً اصطلاح «آل
سياه» كه به زني شبيه به جن و مخوف اطلاق مي‌شود، از افسانه‌هاي مهاجران
ايلاتي و از جمله تركان قشقائي به اين منطقه وارد شده است.
در ميان روستاهاي كوهستاني اطراف مانند طالقان و الموت، اغلب اهالي، بومي
منطقه بوده‌اند. ممكن است روستائي نوپا باشد و در سده اخير ساخته شده
باشد اما اهالي آن از روستاهاي مجاور براي تأسيس روستاي جدي آمده‌اند.
اما روستاهاي نواحي دشت، بيشتر نوپا هستند. براي همين در روستاهاي نواحي
دشت مانند اطراف خاكعلي و آبيك، روستاهاي كردنشين و ترك نشين زيادي ديده
مي‌شود.
در مورد بومي بودن روستائيان مناطق كوهستاني يك استثناي جالب وجود دارد.
در الموت 16 روستا، «مراغي» هستند كه احتمالا بومي منطقه نيستند و
اصالتاً ‌مراغه‌اي باشند. در اصطلاح محلي به مراغي‌ها «كله بزي»
مي‌گويند. اينان گوي، آاداب و رسوم افسانه‌هاي مخصوص به خود دارند كه
بايد در بحث نفصيلي ديگر درباره آن سخن گفت.
در ادامه به طور خاص به موقعيت شهرها و روستاهاي نزديك حصار خروان در سده
اخير مي‌پردازيم.

شترك
اهالي شترك، از روستاهاي كوهستاني الموت به اين نقطه نقل مكان كردند و
گويش تاتي دارند. چنانكه حدود 20 سال پيش از پيران شترك شنيدم، احتمالاً
آنان به دليل هجوم «مارها» روستاي پيشين خود را رها كردند و به اين نقطه
آمدند. نام كامل شترك «شترك ماخورين» است. در نزديكي اين روستا، حدود 30
سال پيش روستاي جديدي ساخته شد كه «رحمت آباد» نام دارد. اين محله به
دليل نزديكي به جاده اصلي شترك، رونق زيادي گرفت.

شريف آباد و بيدستان
حدود 100 سال پيش، شريف آباد و بيدستان روستاهايي بسيار كوچك بودند.
جمعيت شريف‌آباد چند خانواده بود. اين دو روستا در دوره
پيروزي انقلاب اسلامي بسيار مهاجر پذير شد و خانواده‌هاي جوان بسياري
براي دسترسي به شغل به آن سرازير شدند. به همين دليل هم هويت فرهنگي
ناسازگاري دارند. البته نكته عجيب و افتخار اميز براي شريف آباد اين است
كه در دوران دفاع مقدس، بيشترين شهيد را به نسبت جمعيت خود در كل قزوين
داشت.
بيدستان روستايي كوچك‌نر بود كه احتمالا قدمتي كمتر از 100 سال دارد.
جمعيت اين روستا در دهه 1340 كمتر از 20 خانوار بود.

كبريت ميان
كبريت ميان، چنانكه از اسم عجيب آن به نظر مي‌رسد و نشانه بي‌آبي آن است،
كمتر از 60 سال قدمت دارد. اين روستا را ارباب «زرجه‌بوستان» تأسيس كرد و
گروهي از اهالي روستاهاي دوردست را در آن ساكن نمود تا بخشي از املاك
حصار خروان را تصرف كند و موفق هم شد. در روند اين تأسيس زدو خوردهايي هم
بين اهالي حصار خروان و زرجه بوستان اتفاق افتاد كه پيران از آن ياد
دارند.

