خواستگاری دخترها از پسرها فاجعه است؟!**(حتما بخوانيد)**



"می‌دانم که رسم نیست دختر از پسر خواستگاری کند اما من می‌خواهم پسرتان را برای دخترم خواستگاری کنم! من پسرتان را دوست دارم و می‌دانم که دخترم را خوشبخت می‌کند. دخترم 20 سالش است و دانشجوی حسابداریه... می‌دونم چقدر پسرتو دوست داری اما من هم دخترم رو دوست دارم و نمی‌خواهم هر کسی دامادم بشه. خود مریم هم راضیه... اصلا کی بهتر از پسر شما... الان هم نمی‌خواهد جواب بدی... برو با پسرت صحبت کن شاید اون هم از مریم خوشش اومد..."
وقتی دخترها خواستگاری می روند!

این جملات را رگباری گفت و رفت. با خودم گفتم: "مردم چقدر پررو شدند! برای دخترش شوهر پیدا نمی‌کنه اومده سراغ پسر من..."

اما وقتی امین از موضوع با خبر شد، چشمانش برقی زد. واقعا غافلگیرم کرد؛ فکر نمی‌کردم پسرم از این موضوع استقبال کند. حتی شوهرم هم بدش نیامد! وقتی به آنها گفتم:" مگر می‌شود دختر از پسر خواستگاری کند؟ یعنی شما به عنوان یک مرد از این موضوع بدتان نیامد؟ آیا خواستگاری دختر از پسر نشانه بی‌حیایی او نیست؟ آیا همین دختر که توانسته از پسری خواستگاری کند فردا دنبال پسر دیگری نمی‌رود؟..." واقعا نمی‌دانستم دیگر چه چیزهای دیگری بگویم اما پسرم در پاسخ همین چند جمله گفت: "مادر من، خانواده دختری که به من علاقه دارد همه رسم و رسومات و حتی آبروی خود را برای به دست آوردن من کنار گذاشته‌اند و من حس بدی ندارم. اتفاقا این نشانه علاقه است تا بی‌حیایی. آنها می‌دانند که ماجرای خواستگاری از پسرتان در فامیل و آشنا می‌پیچد و همین می‌تواند ضامن زندگی من و مریم باشد. من به عنوان مرد خیلی خوشحالم که آنها حرف دلشان را زدند و مانند خیلی از خانواده‌ها با برنامه‌ریزی و کارهای عجیب و غریب و به صورت غیرمستقیم دخترشان را تبلیغ نکردند. آنها راست و حسینی گفتند ما پسرتان را می‌خواهیم... این یعنی واقعا من را دوست دارند..." برایم جالب بود که شوهرم هم همین اعتقاد را داشت. او هم گفت: " کجای این کار بی‌حیایی است. مگر خود مریم آمده خواستگاری؟ یا مگر مریم با پررویی توی چشمای شما نگاه کرده و گفته پسرتان را می‌خواهم؟ خب مادرش این کار را کرده و به نظرم بی‌حیایی نیست. تازه اگر زن بدذات باشد، مفسد می‌شود چه ازش خواستگاری کنند چه از کسی خواستگاری کند!"  اما من هنوز گیج بودم، گیج گیج!

راه‌حل برون رفت از بحران افزایش سن ازدواج خواستگاری دختران از پسران است. در حال حاضر فاصله سن بلوغ تا ازدواج 15 الی 17 سال شده است و با توجه به تغییرات جامعه و حرکت به سوی مدرنیته برای کم کردن این فاصله سنی، دختران نیز در صورت لزوم باید بتوانند از پسران خواستگاری کنند و این مسئله باید در جامعه فرهنگ‌سازی شود

حالا یک سال از آن موضوع گذشته است. همه فامیل و آشنا به عروسم حسودی می‌کنند چون پسرم او را می‌پرستد! پسرم آن قدر مریم را دوست دارد که هیچ‌کس باورش نمی‌شود. شوهرم نیز به عروسش علاقه زیادی دارد و هدیه‌های بسیار گرانی برایش می‌خرد. من هنوز هم گیج هستم؛ گیج گیج.

