880هزار نفر در اروپا به "بردگي" گرفته شدهاند

مقدمه
آيا تاكنون از خود پرسيدهايم اين شيطان كه اين همه در آيات و روايات در مورد دشمني او تاكيد شده و ما را به مبارزه با او فراخواندهاند، چه كسي است؟ چرا شيطان با همه آدميان دشمن است؟ چرا از روز آفرينش انسانها تاكنون، لحظهاي براي به دام انداختن آنها آرام نگرفته و تا قيامت نيز آرام نميگيرد؟ چگونه اين دشمن، انسانهاي بيشماري را از قشرهاي گوناگون به ضلالت گمراهی کشانده و هنوز هم با وسوسهها و شگردهاي نو به ميدان ميآيد تا گروهي ديگر را شكار كند؟
علامه طباطبايي(ره) در تفسير ارزشمند الميزان ميفرمايند: «موضوع ابليس نزد ما، امري مبتذل و پيش پا افتاده است و اعتنايي به آن نداريم؛ جز آن كه روزي چند بار او را لعنت كرده، از شرش به خدا پناه ميبريم و برخي از افكار پريشان خود را از اين جهت كه از ناحيه اوست، زشت ميشمريم؛ ليكن بايد دانست كه اين موضوع، موضوعي است بسيار قابل تامل و شايان دقت و بحث. متاسفانه تاكنون در صدد برنيامدهايم ببينيم قرآن كريم درباره حقيقت اين موجود شگفت كه در عين اين كه از حواس پنهان است و تصرفاتي عجيب در عالم انسانيت دارد، چه ميگويد. چرا نبايد در صدد برآييم و چرا در شناختن اين دشمن خانگي و دروني اينقدر بياعتناييم؟ دشمني كه... تا ما را به عذاب جاودانه نيندازد، آرام نميگيرد».
امام كاظم(ع) در بخشي از پندهايشان به «هشام» درباره دشمني كه بيش از هر دشمني لازم است با او مبارزه شود، ميفرمايد: «نزديكترين و دشمنترين دشمنان تو، و كسي كه دشمنان تو را بر ضد تو ميشوراند، جز ابليس پليد كسي نيست».
شيطان دشمني است كه با اهدافي خاص به ميدان ميآيد و مبارزهاش حساب شده است. او از كمينگاهها و گلوگاههايي كه انسان در آنها به دام ميافتد، آگاه است و به هيچ چيز جز به اسارت درآوردن آدمي قانع نيست. بنابراين، آيا معقول است اين دشمن را دستكم گرفته، بدون شناخت و برنامه به جنگش رويم؟
تا کنون بیشتر در مورد نمادها و علائم شیطانپرستی بحث شده، ولی کمتر به نحوه عملکرد شیطان و پیروانش پرداخته شده است. در این سلسله مقالات بیشتر به شیوه های شیطان پرداخته میشود تا بتوان پیروان او را از روی نحوه عملکردشان نیز شناخت. ذکر این نکته ضروری است که در تهیه این مقالات از وب سایت هارون یحیی و کتاب تفسیر نمونه استفاده فراوان شده است.
بخش 1: شیطان، دشمن قسم خورده انسان
شیطان آنچنانکه از موارد استعمال آن به دست می آید موجودی است فتنه انگیز، موذی و مضرکه پیوسته در صدد آزار و اذیت و انحراف و گمراهی مردم است و بر ایجاد اختلاف و فساد کوششی پیگیر و مستمر دارد، چنانچه خداوند در آیه 91 سوره مائده می فرماید:
إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ... شيطان ميخواهد در میان شما دشمني و بغض و كينه ايجاد كند... .
اما ابلیس به معنای مایوس از رحمت خداست و آن موجودی است سرکش و عصیانگر که از روی نافرمانی و تمرد، دستور خداوند متعال را اطاعت نکرده و بر آدم خاکی سجده ننموده است.
شيطان اسم جنس (اسم عام) است و شامل نخستين شيطان و همه شياطین ميشود ولي ابليس اسم خاص است و اشاره به همان شيطاني است كه اغواگر آدم شد.
او یک افسانه یا موجود خیالی نیست، بلکه موجودی زنده بوده و در تمام ادوار تاریخ بشریت وجود داشته است. او هیچگونه تفاوتی میان انسان ها قائل نیست: جوان یا پیر، مرد یا زن، پادشاه یا گدا...، او مخالف تمام بشریت است، حتی در همین وقتی که این مطلب را می خوانید در پی گمراهی شماست! برای اینکه به هدف خود برسد، حتما لازم نیست که مردم او را عبادت کنند یا وجود خداوند را انکار کنند که او خودش هم این کار را انجام نداده است. یگانه آرزوی شیطان اینست که حتی المقدور انسانها را از حقیقت دین خداوند دور نگهدارد و نگذارد مردم صادقانه از خداوند پیروی کنند، و مردم را به عذاب ابدی گرفتار کند. حتی بعضی اوقات با استفاده از نام خداوند مردم را گمراه میکند!