ولامدر، چناسك، شكرناب و...
ولامدر، روستائي قديمي و اصيل است. طايفه‌اي از سادات لبناني «شال» در
حدود 150 سال پيش در آن ساكن شدند كه خانواده‌هاي موسوي(سيد موسي مقني و
چاه كن) و سيد حسيني(اولاد ميرعظيم و ساكن حصار خروان) احتمالا از همين
سادات لبناني هستند.
از ديگر روستاهاي اصيل و قديمي منطقه زرجه‌بوستان، چناسك، شكرناب، چاله،
اكبر آباد، دينه‌كوه و... هستند كه اسامي برخي آنها در سفرنامه‌هاي قديمي
آمده است. اهالي تمام اين روستاها، بومي منطقه بوده و داراي گويش تاتي-
الموتي بودند. برخي از اين روستاها در دهه‌هاي اخير به دليل شرايط سخت
زندگي كوهستاني خالي از سكنه شده‌اند و اهالي آن به حصار خروان، شريف
آباد، محمديه، بيدستان و قزوين سرازير شدند.

ورس و باورس
ورس و باورس نيز دو روستاي قديمي و اصيل منطقه هستند. در سده اخير در
جنوب باورس آبادي كوچكي ساخته شد كه «عباس آباد» نام گرفت. باغ‌هاي اين
آبادي هنوز در مجاورت كانال آب موجود است. با اين حال به دليل رونق
زيباشهر، »عباس آباد» خالي از سكنه شد و تنها به چند باغ بادام محدود
ماند.

محمديه
زيبا شهر، يا محمديه «نخستين شهرك نوبنياد» در ايران است كه با اصول
شهرسازي مدرن تأسيس شده است. اين شهرك را «وليان» استاندار خراسان و نايب
التوليه آستان قدس رضوي در اوائل دهه 1350 بنا كرد. در ابتدا چند خانه
زيبا همراه با سينما در آن تأسيس شد اما امكانات شهري آن چندان رونق
نگرفت تا جائي كه تا دهه 1370، نافن عمومي هم در آن وجود نداشت. اين در
حالي بود كه دفتر مخابرات حصار خروان، از سال 1361 فعاليت خود را آغاز
كرده بود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نام اين شهرك رسماً «شهرك باورس» شد و با
مشاركت كارخانجات شهر صنعتي البرز و وزارت مسكن و شهرسازي، تعداد زيادي
واحد مسكوني كوچك در آن ساخته شد تا سرپناهي براي كارگران باشد. در سال
1370 نام آن را به «محمديه» تغيير دادند و نخستين مسجد با عنوان مسجد
جامع در آن بنا شد و در كنار آن مراكز شهري مانند بازار، كلانتري،
شهرداري و... نيز ايجاد گرديد. در سالهاي اخير محمديه به لحاظ سياسي
»بخش» شد و در شرف تبديل شدن به عنوان «شهرستان» است. شهرك حصار خروان به
لحاظ سياسي، جزء محدوده محمديه شمرده مي‌شود و در شرف تبديل به عنوان
«بخش» است.

كوندج

روستاي كوندج، كمي قديمي‌تر از شريف اباد، بيدستان، محمديه و كبريت ميان،
است و احتمالاً بيش از 150 سال قدمت دارد. اين روستا از يك شاخه از
كردهاي ايل مافي «مافي» تأسيس شد. بخشي از اين ايل از كوه گذشتند و در
روستاهاي چالوس و تنكابن ساكن شده‌اند. وقتي به يكي از اهالي چالوس كه
نام خانوادگي «مافي» دارد گفتيم شما اصلا كرد و با ما همشهري هستيد باور
نمي‌كرد. مي گفت؛ من مازندراني هستم!
كوندج، قشلاق بخشي از طايفه مافي ها بود. براي ييلاق به روستاهاي
كوهستاني مي‌رفتند و براي قشلاق در كوندج و روستاهاي آبيك، ساوجبلاغ، كرج
و... ساكن مي‌شدند. از اين ايل در اوائل دوره قاجار، برخي اديب، فاضل و
دانشمند بودند و حتي به صدارت رسيدند. يكي از آنها «نظام السلطنه مافي»
است.
در حدود 100 سال پيش، اهالي كوندج به دليل عدم آشنائي با كشاورزي و دور
افتادن از زندگي ايلاتي و عدم توجه رئيس ايل مافي به آنان، گرفتار فقر
شديدي شدند.