جلسه خواستگاری
خوب یا بد؟

خواستگاری دختران از پسران شدنی است؟ معایب این کار بیشتر است یا محاسن آن؟ چرا پسران می‌توانند به راحتی از کسی که علاقه دارند خواستگاری کنند اما دختران نمی‌توانند؟ چرا دختری که خواستگار مناسب ندارد باید به پیردختر شدن محکوم شود در حالی که می‌داند می‌تواند با ابراز علاقه به پسر مورد علاقه‌اش با او ازدواج کند؟ اگر ابراز علاقه و خواستگاری دختران از پسران فرهنگ‌سازی شود، خیلی از مشکلات ازدواج کمتر نمی‌شود؟ آیا سخت‌گیری خانواده‌های دختر کمتر نمی‌شود؟ مهریه‌های سنگین فراموش نمی‌شود؟ بریز و بپاش‌ها کمتر نمی‌شود؟ قرض کردن‌ها و سختی کشیدن برای برگزاری یک مراسم عروسی و تهیه جهیزیه کمتر نمی‌شود؟ سن ازدواج پایین‌تر نمی‌آید؟

 مجید ابهری، جامعه‌شناس در این باره نظرات جالبی دارد. او به ایسنا می‌گوید: راه‌حل برون رفت از بحران افزایش سن ازدواج خواستگاری دختران از پسران است. در حال حاضر فاصله سن بلوغ تا ازدواج 15 الی 17 سال شده است و با توجه به تغییرات جامعه و حرکت به سوی مدرنیته برای کم کردن این فاصله سنی، دختران نیز در صورت لزوم باید بتوانند از پسران خواستگاری کنند و این مسئله باید در جامعه فرهنگ‌سازی شود.

خانواده دختری که به من علاقه دارد همه رسم و رسومات و حتی آبروی خود را برای به دست آوردن من کنار گذاشته‌اند و من حس بدی ندارم. اتفاقا این نشانه علاقه است تا بی‌حیایی. آنها می‌دانند که ماجرای خواستگاری از پسرتان در فامیل و آشنا می‌پیچد و همین می‌تواند ضامن زندگی من و مریم باشد. من به عنوان مرد خیلی خوشحالم که آنها حرف دلشان را زدند و مانند خیلی از خانواده‌ها با برنامه‌ریزی و کارهای عجیب و غریب و به صورت غیرمستقیم دخترشان را تبلیغ نکردند. آنها راست و حسینی گفتند ما پسرتان را می‌خواهیم

او می‌افزاید: در حال حاضر از موانع ازدواج می‌توان به سه عامل اشاره کرد؛ یکی موانع محیطی و عوامل بازدارنده اقتصادی مانند بیکاری، کافی نبودن حقوق یا گرانی مسکن و عامل دوم سنت‌های غلط خانوادگی مانند مهریه‌های غیرمتعارف و هزینه‌های وحشتناک مراسم ازدواج است که باعث می‌شود پسر تا پایان عمر در حال پرداخت اقساط یک شب عروسی باشد. عامل سوم به مسائل تربیتی و علل رفتاری برمی‌گردد که امروزه 70 درصد از جوانان از پذیرفتن مسئولیت و اداره یک خانواده وحشت دارند و زندگی‌های مجردی آنان را بد عادت کرده است و در این میان والدین مقصران اصلی هستند. ابهری با بیان اینکه از کودکی باید مسئولیت‌پذیری را به کودک آموخت، اظهار کرد: مسائل بسیار کوچکی در تربیت کودکان می‌تواند در مسئولیت‌پذیری جوانان در آینده موثر باشد. به طور مثال سپردن وظیفه آبیاری و رسیدگی به یک گلدان می‌تواند در مسئولیت‌پذیری کودک موثر باشد.