ولی نبايد تصور كرد كه اين جمله بوی «جبر» می دهد، و شياطين مجبورند پيروان خود را گمراه سازند، بلكه اين نتيجه حتمی برنامه ای است كه آنها با ميل خود انتخاب كرده اند، مثلا هنگامی كه «ابليس» رئيس و سر سلسله شياطين، در برابر فرمان خدا سرپيچی كرد و با ميل و اراده خود راه طغيان و حتی اعتراض به ذات پاك خدا را پيش گرفت، چنين كسی جز اين كه گمراه و گمراه كننده باشد، سرنوشتی نخواهد داشت و همچنين شيطان های ديگر از انس و جن.
طغیان ابلیس درمقابل الله سبحانه وتعالی
در قرآن اصطلاح "شیطان" برای کسانی اطلاق می گردد که تا روز قیامت کوشش خواهند کرد انسان های روی زمین را از راه خداوند گمراه کنند. جد تمامی این شیطان ها "ابلیس" می باشد، کسی که در زمان خلقت آدم علیه سلام در مقابل امر خداوند نافرمانی کرد. بر اساس قرآن کریم زمانیکه خداوند آدم را خلق کرد به تمامی ملائک امر کرد که به این مخلوق جدید سجده کنند. تمام ملایک پیروی کردند، اما تنها کسی که از این امر اطاعت نکرد ابلیس بود. او ادعا نمود که بر آدم برتری دارد و قبل از اینکه خداوند او را از حضور خود دور کند و به زمین فرود آورد از خداوند خواست که به او مهلت دهد، از اینجا بود که دشمنی شیطان با انسان آغاز گردید، قرآن کریم تمام این حقیقت ها را به شکل ذیل بیان می کند:
البته باید توجه داشت که سجده فرشتگان برای آدم به معنی سجده پرستش نبوده است، زيرا پرستش مخصوص خدا است، بلكه سجده در اينجا به معنی خضوع و تواضع است (يعنی در برابر عظمت آدم خضوع كردند) و يا به معنی سجده برای خداوندی است كه چنين مخلوق موزون و با عظمتی آفريده است.
بعد از اینکه خداوند شیطان را بیرون راند، ابلیس کوشش های خود را برای فریب دادن آدم و حوا آغاز کرد. این واقعه که آغاز تاریخ بشریت است در قرآن چنین بیان گردیده است:
آری! شیطان وجود دارد. او دشمن است، دشمنی آشکار و مهارتی خاص در فریب دادن دارد.
بررسی منطق شیطان
دلیل نافرمانی ابلیس در مقابل خداوند در قرآن کریم به شکل ذیل بیان گردیده است:
چون ابلیس خود را نسبت به انسان برتر می دانست از تعظیم کردن به او امتناع کرد. ابلیس چنين می پنداشت كه آتش برتر از خاك است، و اين يكی از بزرگترين اشتباهات ابليس بود، شايد هم اشتباه نمی كرد و آگاهانه دروغ می گفت، زيرا می دانيم خاك سرچشمه انواع بركات و منبع تمام مواد حياتی و مهمترين وسيله برای ادامه زندگی موجودات زنده است، در حالی كه آتش چنين نيست.
به عبارت دیگر، تمام اساس غرور ابلیس بر تفاوت فیزیکی این دو مخلوق بنا شده. بهرحال هم ابلیس و هم انسان به هر شکلی که باشند، مخلوق خداوند هستند. این کاملا غیرمنطقی است که یک مخلوق، به گمان اینکه مواد متجانس او (آتش) بر مواد متجانس دیگری (خاک) برتری دارد، در مقابل کسیکه هر دو را خلق کرده، نافرمانی کند. این حقیقت در قرآن کریم به شکل ذیل بیان گردیده است:
جالب است که خود ابلیس انکار نمیکند که خودش هم آفریده خداست، بهرحال او فقط به برتری خود نسبت به آدم تاکید میکرد، برتری که فقط خود ابلیس به خودش نسبت میداد و این برتری از جانب خود او بود نه خداوند.