با اين حال، زنان كوندج سعي مي‌كردند زندگي شرافت‌مندانه‌اي داشته باشند.
آنان با نگهداري ماديان و ماده خر،  از فروش كره اسب و كره الاغ درآمدي
كسب مي‌كردند. جالب است كه بدانيد اولين روحاني (!) كوندج كه آنان را با
تربيت اسلامي آشنا كرد، «سيد مولود حسيني» بود. وي به دعوت بانوان كوندجي
به اين روستا مي‌رفت و براي آنان مجالس روضه برپا مي‌كرد و در گوش
اطفالشان اذان مي‌گفت. عجيب است كه امروزه جوانان و بانوان كوندجي بسيار
به زيارت عاشورا، قرائت قرآن و... علاقه نشان مي‌دهند و در آداب ايماني
از دختران حصار خروان جلو افتاده‌اند.
باقي‌ماندن فرهنگ و روحيه ايلاتي در اهالي كوندج تا 30 سال پيش آن‌قدر
مشهود بود كه هنوز هم روي سنگ‌هاي قبور آنان در امامزاده محمود(ع)
تصاويري از اسب و تفنگ ديده مي‌شود.با اين‌حال اهالي كوندج بسيار
مهمان‌نواز، غيرتمند، خانواده دوست و صادق و راستگو بودند.  آنان تا
پيروزي انقلاب اسلامي، تمايل اندكي به اخذ شناسنامه داشتند و به سربازي
نمي‌رفتند. در زمان دفاع مقدس هم آنان تمايل اندكي به حضور در جبهه نشان
مي دادند و براي همين حتي يك شهيد ندارند! با اين حال امروزه اهالي كوندج
به سرعت از نظر فرهنگ اسلامي رشد مي‌كنند.


اصغرآباد
روستاي كوچك اصغر آباد، در شرق انجيلاق، از شگفتي‌هاي اين منطقه است.
اهالي اين روستا «ترك شيرازي» هستند!  شايد بتوان احتمال داد آنها در
دوره زنديه به اين منطقه آورده شده‌اند. هنوز هم پيران اين روستا «كلاه
قشقائي» بر سر مي‌گذارند و گويش تركي قشقائي دارند. البته اغلب اهالي اين
روستا ديگر در محمديه و قزوين ساكن شده‌اند.

اين تصوير را شناسائي كنيد(2)( مسابقه جديد حصارنامه)+راهنمایی

اين تصوير را شناسائي كنيد(2)

در پي استقبال بسيار از مطلب «اين تصوير را شناسائي كنيد(1)» كه تصويري از وجيهه الله ميرزا سپهسالار از قديمي‌ترين مالكان حصار خروان و برادر همسر ناصرالدين شاه را معرفي مي كرد، قصد داريم با ارائه تصويري ديگر روزنه ديگري از تاريخ شهر مان، حصار خروان را باز كنيم.

......

از افراد علاقه‌مند به مباحث تاريخي به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت مي‌شود، شخصيت اين تصوير را شناسائي كنند.

راهنمایی:

« نام او را مي توانيد در بين اسامي ذكر شده در پاسخ به مسابقه (وجيهه الله ميرزا) قبلي بيابيد!»
برای مشاهده لینک مسابقه قبل اینجا کلیک کنید

پاسخ به مسابقه «اين تصوير را شناسائي كنيد»(1) «وجيه‌الله ميرزا قاجار»

تبارشناسي شاهزاده «وجيه‌الله ميرزا سپهسالار قاجار»
و پژوهشي درباره ريشه‌هاي تاريخي مالكيت در حصار خروان


مقدمه: قديمي‌ترين مالكان شناخته شده در حصار خروان، شاهان صفوي بوده‌اند. حصار خروان تا زمان فتحعليشاه جزو املاك شاهي (خاصه) بود. پس از آن از طريق فرزند چهل هشتم فتحعليشاه به نوه اين شاه قاجار، «وجيه الله ميرزا» سپهسالار رسيد. مقاله حاضر ضمن معرفي اين شاهزاده قاجاري، پژوهشي درباره ريشه‌هاي تاريخي مالكيت در حصار خروان است.

