خط تاكسيراني ارواح خبيسه.(حصارنامه)

روز: سه شنبه ...

تاريخ: 92/9/5 ...

ساعت: 17:15 دقيقه بعد از ظهر ...

مكان : قزوين- خيابان حكم آباد ايستگاه تاكسيراني ارواح خبيسه

اينجا قزوين است صداي ما را از ايستگاه ارواح خبيسه مي شنويد!

به گزارش خبرنگار فداكار حصارنا كه دل را به دريا زده تا پاسي از بعد ازظهر ريسك نرسيدن به خانه را پذيرفت و سوار آخرين تاكسي اين خط در ساعت 17 نگرديد تا به وظيفه ي رسانه اي خويش جامه عمل بپوشاند .

ساعت 17 بود كه آخرين خودروي خطي جلوي صف طويل مسافران يخ زده ايستاد و موفق شد 4 نفر از 8 نفر را سوارد كند تا به مقصد شان؛ يعني آغوش گرم خانواده برساند . من نيز كه دورادور نظاره گر اين صحنه بودم نگران احوال آن چند نوجوان باقي مانده بودم، كه اتفاقاً يكي از آنها نيز دختري جوان بود كه حتماً دل پدر مادر بي چاره اش تا به حال به هزار راه رفته بود .در همين حين نگاهي به صد متر پائين تر و تنها صد متر پائين تر در ايستگاه روستاي رزجرد انداختم و انبوه تاكسي هاي خطي را ديدم و در همين حين آه از نهادم بلند شد، برگشتم و نگاهم را به جواني از آن چند جوان كه در كنار تير برق و تابلوي ايستگاه ارواح ايستاده بود و به دور دست ها مي نگريست دوختم ، در فكر او چه مي گذشت آيا به سرنوشت شوم خود كه چرا بايد يك حصاري باشد فكر مي كرد و يا چرا اصلا در حصارخروان متولد شده؟ و يا شايد هم والدين خودش را سرزنش مي كرد كه چرا از حصار كوچ نكرده اند و به چند كيلو متر جلوتر يعني مهد امكانات ؛ شهر نوپاي محمديه مهاجرت نكردند؟ هرچه بود از نگاه خسته اش مي شد فهميد كه چقدر ناراضيست و چقدر حسرت ماشينهاي لوكس دوستان شهريش را مي خورد و همچنان به آينده اميدوار است تا شايد با تحصيل به جايي برسد و مال و منالي بهم بزند تا بتواند كاستي هاي دوران جواني خود و كمبودهايش را با مهاجرت از محل تولدش و روي آوردن به شهري بزرگتر و بهتر جبران نمايد.

باشد كه مسئولين حصارخروان به خويش ببالند./


يادداشت اين هفته: مشكل تاريخي حصار خروان

مشكلي كه سالهاست مردم حصار خروان با آن دست و پنجه نرم مي كنند

http://media5.irna.ir/1391/13910703/80337864/80337864-3206768.jpg

قابل ذكر است كه با توجه به اهميت اين موضوع انجمن وبلاگ نويسان حصار خروان يك نظر سنجي تحت عنوان بزرگترين مشكل حصار خروان برگزار كرد ؛كه اكثريت مردم با آرايء 95 درصدي به مشكلات ناوگان حمل و نقل مسافري رأي داده اند، شايد كه مسئولين حصار خروان از خواب خوش بيدار شوند.

از زماني كه چهارپايان در حصار خروان و مناطق اطراف آن وظيفه حمل و نقل را برعهده داشته اند بيش از چند دهه مي گذرد،يادش بخير در آن سالها كسي در راه نمي ماند ،كسي جا نمي ماند؛عجب خوش ركاب و خوش مرام بودند آن چهار پايان محترم يادشان گرامي باد.
اما چندي بعد كه مردم در روستاي هايي چون حصار نيز گرفتار زندگي ماشيني شدند و چهار پايان به اسطبل ها پناه بردند و يا فروخته شدند و يا صرفا مورد استفاده چوپانان قرار گرفتند.مردم حصار نيز مورد غضب قرار گرفته و در دام مشكلات اياب و ذهاب افتادند و بي برنامگي و عدم توانايي مسئولين حصار خروان نيز مزيد بر علت شد كه مردم از نظر اياب ذهاب و رفت و آمد به شهر هاي همجوار كه اكثر اين مسافرت ها نيز جنبه حياتي داشته است حسابي دچار مشكل شده و با وجودي كه حصار خروان اصالتي مهاجر پذير دارد مردم بومي عطاي اين شهر كهن را به لقايش ترجيح دهند و به شهر هاي اطراف كه از امكانات بهتري بهرمند هستند و هم مسئولين دلسوز تر و متعهد تري دارند مراجعت نمايند .
تا از شر اين همه گرفتاري خود و فرزندانشان رهايي يابند .تا كه شايد بتوانند امكانات بهتري را براي معيشت خانواده و تحصيل فرزندانشان تهيه نمايند.
و اما در اين ميان آن عده از ساكنين بومي و غير بومي كه همچنان علي رغم مشكلات فراوان به اين شهر كهن وفادار ماندند و يا حتي برخي كه توان مهاجرت را نداشتند.همچنان در فقر امكانات بسر مي برند كه مي توان گفت بزرگترين اين فقرها  نبود ناوگان حمل و نقل بين شهريست كه با اندكي تلاش بيشتر و پيگيري مستمر تر مي شد كه مهيا گردد.
ولي نشد و يا شايد اصلا براي مسئولين مهم نيست ؟
اما يادمان باشد كسي كه مسئول است علي رغم رفاه و آسايش خانواده خود اندكي هم به فكر مردم هم باشد .شايد كه بتوانند لحظاتي خود را به جاي آنان قرار داده و بيش از 2 ساعت در آفتاب سوزان منتظر آقايان رانندگان محترم خط حصار - قزوين بمانند .شايد اين آفتاب سوزان اندكي آنان را به تفكر وادار كند كه ديگر زمان اين رسيده كه مردم حصار نيز رنگ آسايش را ببينند.
امضاء
يك انسان خوش بين تر از بقيه./

خواهشمنديم نظراتتان را با ما در ميان بگذاريد