خواستگاری

این جامعه‌شناس با بیان اینکه کمرنگ شدن مهارت‌های زندگی و بی‌توجهی به ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی باعث شده است تا بسیاری از جوانان در انتخاب همسر، سلیقه والدین را نپذیرند، افزود: به همین منظور تمایل به حضور در سایت‌های همسریابی بیشتر شده و افراد در فضای مجازی یا کوچه و خیابان به دنبال همسر هستند و در این راستا تحقیقات نشان داده است که 85 درصد از ازدواج‌های خودگزین که بر اساس معیارهای مادی و ظاهری صورت گرفته، در ظرف کمتر از پنج سال به طلاق منجر شده است. سایت‌های همسریابی به ایجاد رابطه میان دختر و پسرمشغول هستند و هیچ نهاد نظارتی بر آنها نظارت ندارد. ابهری در مورد پیشنهاد وزارت ورزش و جوانان مبنی بر راه‌اندازی سایت‌های همسریابی در ذیل مراکز مشاوره، ادامه داد: باید یک کارگروه تخصصی به بازنگری صلاحیت موسسان و گردانندگان این سایت‌ها بپردازد و در صورت تایید و تصویب، سایت‌های مجاز اعلام شوند. در حال حاضر اطلاعات داده شده از سوی جوانان در این سایت‌ها خصوصا پسران معمولا نادرست است. وی با اعتقاد به اینکه به شدت مخالف ازدواج از طریق فضای مجازی است، اظهار کرد: در فضای مجازی در صحت اطلاعات افراد هیچ‌گونه تضمینی وجود ندارد و اکثر اطلاعات همچون تحصیلات، درآمد و سن به دروغ ثبت می‌شود.



رئیس جمهور شدن واقعاً چقدر می ارزد؟! ((حتما بخوانيد))


بدتر از اصل ماجرا این که رسانه های دولتی ، ابتدا اصل نامه انتظامی را جعلی می خوانند و یادشان می رود که نویسنده نامه حی و حاضر است و سپس دولتی ها در اطلاعیه ای راجع به نامه ،به جای عرض شرمساری و عذرخواهی، به عزت الله انتظامی نیش و کنایه می زنند که "شرایط کنونی ایشان برای ما قابل درک است" و لذا احترامشان را نگه می داریم.
عصرایران: "خدایا مرا با آبرو بمیران" ، این جمله سوزناکی است که عزت الله انتظامی در پایان نامه اش که روز جمعه ۲۷ اردیبهشت ۹۲ خطاب به مردم ایران نوشته ، آورده است ؛ او در ۸۹ سالگی ، تنها دو آرزو دارد: راه اندازی بنیاد فرهنگی-هنری انتظامی و مرگ با آبرو.
 
انتظامی از مدت ها پیش در صدد راه اندازی بنیاد فرهنگی و هنری است تا یادگاری از او در سال های پس از درگذشتش باشد. هم از این روست که در این سنین کهنسالی ، تمام همّ و غمّ خود را مصروف راه اندازی بنیادش کرده است و برای نیل به مقصود ، علاوه بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، حتی از ریاست جمهوری نیز مدد جسته است. اما گویا برای مقامات ارشد ریاست جمهوری ، نه عزت الله انتظامی مهم است و نه بنیادی که می خواهد بنا کند. ماجرای شنبه هفته گذشته نشان داد که برای آنها ، سوء استفاده از یک "برند هنری" ، مهم تر از همه چیز است.
 
خلاصه ماجرا از این قرار است که روز شنبه از ریاست جمهوری به عزت الله انتظامی زنگ می زنند که برای پیگری کارهای بنیادت آماده شو ، ماشین می آید دنبالت.
اما به جای امور بنیاد ، او را به ستاد انتخابات می برند و انتظامی که در آنجا متوجه می شود ، وارد سالن اصلی نمی شود و در سالنی بیرون از سالن ثبت نام ، بر روی صندلی می نشیند که ناگهان می بیند احمدی نژاد و مشایی به سمتش می آیند و در سمت راست و چپش می نشینند و بعد از گرفتن چند عکس ، او را تنها می گذارند و سپس جوانی به سمتش می آید و می گوید: کارهای بنیاد بماند برای بعد. (مشروح ماجرا به روایت خود عزت الله انتظامی را اینجا بخوانید.)
 