ادامه نوشته

جغرافیای تاریخی «هزارجلفا»

جغرافیای تاریخی «هزارجلفا»

موقعیت جغرافیایی و سیاسی

هزارجلفا روستایی در جنوب شرق حصار خروان قرار دارد. هزار جلفا طبق آخرین تقسیمات سیاسی- اداری کشور (1382) در دهستان بشاریات غربی از بخش بشاریات و شهرستان آبیک، در استان قزوین واقع گردیده است که از سمت شمال با شرکت کشت و صنعت هزارجلفاواز جهت جنوب به اراضی روستای ابراهیم آباد، اسلام آباد و عبدل آباد و از جهت شرق به اراضی خاکعلی واز غرب به مرغداری ایران و آلمان محدود می شود.

ادامه نوشته

اين تصوير را شناسائي كنيد!(مسابقه حصارنامه)+ راهنمایی

اين تصوير را شناسائي كنيد!

از افراد علاقه‌مند به مباحث تاريخي و به ويژه اهالي شهرك حصار خروان دعوت مي‌شود، شخصيت اصلي تصوير (نفر اول سمت راست) را شناسائي كنند.

در توضیح و راهنمایی باید عرض کنیم که این شخص مالک قدیم حصارخروان بوده است.

مسابقه به پايان رسيد.

براي آشنائي با تصوير به اين لينك مراجعه كنيد.

دانلود فايل صوتي گزارش راديو قزوين از شهرك حصارخروان

http://quazvin.unv.behdasht.gov.ir/uploads/thumbnails/thum-f544932b485393e7356-radeyo_134992.jpg

صبح امروز 10 ارديبهشت ماه راديو قزوين به شهرك حصارخروان آمد و مصاحبه اي را با چند تن از اهالي پيرامون تاريخ و وضعيت روستا انجام داد .

فايل صوتي اين گزارش را از طريق لينك زير دانلود نماييد.

دانلود

اولين‌ها؛ تاريخ آسياداري و نخستين آسياهاي موتوري

اولين‌ها؛ تاريخ آسياداري و نخستين آسياهاي موتوري

از مشاغل رايج در حصار خروان قديم اشتغال به آرد كردن گندم و غلات بود كه امروزه تقريبا شغلي فراموش شده است. در ادامه به طور اجمالي به دلايل اهتمام اهالي حصار خروان به اين اشتغال و ابعاد مختلف آن و نيز چگونگي فراموش شدن اين اشتغال مي‌پردازيم.


اقليم مناسب

حصار خروان، و روستاهاي اطراف اقليم مناسبي براي كشت انواع غلات اعم از گندم، جو و ذرت دارد. كشت غله به صورت ديم در مزارع بالادست و تپه‌هاي اطراف و نيز كشت آبي در مزارع دشت به دليل آب كافي از ديرباز در حصار خروان رايج بود. به همين سبب، به طور طبيعي نياز به آسيا براي آرد كردن غلات، همپاي كشت آن احساس مي‌شد. با اين وصف بسياري از روستاهاي اطراف از دارا بودن آسي محروم بودند اما گردش سنگ آسياهاي فراوان در حصار خروان، رعاياي روستاهاي اطراف را براي آرد كردن غلات به حصار خروان سرازير مي‌كرد. تا صد سال پيش، همه روزه صبحگاهان افرادي با الاغ و اسب و قاطر غلات خود را از ولامدر، شريف آباد، باورس، خاكعلي، كوندج و هزارجلفا به حصار خروان مي آوردند تا  عصرگاهان آردي به خانه ببرند.

ادامه نوشته

از رئيس‌المجاهدين تا "امامزاده بي‌غيرت"!

از رئيس‌المجاهدين تا "امامزاده بي‌غيرت"!