آیات دیگری که به ضعف منطق ابلیس میپردازند به شرح ذیل است:
در کل هدف از بيان اين سرگذشت اين است كه به انسان ها يادآوری شود وجود آنها آنقدر با ارزش است كه تمامی فرشتگان برای جدشان «آدم» به سجده افتادند، انسانی با اين همه شخصيت، چرا باید اسير چنگال شيطان، و هوای نفس شود؟!
لجاجت شيطان و غرور و تكبر و حسدش كه سبب شد، برای هميشه از اوج افتخار سقوط كند، و در لجنزار لعنت فرو رود، می تواند هشداری برای همه افراد لجوج و مغرور باشد، تا عبرت گيرند و رويه شيطان را رها كنند.
ذكر اين نكته ضروری است كه نفوذ وسوسه های شيطانی در انسان يك نفوذ ناآگاهانه و اجباری نيست، بلكه ما به ميل خويش وسوسه او را به دل راه می دهيم. به عبارت دیگر رابطه شيطان و گمراهان، رابطه ((پيشوا)) و ((پيرو)) است، نه رابطه ((اجبار كننده )) و اجبار شونده.
تکبر و برتری جستن که باعث نافرمانی ابلیس در مقابل پروردگار شد را میتوان در میان تمامی کسانی که انبیا و اولیای الهی را منکرند، به خوبی مشاهده کرد. این ها کسانی هستند که تمامی انبیا را، که آن ها هم انسان بودند، رد نمودند. آنها تاکید میکردند که پیامبر باید نسبت به انسان عادی از توانایی خاصی برخوردار باشد، و ادعا داشتند که این برتری یا از لحاظ سیاسی باشد یا اقتصادی. در این باره میتوان به منکرین رسول الله (ص) اشاره کرد، طوریکه قرآن ذکر می کند:
از ديدگاه آنها معيار ارزش انسان ها، مال و ثروت و مقام ظاهری و شهرت آنان بود، اين سبك مغزان تصور می كردند ثروتمندان و شيوخ ظالم قبائل آنها، مقرب ترين مردم در درگاه خداوند هستند، لذا تعجب می كردند كه اين موهبت نبوت و رحمت بزرگ الهی، چرا بر يكی از اين قماش افراد نازل نشده است؟ و به عكس بر يتيم و فقير و تهيدستی به نام محمّد (صلی الله عليه وآله) نازل شده، اين باور كردنی نيست!
آری آن نظام ارزشی نادرست، چنين استنباطی هم به دنبال داشت، و بلای بزرگ جوامع بشری، و عامل اصلی انحراف فكری آنها، همين نظامات ارزشی غلط است كه گاه حقايق را كاملا واژگون نشان می دهد.
منکرین برای اینکه بر پیامبران ایمان بیاورند، می خواستند تا شاهد قدرت ماوراءطبیعی انبیا از طریق معجزه باشند. مثال های متعددی در قرآن راجع به این درخواست ها آورده شده:
برای کسانیکه با پیامبران به مخالفت و جنگ پرداختند، این همان نکته ایست که نتوانستند قبول کنند. منکرین نمی توانند کسیکه همانند آنها است و به شکل یک انسان عادی است را به عنوان پیامبر بپذیرند. اين منطق سست و بی پايه، مخصوص به يك گروه و دو گروه نبود، بلكه شايد اكثر افراد بی ايمان، در طول تاريخ در برابر پيامبران به آن توسّل جسته اند. دقیقا این نوع حسادت و برتری جویی و انکار، همانند همان انکار و برتری جویی بی پایه و اساس ابلیس است که در مقابل حضرت آدم سجده نکرد. آیه ذیل ارتباط دارد به کسانیکه به همین دلیل نتوانستند رستگار شوند:
نافرمانی ابلیس معمای عجیبی است! او از آگاهان حقیقت و شاهد قدرت و توانایی خداوند بود. عابد بود. از عذاب و آتش دوزخ با خبر بود.... بیش از هرکس باید دارای ایمانی قوی میبود. با این حال تمرد و نافرمانی او را از یک شخص با حداقل آگاهی نیز نمیتوان انتظار داشت! با این حال غیرعقلانی بودن کارهای ابلیس تنها به اینجا ختم نمی شود، علاوه بر ارتکاب چنین گناه بزرگی، ابلیس از خداوند هراس هم دارد!
آیه دیگری در قرآن نشان می دهد که چگونه شیطان بعد از اینکه منکرین را علیه مسلمین تحریک می کند، آنها را ترک و بر ترس از خداوند اقرار می کند:
تزيين و آرايش شيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آنچنان جلوه می دهد كه سخت مجذوب آن می شود و آن را از هر جهت عملی عاقلانه و منطقی و دوست داشتنی تصور می كند.