 
انتظامی
 
نگاهی به تصاویر روز ثبت نام نیز بر روایت انتظامی صحه می گذارند: او در هیچ کدام از صحنه های مربوط به ثبت نام حضور ندارد و در عکس هایی هم که از او و مشایی و احمدی نژاد مشترکاً گرفته شده است ، بسیار غمگین و سرخورده به نظر می رسد.
این در حالی است که اگر انتظامی برای حمایت از مشایی به ستاد انتخابات رفته بود ، قاعدتاً باید در سالن ثبت نام و هنگام گرفتن عکس های تبلیغاتی از صحنه های ثبت نام و سخنرانی احمدی نژاد برای مشایی حاضر می شد نه این که در بیرون از آنجا و با چهره ای افسرده و سری پایین بر روی صندلی خارج از سالن. همچنین باید کلامی درباره کاندیدای مورد علاقه اش مطرح می کرد تا تیتر روزنامه های حامیان دولت باشد ولی چنین هم نشد.
 
ثبت نام مشایی
 
روزی که احمدی نژاد ، مشایی را برای ثبت نام به وزارت کشور برد و سپس عکس های عزت الله انتظامی در همراهی آنان منتشر شد ، خیلی ها متعجب شدند که چرا شخصی به وزانت و اعتبار انتظامی خود را خرج سیاسی بازی احمدی نژاد و مشایی کرده است و ای بسا بسیاری از نگاه ها نیز درباره وی دگرگون شد ولی دردنامه انتظامی نشان داد که ماجرا چه بوده است.
 
این سوء استفاده تاریخی و شرم آور ، نشانه ای از برخی واقعیت هاست:
 
۱ - رئیس جمهوری که باید حافظ حیثیت مردم باشد ، کاری می کند که فغان یک هنرمند ۸۹ ساله به آسمان می رود که خدایا مرا با آبرو بمیران.
وقتی با یک هنرمند نامدار چنین می کنند ، خداوند به داد مردم عادی برسد.
 
۲ - برای برخی ، رسیدن به هدف های مادی ، آنقدر مهم است که حاضرند برایش هر کاری ، حتی زشت و غیراخلاقی هم که باشد انجام دهند. این کار می تواند حتی سوء استفاده از یک پیرمرد ۸۹ ساله هم باشد.
 
۳ - برغم بزرگنمایی هایی که می کنند ، خودشان هم می دانند که مشایی رأی ندارد و به همین دلیل از هر امکانی برای نجات کاندیدای دولت استفاده می کنند: از حضور تبلیغی احمدی نژاد در ستاد انتخابات تا فریب عزت الله انتظامی با عنوان ثبت بنیاد فرهنگی اش.
خارج از مسائل سیاسی ، واقعاً چقدر زشت است که یک پیرمرد ۸۹ ساله را با وعده پیگیری طرح فرهنگی اش ، از خانه بیرون بکشند و او هم کلی مدارک مربوط به بنیادش را با خود بیاورد و بعد با او چند عکس تبلیغی بگیرند و بروند.
 
۴ - برخی آنقدر کوته اندیش هستند که فکر نمی کنند با روشن شدن واقعیت ، کار به اصطلاح تبلیغی شان به ضد تبلیغ برای خودشان تبدیل می شود.
آنها در مملکت داری هم اینگونه دوراندیش هستند! و اوضاع کنونی کشور، محصول این افراد با تدبیر(!) است.
 
۵ - و بدتر از اصل ماجرا این که رسانه های دولتی ، ابتدا اصل نامه انتظامی را جعلی می خوانند و یادشان می رود که نویسنده نامه حی و حاضر است و سپس دولتی ها در اطلاعیه ای راجع به نامه ،به جای عرض شرمساری و عذرخواهی به عزت الله انتظامی نیش و کنایه می زنند که "شرایط کنونی ایشان برای ما قابل درک است" و لذا احترامشان را نگه می داریم.
 
به راستی رئیس جمهور شدن واقعاً چقدر می ارزد؟!