ديباچه: در شرق حصارخروان و در حاشيه جاده قديم قزوين- تهران بنايي قديمي وجود دارد كه در افواه به امامزاده "بي غيرت" معروف است؛ با اين كه از زمان مرگ صاحب اين مقبره و ساخت بناي آن زمان زيادي نمي‌گذرد، درباره آن افسانه‌ها بسيار مي‌گويند و در مثل‌ها، از آن زياد ياد مي‌شود.

ادامه نوشته

تاريخچه پيدايش نوروز در ايران

پيدايش جشن نوروز

    در ادبيات فارسي جشن نوروز را مانند بسياري از آيين هاي ديگر ، رسم ها ، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند. شاعران و نويسندگان قرن چهارم و پنجم هجري ، چون فردوسي ، منوچهري ، عنصري ، بيروني ، طبري ، مسعودي ، ابن مسکويه ، گرديزي و بسياري ديگر که منبع تاريخي - اسطوره اي آنان بي گمان ادبيات پيش از اسلام بوده ، نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند ، که تنها به چند نمونه و مورد اشاره مي شود:


    جهان انجمن شد بر تخت اوي
    از آن بر شده فره بخـت اوي
    به جمشيـد بر گـوهر افشاندند
    مر آن روز را روز نو خواندند
    سرسال نو هرمـز فرودين
    بر آسوده از رنج تن، دل ز کين
    به نوروز نو شاه گيتي فروز
    بر آن تخت بنشست فيروز روز
    بزرگان به شادي بياراستنـد
    مي و رود و رامشگران خواستند