از یک جانب ابلیس موجودیت، قدرت و توانایی خداوند را قبول دارد و از جانب دیگر آگاهانه علیه خداوند بغاوت می کند که کاملا این دو امر در تضاد قرار دارند. به طور مشابه، تمام انسانهایی که اوامر خداوند را نقض می کنند، و همانطور که در قرآن ذکر شده، اوامر خداوند را طبق میل وخواسته های خودشان می سنجند، همچون ابلیس مرتکب اشتباه شده اند. آنها هم از موجودیت خداوند به خوبی آگاهند اما کاری می کنند که مشابه کار ابلیس غیر منطقی است.
به هرحال، این نکته را نباید فراموش کرد که خداوند شیطان را آفریده و کار شیطان همیشه تحت نظارت خداوند است، در واقع شیطان هیچ گونه قدرت مستقل ندارد. حقیقت اینست که شیطان تمام کارهای خود را به اجازه خداوند انجام می دهد، و جهد انسان در مقابل شیطان (اعم از انسی و جنی) خود نوعی امتحان از جانب خداوند است.
در بخشهای بعدی به شیوه های شیطان برای گمراه کردن بیشتر اشاره خواهد شد. اما نکته کلیدی که نباید فراموش کرد اینست که شیطان علاوه بر قدرت محدودی که خداوند در اختیار او گذاشته، چیز دیگری ندارد. عملکرد شیطان فقط باعث می گردد گروهی از انسانها که خداوند آنان را شایسته دوزخ معرفی کرده جزا ببینند. کسانیکه از شیطان پیروی می کنند شایسته جنتی که خداوند ساخته نیستند، حتی از حیوانات هم بدتر هستند. خداوند در قرآن در مورد این دسته از انسانها چنین می فرمایند:
همچنین از آیات قرآن چنین بر میآید که شیطان هیچ گونه تاثیری بر بندگان دیندار خداوند ندارد. زیرا خداوند، خود مانع آن می شود، شیطان این توانایی را ندارد که مسلمین حقیقی الله را گمراه کند.
در آيات فوق ، مردم به دو گروه تقسيم شده اند، گروهى كه تحت سلطه شيطانند و گروهى كه بيرون از اين سلطه هستند و براى هر يك از اين دو گروه، دو صفت بيان شده است.
آنها كه بيرون از سلطه شيطانند، داراى ايمان و توكل بر پروردگارند، يعنى از نظر عقيده تنها خداپرستند، و از نظر عمل مستقل از همه چيز و فقط متكى بر خداوند هستند، نه متكى بر انسانهاى ضعيف و وابسته، و يا بر هوى و هوسها و تعصبها و لجاجتها.
اما آنها كه زير سلطه شيطانند، اولا رهبرى او را از نظر اعتقاد پذيرفته اند و ثانيا از نظر عمل، شيطان را شريك خدا در اطاعت شمرده اند، يعنى عملا پيرو فرمان اويند.
البته انكار نمى توان كرد انسانهائى هستند كه مى كوشند و خود را در گروه اول جاى مى دهند، اما بعدا بر اثر دور افتادن از مربيان الهى و يا قرار گرفتن در محيطهاى آلوده و يا به علل ديگر به گروه دوم سقوط مى كنند.
در هر حال آيات فوق بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه سلطه شيطان بر انسانها اجبارى و الزامى و ناخودآگاه نيست بلكه اين انسانها هستند كه شرائط ورود شيطان را به محيط جان خود فراهم مى سازند و به اصطلاح جواز عبور از دروازه قلب به او مى دهند.
مثل تمامی موجودات، خداوند برای شیطان نیز وظیفه تعیین کرده است تا این نقش شیطان باعث گردد کسانی که بهشت سرای آنان خواهد بود از دوزخیان جدا شوند. در آیه دیگری خداوند مشخص میکند که شیطان فقط بر چه کسانی تسلط دارد:
همواره توطئه هاى شيطانى مخالفان، ميدان آزمايشى براى آگاهان، مؤمنان و كافران تشكيل مى داد، لذا در این آيه میفرماید: «اين ماجراها براى اين بود كه: خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد».
و در آیه بعد میفرماید: «هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالم اند و آگاه، حق را از باطل تشخيص دهند، و برنامه هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر بدانند آئين خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتيجه به آن ايمان آوردند و دل هايشان در برابر آن خاضع گردد»
البته خدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را، در اين مسير پر خطر، تنها نمى گذارد بلكه «خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند».
ما مسیر طولانی طی کرده ایم تا به اینجا رسیده ایم. و می دانیم که همه
موجودات با گذشت زمان تکامل یافته و تغییرات ظاهری زیادی داشته اند.