    محمد بن جرير طبري نوروز را سر آغاز دادگري جمشيد دانسته است : « جمشيد علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم ، شما نزد من باشيد تا هر چه در او داد و عدل باشد بنماييد ، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم [مجلسي که به شکايت مردم در باب ظلمهايي که بدانان شده، رسيدگي مي شده]نشست ، روز هرمز بود از ماه فروردين ؛ پس آن روز رسم کردند.»
    ابوريحان بيروني ، پرواز کردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند: «چون جمشيد براي خود گردونه بساخت ؛ در اين روز بر آن سوار شد ، و جن و شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم براي ديدن اين امر به شگفت شدند پس اين روز را عيد گرفته و براي يادبود آن روز تاب مي نشينند و تاب مي خورند.»
    به نوشته گرديزي: « جمشيد جشن نوروز را به شکرانه اين که خداوند گرما و سرما و بيماري و مرگ را از مردمان گرفت و سيصد سال بر اين جمله بود ، برگزار کرد » و هم در اين روز بود که جمشيد بر گوساله اي نشست و به سوي جنوب رفت ، به حرب ديوان و سياهان ، و با ايشان حرب کرد و همه را مقهور ساخت.
    و سرانجام خيام مي نويسد که « جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد به برج حمل [هر يک از دوازده حصه ي منطقةالبروج، که اسامي آنها از اين قرار است: 1- حمل 2- ثور 3- جوزا 4- سرطان 5- اسد 6- سنبله 7- ميزان 8- عقرب 9- قوس 10- جدي 11- دلو 12- حوت ] قدما براي هر يک از برجهاي دوازده گانه ي فلکي(منطقة البروج) قوه ي فاعله و منفعله قائل بودند ، يعني آنها را گرم و سرد يا خشک و تر مي پنداشتند، به همين جهت دوازده برج را به چهار دسته ، آبي ، آتشي ، بادي و خاکي تقسيم کرده بودند، که هر سه برج، به يکي از اين تقسيمات تعلق دارد. برجهاي آبي: برجهايي که داراي مزاجي سرد و ترند: سرطان، عقرب و حوت. برجهاي آتشي: برجهايي که داراي مزاجي گرم و خشک اند: حمل، اسد و قوس. برجهاي بادي: برجهايي که داراي مزاجي گرم و ترند: جوزا، ميزان و دلو. برجهاي خاکي: برجهايي که داراي مزاجي سرد و خشک اند: ثور، سنبله وجدي.] ، نوروز را جشن گرفت: سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بوده ، يکي آنکه هر سيصد و شصت و پنج شبانه روز به اول دقيقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدين دقيقه نتواند باز آمدن ، چه هر سال از مدت همي کم شود ؛ و چون جمشيد ، آن روز دريافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
    در خور يادآوري است که جشن نوروز پيش از جمشيد نيز برگزار مي شده و ابوريحان نيز ، با آنکه جشن را به جمشيد منسوب مي کند ، يادآور مي شود که ، آن روز را که روز تازه اي بود جمشيد عيد گرفت ؛ اگر چه پيش از آن هم نوروز ، بزرگ و معظم بود.
    گذشته از ايران ، در آسياي صغير و يونان، برگزاري جشن ها و آيين هايي را در آغاز بهار سراغ داريم. در منطقه ليدي بر اساس اسطوره هاي کهن، به افتخار سي بل، الهه ي باروري و معروف به مادر خدايان، و الهه ي آتيس جشني در هنگام رسيدن خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال بهاري، برگزار مي شد. مورخان از برگزاري آن در زمان اگوست شاه در تمامي سرزمين هاي يونان و ليدي و آناتولي خبر مي دهند. به ويژه از جشن و شادي بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارچ (4 تا 7 فروردين).
    صدرالدين عيني درباره برگزاري جشن نوروز در تاجيکستان و بخارا (ازبکستان) مي نويسد: «... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستني ها، راست آمدن اين عيد، طبيعت انسان هم به حرکت مي آيد. از اين جاست که تاجيکان مي گويند: حمل، همه چيز در عمل. در حقيقت اين عيد به حرکت آمدن کشت هاي غله، دانه و سرشدن (آغاز) کشت و کار و ديگر محصولات زميني است که انسان را سير کرده و سبب بقاي حيات او مي شود.
    وي در جاي ديگر مي گويد: در بخارا «نوروز» را که عيد ملي عموم فارسي زبانان بوده ، بسيار حرمت مي کردند. حتي ملاي هاي ديني اين عيد را که پيش از اسلام ، عادت ملي بوده بعد از مسلمان شدن هم را ترک نکردند ، حتي رنگ ديني اسلامي داده و از وي فايده مي بردند. ولي برگزاري شکوهمند و همگاني اين جشن در دستگاه هاي حکومتي و سازمان هاي دولتي و غير دولتي و در بين همه قشرها و گروه هاي اجتماعي، بي گمان، از ويژگي هاي ايران زمين است که با وجود جنگ و ستيزها، شکست ها و دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي، اعتقادي علمي و فني، از روزگاران کهن پا برجا مانده و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ هاي ديگر نيز راه يافته است؛ در مقام مقايسه، امروز جامعه و کشوري را با جشن و آيين چندين روزه اي که چنين همگاني و مورد احترام و باور خاص و عام، فقير و غني، کوچک و بزرگ و بالاخره شهري و روستايي و عشايري باشد، سراغ نداريم.

    آغاز سال
    مردم شناسان را عقيده بر اين است که محاسبه آغاز سال، در ميان قوم ها و گروه هاي کهن، از دوران کشاورزي، همراه با مرحله اي از کشت يا برداشت بوده و بدين جهت است که آغاز سال نو در بيشتر کشورها و آيين ها در نخستين روزهاي پائيز، زمستان و يا بهار مي باشد.
    نخستين محاسبه ي فصل ها، بي گمان در همه جوامع، با گردش ماه که تغيير آن محسوس تر و عيني تربود، صورت گرفت؛ اما به علت نارسايي ها و ناهماهنگي هايي که تقويم قمري، با تقويم دهقاني داشت، محاسبه و تنظيم تقويم بر اساس گردش خورشيد انجام شد.
    سال در نزد ايرانيان همواره داراي فصل نبود، زماني شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه؛ زماني ديگر تابستان هفت ماه (از فروردين تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردين) بود و سرانجام از زماني نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسيم شد. گذشته از ايران: «سال و ماه سغدي ها، خوارزمي ها، سيستاني ها در شرق و کاپادوکي ها و ارمني ها در مغرب ايران، بدون کم وزياد همان سال و ماه ايراني است.»
    آغاز سال ايرانيان، هر چند زماني دستخوش تغيير گرديد ولي حمزه اصفهاني در کتاب «سني ملوک الارض و الانبياء» و ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» مي گويند که آغاز سال ايراني، از زمان خلقت انسان (يعني ابتداي هزاره هفتم از تاريخ عالم) روز هرمز از ماه فروردين بوده يعني وقتي که آفتاب در نصف النهار، در نقطه اعتدال ربيعي و طالع سرطان قرار مي گرفت.

اولين‌ها؛ تاريخ مكتب‌خانه و مدارس نوين در حصار خروان

تاريخ مكتب‌خانه و مدارس نوين در حصار خروان

تات بوك

تعليم و تربيت فرزندان، از تكاليفي است كه آئين مبين اسلام، آن را براي والدين فرض كرده است. به همين سبب، تربيت كودكان در حد توان و آموزش اخلاق، آداب و رسوم زندگي و مناسك دين‌داري، همواره در خانواده‌هاي مسلمان دغدغه پدران و مادران بوده است.  در حصار خروان نيز اين دغدغه با اعزام كودكان به «مكتب خانه» مورد توجه بود. باب مدراس جديد و يا به تعبير نخستين «رشديه» در دهه 1330 در حصار خروان باز شد. در اين بحث سعي داريم، با تكيه بر گزارش‌هاي افواهي و سينه به سينه پيران حصار خروان به معرفي اجمالي مكتب‌خانه و مكتب‌داري و سپس گشايش مدارس در حصار خروان بپردازيم.

ادامه نوشته

رسم «خانه‌خواهي» در حصار خروان

رسم «خانه‌خواهي» در حصار خروان
تات بوك


پيش‌گفتار
«خانه‌خواهي» از آداب و رسوم مهمان‌نوازي اهالي حصار خروان بود كه زماني رونقي بسيار داشت و همدلي عاطفي بين اهالي حصار خروان و روستائيان كوه‌نشين الموت و طالقان را تعميق مي‌ساخت. اين رسم، به دليل تغيير شرايط زيستي، بهبود جاده‌ها، تغيير مسير جاده‌ها، ورود خودرو به مسيرهاي كوهستاني و سهولت آمد و شد به شهر، از بين رفت و متأسفانه طي دهه‌هاي اخير ديگر اثري از آن نيست. در اين بحث سعي داريم با اشاره‌اي گذرا به اين رسم، به آثار فرهنگي و اجتماعي آن بپردازيم باشد كه با احياي بخشي از جلوه‌هاي اين رسم، آثار و بركات آن نيز در حصار خروان احيا گردد.

ادامه نوشته

نگين انگشتر حصارخروان

 از وقتي كه چشم باز كردم و يادم مياد هميشه امامزادگان احمد و محمود(عليهما السلام) شهرك حصارخروان مكان سياحتي و زيارتي شهرما بوده و هست.
به قول يكي از دوستان ما غم و شادي و تفريح و عزاداري و راهپيمايي و خيلي از كارهاي ديگمون ختم به امامزاده ميشه و سرانجام نيز در همين مكان آرام خواهيم گرفت.

http://s1.picofile.com/file/7661953652/Image0244_jpg_1.jpg

بسياري از ما ممكنه براي مدت زماني نسبتا طولاني و يا كوتاه حصار رو ترك كرده باشيم ، يكي از چيزهايي كه يادش تو غربت هميشه مارو به دلتنگي ميندازه غروب هاي پنجشنبه امامزاده شهرمونه كه واقعا جلوه ي زيبايي داره.

خوشبختانه در سالهاي اخير به اين مكان زيارتي-سياحتي شهرما كه جنبه گردشگري هم پيدا كرده بيشتر توجه ميشه، اما نيازمند حمايت بيشترمسئولين و اهالي محترم هست.
 در اينجا لازم مي دانيم از زحمات بي وقفه آقايان عمورحيم معصومي و محمدباقر رضاييان و ساير هيئت امناي امامزادگان تقدير و تشكر لازم را داشته باشيم.

ورزش ها و بازيهاي كهن در حصارخروان

ورزش ها و بازيهاي كهن در حصارخروان

تات بوک :شايد بازي و ورزش، تنها مقوله‌اي تفنني و تفريحي به نظر برسد. اما روح و جسم آدمي براي افزايش فعاليت روزانه و كيفي‌تر شدن آْن نيازمند ورزش و سرگرمي نيز هست.

پيش از آنكه ورزش‌هاي مدرن و گاه نامناسب به جامعه ايراني هجوم آورد، تفريحات و ورزش‌هاي بومي بخشي از فرهنگ مردم بود. بماند كه در سالهاي اخير تماشاي ورزش ديگران از طريق تلويزيون و ماهواره، خود جاي ورزش را هم گرفته است.

ادامه نوشته

سَرِ ميرزا كوچك خان؛  يك شب مهمان حصار خروان

سَرِ ميرزا كوچك خان؛

يك شب مهمان حصار خروان

تات بوك : سالها پيش از قول مُعَميرين و افراد مُسِن حصار خروان، نقل شده بود كه سر ميزا كوچك خان، را ديده‌اند. اين واقعه مربوط به چه زماني است؟

ميرزا كوچك خان در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجري شمسي به شهادت رسيد. بنابراين بايد واقعه حضور اين سر در حصار خروان را بايد پس از اين تاريخ مورد بررسي قرار داد.


ادامه نوشته

آمار جمعيتي دهستان حصار خروان

شبكه اطلاع رساني استان قزوين، در گزارشي روند شكل گيري تقسيمات كنوني اين استان را ارائه داده است. در اين گزارش، بخشي به شهرستان البرز كه دهستان حصارخروان نيز جزئي از آن است؛ پرداخته است.

متن كامل اين گزارش را در ادامه مطلب ببينيد:

ادامه نوشته

آداب و رسوم جشن‌ و سرور در حصارخروان

آداب و رسوم جشن‌ و سرور در حصارخروان


 جشن‌ها و سرورها، يكي از جلوه‌هاي فرهنگي مردمان اقوام و ملل مختلف است؛ در فرهنگ اسلامي و شيعي، به طور مستقيم و نيز عارضي برگزاري جشن و سرور مورد توجه است.
به علاوه آثار فردي و اجتماعي قابل توجهي در برگزاري جشن و سرور مشاهده مي‌شود؛ "فرهنگ‌پذيري"، "كاهش آلام روحي و رواني"، "كسب بهجت معنوي و انبساط روحاني"، "صله‌رحم و ديد و بازديد"، "كسب اطلاع از احوال آشنايان و خويشاوندان"، "اطعام خويشاوندان و مسكينان" و...
بركات بسيار ديگر را مي‌توان در جشن‌ها و سرورها ديد. بديهي است كه مديريت برگزاري جشن‌ها و سرورها بايد با نگرشي عميق، متعالي و خردمندانه باشد كه ضمن دارا بودن اين آثار و بركات مادي و معنوي، تبعات منفي براي جامعه ايجاد نكند. اين آثار منفي كه ممكن است شامل لغزش و خطاهاي اخلاقي باشد كه بعد از سرور و گاه شادي آني، آلام روحي مضاعف ناشي از گناه را پديد مي‌آورد و يا حوادث ناگواري را كه گاه در چهارشنبه سوري‌ها شاهد آن هستيم، به ارمغان آورد.
در ادامه به يك سلسله از جشن‌ها و سرورهاي "آئيني" و "بومي" كه در حصارخروان و روستاهاي اطراف رايج بوده و برخي از آنها به ديار فراموشي سپرده شده است، اشاره مي‌كنيم و جشن‌ و سرورهاي "خانوادگي" مانند عقد و عروسي و.. را به مجالي ديگر مي‌سپاريم.

ادامه نوشته